eitaa logo
نسیم عرفان
2.9هزار دنبال‌کننده
20 عکس
2 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۴ (۴) (۱۴۰۳.۸.۱۹ / ۷ جمادی‌الاولی / شنبه) 🔴 بخش اول 🔵 درجه بیست و سوم: ابتهاج ✅ «درجه بیست و سوم ابتهاج است که از واردات قلبی عائد عارف می‌شود و وجد روی وجد می‌آید» ✅ وقتی شخص از محو به در می‌آید، حالت صحو روی می‌دهد و استخوان‌دار و دارا می‌شود. با این دارا شدن، وجد روی وجد می‌آید. غذای لذیذ به حسب چشایی لذتی دارد. به لحاظ خیال هم قوه واهمه لذت خاص خودش را دارد. همچنین قوه عاقله هم لذات مناسب خودش را دارد، وقتی حقایق به او داده می‌شود، تا پیدا می‌شود، همه‌اش برایش وجد است و شیرین. چون مناسب قوه عاقله است. حتی عنوان مشاهده عقلیه هم می‌دهند. انسان بما هو انسان، از حقایق به شدت لذت می‌برد. ما گاه متوجه نیستیم، ولی گاه این شیرینی آن‌قدر وجد دارد که زیر سر درک حقایق است. انسانیت انسان به قوه عاقله‌اش است. باید این را هم دریافت. ✅ برخی را دیده‌ام که مشغول کاری دیگر شده‌اند در عین حالی که اقتدار عقلی دارند. ولی کاری که می‌کنند کار عقلی و علمی نیست، در دل این کارها گاه احساس کوفتگی می‌کنند، ولی در دل آن کار، گاه چند حرف علمی می‌شنوند، تمام خستگی‌شان از بین می‌رود. اینکه گاه یک عالم از غذا و راحتی خودش می‌زند و تن می‌دهد به سختی‌های کار علمی، نشان‌دهنده این امر است که لذت عقلی بالاتر از لذت حسی است. این در کار علمی است. ✅ در کار روحی، نشستن با حضرت حق چیز عجیبی است. لقمه اصلی انسان «علم آدم الاسماء کلها» است. در عین حالی که لقمه‌های عقلی، وهمی، حسی هم حقیقتی است که باید داشته باشیم و داریم، اما طبق فرمایش امام باقر علیه‌السلام که در تفسیر «فلینظر الانسان الی طعامه» می‌فرماید: ای علمه الذی یاخذه عمن یاخذ. ✅ علم حصولی بصیرت‌آفرین است. اما غذای اصلی چیز دیگری است. بوعلی در نمط هشتم گفته است: لذت با نیل وجودی صورت می‌گیرد. و در نهایت می‌گوید: سعادت انسان آن چیزی است که عارفان به آن رسیده‌اند. نیل ذهنی خوب است ولی اصل آن نیل وجودی است که باید به آن رسید. همین که به نیل وجودی برسد، لذت می‌برد. اصل قوه قلبیه و قوه روحیه است که باید از آنها لقمه خاص خود را دریافت کند. گرچه بوعلی تعبیر می‌کرد به قوه عقلیه. اما اصل قوت و غذای اصلی ما این قوه قلبیه است و حتی بوعلی در نمط نهم ادبیات سرّ را به کار برده است. سرّ السر انسان اصل جهت انسانی است که باید تغذیه شد. 🔵 احوال پدید آمده از وجد ✅ برخی از اهل معرفت می‌گویند: گاه حالی به ما دست داد که تا آخر سرمست بودیم. یعنی تا آخر عمر این لذت را داریم. قونوی: معیار القائات الهی این است، باید لذات عظیمه طویله داشته باشد. مثلاً شش ماه سرمستی بیاورد. این حال طولانی حکایت از قوت غذا می‌دهد. و همچنین قوت تعلق ما به آن است. درست مثل اینکه همه می‌روند به دنبال کسب مال، اما کسی دیگر می ‌ود به دنبال یک مال عظیمی که همه این اموال نزد آن هیچ حساب نمی‌شود. ✅ بنده‌خدایی رفته بود حج؛ خیلی هم اهل فضای سلوکی نبود، اما مکاشفه‌ای ربانی داشت که برای کسی که تعریف کرد، آن شخص پرسید این لذتش برایت تا چند مدت ماند؟ گفت: تا چند ماه لذتش برایم مانده بود. ✅ بوعلی (قونوی): قوه عقلیه داریم و یک قوه روحیه که روحی را گاه به شدت توحد می‌گیرند. و گاهی در برابر قلبی و نفسی می‌گیرند که جزء قوه‌های بالاتر و عمیق‌تر ماست. سنخش، سنخ نیل وجودی است. نه سنخ حصولی ذهنی. این خیلی لذت عظیمه دارد. از این تعبیر می‌کنند به ابتهاج. اگر در صقع ربوبی آمد، خیلی باید به آن اعتنا کرد. گاه احوال ویژه‌ای دارد که آنقدر وجد می‌آید که مثلاً اگر در ماشین باشد، پا به زمین می‌کوبد. 🔵 سماع ✅ سماع نوعی وجد است که در بدن نمایان می‌شود. بعضی آن را روش سلوکی در نظر گرفته‌اند. بعضی از عرفا نه شرعی و نه سلوکی آن را نپذیرفته‌اند. بعضی دیگر هم شرعی و هم سلوکی آن را قبول کرده‌اند. ابن‌عربی می‌گوید: آن سماعی مجاز است که بیاید نه اینکه تو سماع کنی تا بیاید! یعنی وجد آمده است و تبدیل به سماع شده است. ولی تو بخواهی وجد داشته باشی و سماع داشته باشی، این درست نیست. ورود احوال قلبی گاه برای انسان احوال ویژه‌ای پدید می‌آورد. اینکه انسان گاه با اباعبدالله ارتباط ویژه و واقعی برقرار می‌کند، خیلی خاص است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۴ (۴) (۱۴۰۳.۸.۱۹ / ۷ جمادی‌الاولی / شنبه) 🔴 بخش اول 🔵
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم ✅ یک وقت رفته بودیم کربلا. بنده‌خدایی از هند همراه ما بود، اصلاً نمی‌توانست تحمل کند قتلگاه را و جانش درمی‌آمد اگر می‌خواست برود به سمت قتلگاه! گاه اشعار بسیار تکان‌دهنده است و گاه وزن مخصوص لذت و سماع دارد. این وجد احوالی ویژه را پدید می‌آورد. در بدن و در رفتار و در گفتار و در همه چیز حالاتی به وجود می‌آورد. آن زیبایی و کمال از آن‌سو، هر چه هست از آن‌سو است و به شدت هست و این باعث می‌شود که شخص به وجد بیاید. در مرحله اسماء و اعیان ثابته و صقع ربوبی است. هر وقت علمایی از این دست پیدا کردید، خیلی ارزشمند است، حرف زدن‌ها و نکته گفتن‌هایش. سعی کنید تا می‌توانید بهره ببرید. ✅ «درجه بیست و سوم ابتهاج است که از واردات قلبی عائد عارف می‌شود و وجد روی وجد می‌آید که به تعبیر جناب امام باقر صلّی‌الله‌علیه‌وآله: قلب مفتوح فیه مصابیح تزهر و لا تطفأ نوره إلی یوم القیامه و هو قلب المومن (کافی، ج۲، ص۳۰۹)» ✅ ما در همه سطوح ابتهاج داریم. می‌شود حتی در سلوک بود و هیچ شهودی نداشت، ولی وجد داشت. چرا؟ نفسِ اینکه می‌بیند در مسیر دارد خوش رقم می‌زند، خودش وجدآور است. همین کار معنوی که انجام می‌دهد، بدون اینکه القای خوشی هم داشته باشد. نفس همین خودش ابتهاج می‌آورد. ولی ما گاه وجدهایی در مرحله اول داریم که القائات است. کسانی که خیلی اهل سلوک نیستند، ولی در یک مجلس دعایی هستند، یک حال خوشی دست می‌دهد می‌گوید هیچ چیزی مثل آن حال برایم لذت نداشت. بعد مراحل برتر هست که القائات بیشتر می‌شود. ✅ در نهایت صدرا می‌گوید: سعادت باید به نحو وجودی در انسان پیاده شود. انسان باید به حقایق وجودی دست پیدا کند. باید به حقیقت وجودی دست پیدا کند نه به مفهوم. در سعادت هم یک لذتی خوابیده است. کمال، لذتی است یا لذت، کمالی است. مشاء می‌گفت: اصلش دریافت حصولی است. اما صدرا می‌گوید: نیل باید وجودی باشد. یعنی ارتباط وجودی باید برقرار شود. مثل نماز که باید در ارتباط وجودی قرار گرفت. اصل نیل وجودی است که وقتی به نهایت برسد، نیل وجودی می‌شود حق‌الیقین. ✅ یک حرفی صدرا دارد: اگر کسی به نحو حصولی این حقایق را بداند و ادامه دهد می‌شود وجودی. این همان است که حضرت امام ره دارد: اینها را باید دانست و با مجاهده به قلب رساند. در قلب وجودی است. قبل از آن ذهنی و حصولی است. صدرا: اگر چیزی را که می‌دانی و در آن غور کنی و غور کنی، رسیدی. خیلی شیوه و تکنیک آسانی است. این ابتهاج بعد از افاقه است. بعد از بیداری است. هوشیار شد و بیدار شد، وقتی اینطور شود، سراسر آنجا جمال و بهاء می‌بیند و همه اینها را وجودی می‌یابد، که باعث وجد می‌شود. ✅ سعادت به نیل وجودی و دستیابی به حقیقت وجود است نه ارتباط مفهومی با شیء. ✅ آیا کار مفهومی فیلسوفان به دردشان می‌خورد؟ بله همین که دانست، همین دانستن معبر است. اگر به محتوایی که رسیده تامل و تفکر کند، آهسته‌آهسته واصل می‌شود. معمولاً اگر انسان در چیزی غرق شود، کم‌کم به حقیقت آن می‌رسد حتی به لحاظ ذهنی. انسان فقط باید سعی کند که مرتکب منافی نشود و خطا نکند. آیا اگر همیشه به فکر خدا باشی بد است؟ نه. خوب است. هر چه پیش می‌آید خدایی معنا کنی بد است؟ نه. با اینکه تحلیل حصولی است. ✅ صدرا می‌گوید اگر به شکل فیلسوفانه ادامه دهید به حقیقت می‌رسید. چرا؟ چون جنس مناسب با آن‌سو ایجاد کرده است. اما کسانی که جنس مناسب ایجاد نکرده‌اند، در خیال و مثال می‌مانند. اگر جنس مناسب با آن‌سو ایجاد شود، حتی بعد از مرگ می‌رسد. ✅ فیلسوف اگر ادامه دهد، می‌رسد اما اصل آن نیل وجودی است. ما نباید علم حصولی را کنار بگذاریم. نفس اینکه ما با مفهوم به واقع می‌رسیم یک نوع بصیرت به واقع است. هرچند خود واقع نصیب ما نشده است. اگر کار ذهنی کردید، وجد ذهنی و عقلی دارید، ولی وجد حقیقی، نیل وجودی است. ✅ اگر فلسفه می‌خوانید، آن را سر صحنه زندگی‌تان بیاورید. این استمرار منجر به حس می‌شود و بعد از حس شهود می‌آید. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
هدایت شده از نسیم حکمت
🔰 ثبت حضور و غیاب به اطلاع طلاب گرامی که در سامانه نجاح دروس استاد یزدان‌پناه را انتخاب کردند می‌رساند، برای ثبت حضور و غیاب‌ به آدرس زیر مراجعه نمایند و حضور خود را ثبت نمایند. ❗️سروران قبل از وارد کردن حضور خود به نکات زیر توجه فرمایید: 1⃣ سامانه پس از وارد کردن مشخصات، دو بخش دارد: ۱.حضوری. ۲.آنلاین. 2⃣ عزیزانی که به صورت حضوری در درس شرکت می‌کنند گزینه حضوری را انتخاب، سپس روزهای حضور خود را ثبت نمایمد. 3⃣ سرورانی که فقط به صورت آنلاین شرکت می‌کنند، ابتدا نام و نام خانوادگی و کد حوزه علمیه خود را به آیدی @Madadiyaallah ارسال کنند، سپس حضور خود را در بخش آنلاین سامانه ثبت نمایند. 4⃣ بدیهی است که حضور و غیاب کسانی ثبت خواهد شد که دروس استاد را در سامانه نجاح انتخاب کرده‌اند. 5⃣ طلاب گرامی از امروز ۲۶ آبان تا روز دوشنبه ۲۸ آبان فقط حضور و غیاب ماه مهر را ثبت نمایند. (این نکته مورد تاکید است.) پس از ثبت حضور و غیاب مهرماه، حضور و غیاب آبان ماه از همین کانال اعلام خواهد شد. 6⃣ لازم به یادآوری است که دروس استاد یزدان‌پناه از روز یکشنبه ۱۵ مهر، فقط ساعت اول آغاز شد، و از روز شنبه ۲۸ مهر، تمامی دروس برگزار شد. ✅ سروران در انتخاب روزها دقت لازم را مبذول فرمایند. 🔗 آدرس ثبت حضور و غیاب https://survey.porsline.ir/s/o9Dp34M ‼️ ثبت حضور و غیاب شاید کمتر از ۵دقیقه زمان ببرد. https://eitaa.com/nasimehekmat
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۵ (۵) (۱۴۰۳.۹.۳ / ۲۱ جمادی‌الاولی / شنبه) 🔴 بخش اول ✅ مرحله اول، سلوک از خلق به حق بود (از درجۀ ۱ تا ۱۷) توضیح دادیم. مرحله دوم، سلوک در مقامات شهود بود (از درجۀ ۱۸ تا ۲۳)؛ مرحله سوم، سلوک مع‌الحق در مقام قرب است (از درجۀ ۲۴ تا ۳۰). 🔵 درجه بیست و چهارم: قرب ✅ از این به بعد آن مرتبه سوم است که پایان این رساله توضیح داده است. «درجه بیست و چهارم، قرب است که قرارگاهش به کوی دوست است، به قول عارف جامی: گفت در خانه اوییم همه عمر * خاک کاشانه اویم همه عمر گفت هستیم به هر شام و سحر * به هم آمیخته چون شیر و شکر» ✅ این مقام، یک حال خاصی است. ما هر روز افرادی را می‌بینیم، ولی با بعضی خیلی زیاد نزدیک هستیم. آن رفیق شفیق بی‌نظیری که هیچ کسی مثل او نمی‌شود. در صقع ربوبی واقعاً تعبیر به رفیق شفیق به کار بردن امکان دارد و بعید نیست. گاه دوستی آنقدر نزدیک می‌شود که تبدیل می‌شود غنج و دلال، و آداب، دیگر آنجا نیست و به شکلی دیگر در می‌آید و رفیق شفیق می‌شوند. وقتی انسان به اینجا می‌رسد، دیگر هیچ چیزی را نمی‌تواند ببیند بدون خدا. هرچه را می‌بیند با خدا می‌بیند. ✅ یک وقت انسان حرف زدن و قدم زدن را می‌بیند و گاه روح حاکم را هم می‌بیند. یعنی روح پشت سر را می‌بیند. تو چرا ناراحتی و در زحمتی؛ چرا رنج می‌بری؛ از حرفش می‌فهمد، ولی در حرفش نمی‌ماند و رنجش را می‌یابد. اینجاها معمولاً پی بردن است نه دیدن. فرض کنید که کسی قدرت پیدا کرده است که از اول روح را می‌بیند. اول او دیده می‌شود. اگر کسی با خدا این حال را پیدا کند؛ آنقدر با خدا انس گرفته است و قاطی شده و انس گرفته است، از اول او را می‌بیند. ظاهر و باطن و... همه اوست. اول او ظاهر است و او دیده می‌شود، پیش از آن که شیء دیده شود. 🔵 شیر و شکر ✅ اگر کسی اینجور شود که تمام حالاتشان این‌جور باشد: گاه فقط باطن می‌بیند و گاه هم باطن و هم ظاهر می‌بیند. اینجاست که می‌گویند شخص با خدا شیر و شکر شده است که به تجلی‌های ذاتی و نهایی رسیده است. اصلش آنجاست و در همه جا به او وصل است. از عمق و صقع ربوبی همه چیز را می‌بیند. منظورمان تجلی افعالی و صفاتی نیست. الان یک چیز دیگری دارد می‌بیند: آنقدر به خدا نزدیک شده است، که هیچ جا از خدا جدا نیست و هر کسی را می‌بیند، اول او را می‌بیند. به‌تدریج به سمت اسماء کلی‌تر می‌رود. این حال را تعبیر می‌کنند به قرب. همان که شوق داشت، یک نوع قرب به حق است، یعنی جسته‌جسته تقرب پیدا می‌کند. آن قرب حقیقی که شیر و شکر می‌شوند کجاست؟ اینجا همیشه با اوست، درست مثل دو رفیق شفیق خودمانی که هر روز و همه جاها با هم هستند. در چنین حالی را عنوان می‌دهند: مقام قرب. این شیر و شکر معنی دارد، یعنی این بالا رفته است و ارتقا پیدا کرده است و به یک حریم خاص ربوبی راه پیدا کرده است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۵ (۵) (۱۴۰۳.۹.۳ / ۲۱ جمادی‌الاولی / شنبه) 🔴 بخش اول ✅
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم ✅ کسانی که به صقع ربوبی می‌روند، یک حریم بالاتری است که برای برخی اختصاص دارد که از آن تعبیر می‌کنند به کلمات تامات. که هر جا هست با او هست. حتی نه به این معنی که گاه تمرکز می‌کند. بلکه بی‌تمرکز آنجا هست. بی‌توجه هم در او هست. نه این که توجه نمی‌کند، ولی توجه هم ندارد باز با او هست. ما الان تمرکزی لازم نداریم، از سنخ و جنس آنجا شد که آقایان تعبیر می‌کنند به صیرورت وجودی و اتحاد و فنا. از جنس آنجا که می‌شود، قرب پدید می‌آید. از یک جهت قرب است... کسی که به حریم ربوبی و صقع ربوبی راه یافت که انبیاء و اولیاء و مخلَصین راه می‌یابند و اوحدی الناس به آنجا راه می‌یابند، اینها باید توحیدشان درست شده باشد. اینها مخلَص هستند به توحیدی که پیدا کرده‌اند. لذا برخی می‌گویند: سطح نهایی اخلاص، معرفت است. خود معرفت اخلاص است. نه اینکه اخلاص جدای از اوست. این مراحل نهایی را عنوان می‌دهد به قرب حق. و مثل شیر و شکر با هم‌اند و از هم جدا نیستند. با اینکه در شهود و اسماء حسنی و صحبت محو را داشت، الان دارد جلوتر می‌رود. این جلو رفتن، شیر و شکر شدن است. حالش این‌گونه است، وضعش این‌گونه است. ✅ «درجه بیست و چهارم، قرب است که قرارگاهش به کوی دوست است [صقع ربوبی که منظور تعین اول و سرسلسله تعین ثانی است.]، به قول عارف جامی: گفت در خانه اوییم همه عمر * خاک کاشانه اویم همه عمر [خضوع و بندگی و ذلت و خاکساری نسبت به حضرت حق] گفت هستیم به هر شام و سحر * به هم آمیخته چون شیر و شکر [وقتی است که خیلی خودمانی شده است که اصلش اتحاد نهایی با اسماء ذاتیه کلیه یا تجلی ذاتیه در نهایت که آن حریم نهایی آخری است که انسان می‌تواند راه یابد.]» به حسب سه مقامی که گفته است و بیانی که بعداً در ادامه می‌آورد، نشان می‌دهد که این قرب در حریم ویژه الهی است. اگر بخواهیم تعبیر دقیقی کنیم: اسمائی داریم که اسماء کلیه و اساسی و اصل و پایه هستند، این اسماء کلیه با لمحه ذاتی است. بعدش اسماء بعدی، بعد می‌شود جزئیات اسماء و بعد عالم عقل و تعینات خلقی. خود این اسماء کلی در تعین اول که اصلش است جمع می‌شوند. در تعین ثانی اسماء اصلی که سعه و انبساط دارند، آن اسماء بالایی در تعین ثانی هستند. اینها اسماء کلیه هستند. ✅ حضرت استاد می‌گفت: در شهود، در اسماء می‌گذشت، اما قبل از اسماء کلیه بود. اما در مقام قرب، مراد از اسماء، اسماء کلیه‌ایست که لمحه ذاتیه دارد. مثل اینکه صدها اسم را در خود هضم کرده است و شده است یک اسم. به ذات شبیه‌تر است. شبیه آن بیانی که از امام صادق علیه‌السلام نقل شده است: خداوند به یک اسم تجلی کرد، یک اسم مستأثر شد و سه اسم آشکار شد: الله و تبارک و تعالی. که اینها اسماء کلیه‌ای هستند که بقیه از آنها پدید آمدند. لمحه ذاتی دارند. چه باعث شده است که ایشان مقام قرب را جدا کرده است؟ چون اسماء لمحه ذاتی دارد، به حریم ذات رسیدید، و اینجا به عنوان سلوک در مقام قرب است. وقتی کسی به اینجا می‌رسد، همه‌اش با حق است. و هر جا می‌رود همین است و هیچ جایی نیست که حق نباشد. از یک جهت قوی‌ترین اتحادی که می‌تواند باشد، حاصل شده است. اتحاد قوی‌تر و غنی‌تر حاصل شده است. بعد ایشان اشاره‌ای به قرب نوافل و قرب فرایض می‌کند. 🔵 اشاره‌ای به قرب نوافل و قرب فرایض 🔵 قرب نوافل ✅ در قرب نوافل انسان با انجام نوافل به خدا نزدیک می‌شود به‌گونه‌ای که خدا به او تفضل می‌کند. تفضل این است: خدا می‌شود چشم و گوش او. بیننده است با چشم حق؛ با دست حق کار می‌رسد؛ با گوش حق می‌شنود. این قرب نوافل است. 🔵 قرب فرایض ✅ به جایی می‌رسد با انجام واجبات و ترک محرمات، خداوند به او تفضل می‌کند که بنده می‌شود چشم و گوش حق. خداوند با چشم او می‌بیند. این حال حاکی از شدت محبت و علاقه خدا به اوست. اگر خون او ریخته می‌شود، خون خدا ریخته می‌شود. ثارالله شده است. اگر حرف می‌زند خدا، با زبان او سخن می‌گوید. اگر کار می‌رسد، خداست که با دست او کار می‌رسد. «يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ» (فتح۱۸). اینجا حق با عبد می‌بیند و به او می‌بیند. هر چه او می‌کند، حقی و حقانی است. حضرت استاد این دو قرب را مطرح می‌کند، قرب فرایض مربوط به این محدوده قرب است و قرب نوافل هم عمده‌اش برای این محدوده است. این مقام قرب فرایض چیز عجیبی است که حتی اهل بیت می‌گویند: انا عین الله، انا اذن الله، .. قرب نوافل هم چیز عجیبی است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۶ (۶) (۱۴۰۳.۹.۱۷ / ۵ جمادی‌الثانی / شنبه) 🔴 بخش اول ✅ از درجه هجدهم تا درجه بیست و سوم عبارت است از سلوک مع‌الحق در مقامات شهود. عمده‌اش در این مرحله، آن جایی است که ریاضت می‌کشد تا به حق برسد و به صقع ربوبی راه پیدا کند. از درجه بیست و چهارم به بعد، مرحله سوم آغاز می‌شود که سلوک مع‌الحق در مقام قرب است. مقام قرب را در جلسه قبل توضیح دادیم. کسی که به صقع ربوبی رسید در مراحل قبل هم قرب دارد. اما فرقش با این مراحل این است که مراحل نهایی وعالی‌تر قرب است که تعبیر می‌کنند به سلوک مع‌الحق در مقام قرب. اینجا اختصاص به خصیصین دارد که از آن تعبیر می‌کنند به سبک تجلیات ذاتیه. ✅ اگر در تجلی ذاتی، لمحه اسمی هم باشد، جهت ذاتی حقانی غلبه کرده است. چون از اسماء به تجلیات ذاتی نزدیک شده است. در تعین ثانی و صقع ربوبی، به تجلیات ذاتی رسیده است. از نوع بیانات مشخص می‌شود که به این اشاره دارد. این را تعبیر می‌کنند به قرب ویژه. ما عده‌ای داریم که به صقع ربوبی رسیدند، مقرب‌اند در مرحله دوم. اما اینجا کسانی هستند که ویژه‌اند و کلمات تامات هستند. قرب نوافل پیش‌تر هم هست، اما در این مرحله اوج قرب نوافل است. 🔵 قرب نوافل و فرایض ✅ در حدیث قرب نوافل آمده است که خدا می‌شود چشم و گوشِ شخص؛ شخص با چشم و گوش خدا می‌بیند و می‌شنود. اما قرب فرایض بالاتر است. عرفا می‌گویند: قرب فرایض که بالاتر از قرب نوافل است چیست. جایی که بنده می‌شود چشم و گوش خدا. زبان بنده می‌شود لسان‌الله؛ چشم بنده می‌شود عین‌الله و... . در روایت آمده است به این مقدار. همه اینها ریشه در آیات و روایات دارد که بنده می‌شود چشم و گوش و رجل و یدِ خدا. 🔵 قرب نوافل ✅ اصل قرب نوافل این است که بنده به جایی می‌رسد که از سطح خَلق‌بینی بیرون می‌آید و به حق می‌رسد و متحد و متصل با حق می‌شود، یعنی اسمای حسنی در صقع ربوبی؛ منظور اتحاد با اینها است. پیش از عقل اول خداند ظهور کرد، در یک اسم و بعد چهار اسم که یک اسم مستأثر شده است و... بعد از اسماء خلق صورت گرفت که عقل اول خلق شده است. این اسماء هم مخلوق هستند که مخلوق نوری هستند. آقایان می‌گویند حادث به حدوث اسمائی. و خارج از صقع ربوبی تعبیر می‌کنند به مخلوق ظلمانی که از عقل اول شروع می‌شود تا تمام تعینات خَلقی دیگر. 🔵 تفسیر صحیح از مخلوق بودن اسماء ✅ این اسماءالله مخلوق‌اند، اما خلق نه به معنای خلقی که در خارج از صقع ربوبی است، چرا که این اسماء قبل از آسمان و زمین بودند. این اسماء پیش از خلق است. برخی می‌گویند اسماء مخلوق‌اند، گمان می‌کنند که در روایت آمده است مخلوق، پس این اسماء مخلوق است و تمام مخلوقات را هم مادی تحلیل می‌کنند. و فقط یک مجرد داریم، خدا. اسماء هم مخلوق است. ✅ چه می‌گویید؟! اسماء الله و علم ربوبی را از کار انداختید! حضرت حق یک علم در ذات دارد و یک علم تنزل یافته و بعد نوبت به خلق می‌رسد. این در بیان اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین است. خداوند اسماء ذاتی دارد و... همه اینها را مخلوق می‌دانید؟ می‌گویند بله. ذهن عادی خودش را دارد که همه چیز را می‌ریزد در آن. اسماءالله حسابش جداست، این همان سرّ خلافتی که در انسان می‌نشیند و در ملک نمی‌نشیند؛ همین دارا شدن اسماء است. ✅ اسماءالله یک نوع تنزل از مقام ذات است و تجلی اوست. و تجلی علمی حق است. به این اسماءالله که در صقع ربوبی است، غیر از انسان هیچ موجود دیگری راه ندارد. یکی مظهر اسم رحیم است و یکی مظهر اسم مضلّ. اگر این است، پس ملایکه هم باید بتوانند اسماءالله خارج از صقع را ببینند، درحالی‌که ممیزه انسان دستیابی به اسماء است. این نشان می‌دهد که اسماءاللهی که اختصاص به انسان دارد، بالاتر و وراء ملایکه است که هیچ نمی‌توانند به آن دست بیابند. مثلاً رسیده است به اسم خبیر، اسم خبیر شده است حقیقت او. یا اسم هادی حقیقت او شده است. ✅ انسانی که به اینجا می‌رسد، اسم خبیر را که در خود پیاده کرده است یا اسم هادی را، خودش خبیر یا هادی است، ولی عملاً می‌گوید: من با حق دارم می‌بینم. به جایی رسیدم به لحاظ وجودی که خود حقیقت اسم را در خود پیاده کردم. با عینک اسم خبیر می‌بیند. خدا شد چشم او. به صقعی راه پیدا می‌کند از حریم ملایکه می‌گذرد؛ از حجب ظلمانی و نورانی می‌گذرد و می‌رسد به اسماءالله. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۶ (۶) (۱۴۰۳.۹.۱۷ / ۵ جمادی‌الثانی / شنبه) 🔴 بخش اول ✅
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم ✅ این همان است که در روایات ما از جمله مناجات شعبانیه به آن اشاره شده است به «عز قدس». «الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه... و الهی و الحقنی بنور عزک الابهج فاکون لک عارفا و عن سواک منحرفا». «مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ». اینها همه اشاره به قرب نوافل دارد. خدا با این دست و پا و چشم و گوش کار می‌رسد و می‌بیند و کار می‌رسد. ✅ لذا برخی از آقایان می‌گویند: «قُلنا» در قرآن، یعنی منِ خدا و این اسماء. رسیدن به روح قدس و اتصال حاصل شد و معلق به او شدیم؛ با چشم او می‌بینیم. خداوند معمولاً با این اسماء کار می‌رسد و می‌شنود و... همینی که خدا با او کار می‌رسید، او به آنجا رسید. 🔵 تشعشعات اسمائی ✅ پس قرب نوافل یک نوع قرب و فناء و صیرورت و رسیدن به اسماءالله است. می‌توان رحمت مادری را گفت مظهر رحمت الهی؛ اما این منظور نیست، بلکه بالاتر از ملایکه مقرب و عقول و مفارقات و در صقع ربوبی، اسمائی است که فقط انسان می‌تواند به آن برسد. اینها اولین جلوات حق است. اینها تشعشعات اسمائی حق‌اند؛ قوی‌ترین حقایق عالم‌اند. انسانی که به آنجا می‌رسد، به قرب نوافل دست پیدا می‌کند. انسان وقتی به این مرحله می‌رسد، آنقدر مقرب می‌شود که با چشم حق می‌بیند و می‌شنود. کسی که به آنجا می‌رسد، با دست حق کار می‌رسد. این را می‌گویند قرب نوافل. ✅ این اسماء همانی است که در دعای سحر ماه رمضان می‌خوانیم که همه‌اش اسماءالله است. به تعبیر علامه طباطبایی، اینجا صحبت از حور و قصور نیست، بلکه همه‌اش صحبت اسماءالله است و جلال و بهاء و... است که در روایت ظاهراً از امام باقر علیه‌السلام است که اگر مردم می‌دانستند با قتل و کشت و کشتار هم شده است می‌خواستند به این اسماء و حقایق دست پیدا کنند. در دعای مباهله هم این اسماء آمده است. این شد قرب نوافل. 🔵 قرب فرایض ✅ این قرب از قرب نوافل بالاتر است. چگونه بالاتر است؟ در آیه آمده است و در کلمات اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین بسط پیدا کرده است. «إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ‏ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ». (فتح، ۱۰) کسانی که با تو بیعت می‌کنند، فقط و فقط با خدا بیعت می‌کنند، یعنی شما دست خدا ببین نه دست رسول‌الله؛ یدالله فوق ایدیهم. این می‌شود قرب فرایض. به جایی رسیده است که شده است دست خدا. به جایی رسیده است که خدا با چشم او می‌بیند و می‌شنود و... این دست رسول‌الله. دست خداست و دست رسول‌الله که بالای دست ایشان است، دست خدا است. ✅ تمام روایاتی که صحبت کردند: لسان الله، عین الله، اذن الله و..... همه‌اش بسط همین یک آیه‌اند. اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین یعنی همین. ما گاه باید چندین آیه را کنار هم بگذاریم، تا بتوانیم از آیات چیزی بفهمیم. اما اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین از یک آیه هزاران نکته (و بلکه بی‌نهایت نکته) می‌فهمند. 🔵 اگر در ولایت بالا رفتی .... ✅ اگر در ولایت بالا رفتی، و به جایی رسیدی، تو که می‌بینی، خدا دارد با تو می‌بیند. تو اخم می‌کنی، خدا غضب می‌کند. درباره حضرت زهرا، رسول‌الله فرمود: هر که او را به غضب آورد مرا به غضب آورده است و هر که مرا به غضب آورد، خدا را به غضب آورده است. یعنی این غضب، غضبِ حق است. آنقدر ولایی و حقانی شد، حق است که این‌گونه اخم می‌کند. خشم او خشم خداست. غضب او، غضب خدا است. با شدتِ ولایت به جایی می‌رسد، که الان چشم به چیزی نگاه می‌کند، خدا دارد نگاه می‌کند. حرفی که می‌زند خدا زده است، دستی که می‌دهد، خدا دست می‌دهد. خونی که می‌ریزد، خون خدا است (ثارالله). این از شدت قرب اوست. جهت خدایی قوی شده است، با جهت خدایی این‌گونه عمل می‌کند. این قرب فرایض است. بنده شد چشم خدا؛ بنده شد گوش خدا. 🔵 چگونه باید با ولیِ خدا تعامل کنیم؟ ✅ اگر کسی این رمز را خوب درست کند، خیلی از چیزها را می‌تواند حل کند و نتیجه بگیرد. تا ولیِ خدا که به اینجا رسیده است، چگونه باید با او تعامل کنی، در عین حالی که او بنده است و خدا هم خداست. اگر خون او ریخته می‌شود، خون خداست که ریخته می‌شود. دست او دست خداست. فقط خدا. یعنی هیچ جهت خَلقی در آن نمانده است. خلقیتش در حدی حذف شده است که فقط خواست خدا و حق است که دارد اجرا می‌شود. خون من است؛ دست من است؛ عین من است و... . اگر کسی اینها را خوب بفهمد، غضب الهی را می‌فهمد؛ ثارالله را می‌فهمد. اگر کسی این را خوب بفهمد، می‌فهمد که غضب فاطمه است که برخی را تا آخر گرفتارِ خذلان کرده است. تا آخر. رسیدن به قرب فرایض باید جایی باشد که شخص خیلی در توحید قوی باشد. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم ✅ این همان است که در روایات ما از جمله مناجات شعبانیه به آن اشاره شده است به «ع
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم 🔵 بیانات حضرت استاد درباره شرایط حساس ایران و منطقه ✅ ما در شرایط سختی هستیم. می‌دانیم کسانی هستند که هر کاری کنیم، دائماً از صلح و گفتگو صحبت می‌کنند. اما قرآن می‌گوید: ما طرفدار صلح هستیم، اما اگر جایی باشد که ضربه به اصل توحید و اصل دین است، نمی‌شود این‌گونه رفتار کرد. چرا که خداوند در این زمینه با غضب صحبت کرده است. این را نمی‌شود در قرآن انکار کرد، چرا که جزء بینات قرآنی است. بله گاه انسان در یک شرایطی است که به دلایلی دست بسته است و نمی‌تواند کار کند. اما گاه خودش شرایط را خراب می‌کند و بیان ضعف می‌کند و دم از صلح می‌زند. ✅ متأسفانه برخی از متصدیان، دُم خروسشان یک طرف است و حرفشان آن طرف. اینکه در شرایطی که پیجرها را منفجر کردند، در غزه جنایت جنگی کرده‌اند، اما شما دم از صلح می‌زنید و پیام ضعف می‌فرستید، این از سر حکمت هم نیست! هر چه بگویید غلط است. اینها خودشان هم اذعان دارند و در برابر رهبری می‌ایستندکه شما به دنبال جنگ هستی! درحالی‌که رهبری طالب جنگ نیست. رهبری عزت را حفظ می‌کند به نفع اسلام و مسلمین. اما واقعش این است که برخی تصمیم خودشان را گرفته‌اند و می‌خواهند به اینجا برسانند که شما اگر گمان می‌کنید که شرایط جنگی است، ما نمی‌خواهیم و به هر نحوی کوتاه می‌آییم و راه را می‌بندند. ✅ البته ما تابع رهبریم و ایشان سکوت می‌کنند ما هم سکوت می‌کنیم. اما یک واقعیتی است که نکنیم جوری که از دستمان در رود، که نتوانیم کاری کنیم. اما اینها از طرفی می‌گویند مقاومت و از طرفی می‌گویند مذاکره. البته نمی‌خواهم بگویم همه کوتاهی‌ها از اینهاست. این روحیه نباید در ما بنشیند! ما باید آن چه را قرآن و اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین و رهبر معظم انقلاب می‌گویند نگاه داریم. ما برای نفی جنگ می‌جنگیم. گمان می‌کنید که شما به سمت جنگ نمی‌روید، اما به سمت جنگ می‌روید با این پیام‌های ضعف. این سبک گفتن از مذاکره، درست مثل صحنه جنگ که باید شمشیر را بلند کرد، شمشیر را بلند نمی‌کنید. ✅ برخی از این آقایان تزشان این است و هیچ وقت علنی نمی‌گویند؛ ته دلشان؛ در جلسات خصوصی‌شان؛ در دم خروس‌هایشان؛ در لفافه گفتن‌هایشان. همه وزرای امور خارجه را جمع کنید و بگویید: با دوستان مروت با دشمنان مدارا! هر قدر هم توجیه کنید! آخر عقلی هم هست! در این شرایط ویژه بگویید با دشمنان مدارا! ✅ شمااین کار را می‌کنید، ولی بعداً چوبش را می‌خورید! می‌خواهید جنگ نشود، بلکه سنگین‌تر بر سرمان می‌آید. دو جور می‌شود جلوی جنگ را گرفت، یک جورش این که دستتان را ببرید بالا و اسلام و انقلاب و مملکت را به باد دهید که سراسر خذلان است. هیچ منطق شیعی با آن نمی‌سازد. تنها در صورتی که هیچ نیرویی نداریم، ناچاریم به مبارزه پنهانی. ✅ یک دوره‌ای به وزارتخانه‌ها گفتند کارتان هیچ کار کردن است تا ما بتوانیم یک مذاکره و صلح کنیم. درحالی‌که نمی‌دانند که امام حسن مجتبی علیه‌السلام حتی در دل صلح راه مبارزه‌ای را باز می‌کنند. این منطق دین و قرآن، منطق شیعه است. این آقایان منطقشان این است: بشود، بشود و... نمی‌جنگید، ... اگر عقل دنیایی هم داشته باشی، نباید این‌گونه بگویی. عقل دنیایی هم داری باید بگویی: من باید جوری کنم که او را بیچاره کنم. باید دستت پر باشد تا بتوانید مذاکره کنید. و الا اگر دستتان زیر سنگ باشد، مذاکره امکان ندارد. ما که تجربه کردیم خوی ددمنشی و توحش آنها را دیده ایم! ✅ از یک جهت هشداری به خودمان بدهم. منطق دینیِ ما این است و رهبری هم گفته است. یکی از حجت‌های ماست که رهبری جوری حرف زده است که حرف خدا و پیغمبر است. بدانیم و بعداً نگویید که شما چرا نگفتید و حرف نزدید. شما با این کارتان، جنگ را برای ما آوردید، این راه شما برای نفی جنگ، جنگ را به خانه می‌آورد. چون دشمن را جری می‌کند. دشمن را جرأت می‌دهد، شما جرأت را از دشمن گرفتید و صحنه را جوری چیدید که می‌توانید مذاکره کنید، آن موقع می‌توانید مذاکره موثر داشته باشید. اما این کار شما خلاف تدبیر و مصلحت است و باید چوبش را بخورید. ✅ برخی از این آقایان این است در خفا و علن و اثر گذار هستند در شورای عالی امنیت ملی، در این شرایط می‌دانیم شرایط این است و تابع رهبریم و هر چه گفتند انجام می‌دهیم. هر چه هم رهبر می‌گویند، ما سکوت می‌کنیم. بینی‌وبین‌الله اگر رهبر فرمود: سکوت کنید، یا بمیرید، همه می‌میریم. ما باید تابع رهبر باشیم. ولی یادتان باشد تحمیل می‌کنند و دست زیر سنگ می‌رود و رهبر تنها می‌شود؛ بدانیم جریان چیست. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم 🔵 بیانات حضرت استاد درباره شرایط حساس ایران و منطقه ✅ ما در شرایط سختی هستیم.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش چهارم 🔵 توصیه‌های حضرت استاد در این ایام ✅ اولاً ما از ته دل بدانیم که هیچ وقت آمریکا و اسراییل و اروپا و دشمنان ما بسازیم، هیچ وقت معنی ندارد. حتی اگر دستمان زیر سنگ برود، باید شروع کنیم مبارزه در خفا را. چون باید پیش خدا جوابگو باشیم. بیانی حضرت امام درباره تقیه دارند بسیار عالی؛ اصلاً تقیه برای این نیست که خودم را حفظ کنم، بلکه راهی است که از طریق حفظ جان، دین را تقویت کنیم. نه اینکه دین را بگذارم کنار، حال هر کاری می‌خواهم بکنم. متن دینی این را نمی گوید. ثانیاً به این آقایان هشدار داده باشیم و بعداً نگویند که خبر نداشتیم؛ می‌دانیم خبر هم دارید؛ چون در صحنه هستند و می‌بینند که هر وقت کوتاه آمدند، آنها چقدر جلو آمدند. مکرر هم تجربه کرده‌اند و دیدیم که پیام ضعف دادن نتیجه‌اش چیست! ✅ همان موقع که گفتند مذاکره، آنها سیدحسن نصرالله را زدند که امثال آنها مجبور شدند به سمت وعده صادق دو بروند. درحالی‌که نظام می‌خواست برود. ولی این سبکی که اینها عمل می‌کنند، حتی در وعده صادق سه خلل ایجاد می‌کنند و ضعیفش می‌کنند، بدانند بعداً باید چوبش را همه بخوریم؛ بعداً باید همان جنگی که نمی‌خواهند، بر ما تحمیل کنند. چه بخواهند و چه نخواهند. ✅ اینها را در نظر داشته باشیم، در عین حال تابع رهبر هستیم. و بیِّنات رهبری که می‌فرمایند، معیار ماست. درباره وعده صادق سه هر چه فرمود همان. ما این را می‌خواهیم. الان آنی که دست ما برمی‌آید، تبعیت از رهبری، هر چه ایشان گفت. اگر گفتند سکوت، سکوت می‌کنیم. ولی این را بدانید که ما این را می‌دانیم و می‌فهمیم؛ هشدارش را به برخی از این آقایانی که در مصادر امور هستند، می‌دهیم. بدانند تا بعداً نگویند که چه شد؟! ✅ از طرفی یاد بگیریم حتی هر چه پیش آمد، کوتاه نیاییم. کوتاه نیامدن با عقلانیت شیعی این‌گونه است، حتی آنجایی که هیچ حرکت خاص جدی اجتماعی سنگین عملی نمی‌تواند بکند، تبدیلش می‌کند به حرکت و تلاش در خفا. نه اینکه تبدیلش کند به هیچ و هیچ کار نکند، اصلاً جزء منطق شیعه نیست. اگر ببینیم رهبری مطالبه می‌خواهد، ما مطالبه می‌کنیم. اگر نه، هر چه که رهبری فرمود، همان کار را می‌کنیم. ✅ فقط مسئله‌ای که برای ما مانده است التجاء است. التجا می‌کنیم. التجای جدی کنیم؛ جانانه. خدا گواه است، همین افراد با همین صورت مسئله‌ای که پدید آوردند، اگر خدا بخواهد یک روزه کاری می‌کند که اینها بیایند در صحنه. چه بخواهند و چه نخواهند. خدا بخواهد، و البته ما کوتاهی نکنیم. نگوییم باید ساخت! اصلاً باید ساخت در منطق ما نیست. بله عقلانیت شیعی را هیچ وقت از دست نمی‌دهیم. این طور نیست که بی‌گُدار به آب بزنیم و دست به هر کاری بزنیم، بله گاه مجبوریم جانمان را حفظ کنیم، اما نه برای اینکه جانم حفظ شود، بلکه برای اینکه دین را حفظ کنیم. برای اینکه راه خدا و پیغمبر را حفظ کنم. حفظ جان به تنهایی به چه دردی می‌خورد. حضرت امام ره فرمود: ولیّ خدا جانش را فدا می‌کند برای حفظ قرآن و شرع و دین خدا. این واقعیتی است که همه ما باید این کار را بکنیم. پس یک التجا داریم. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸