eitaa logo
نسیم عرفان
2.7هزار دنبال‌کننده
20 عکس
2 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم 🔵 انانیت نباید در کار ما بیاید ✅ انانیت نباید در کار ما بیاید. برای کار عرفانی
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش چهارم 🔵 تبرج در عرفان ✅ تبرج در کار عرفانی این است که مَن‌مَن داشته باشد. در کار عرفانی تبرج مزاحم اصلی است، بلکه مایۀ سقوط است. اگر کسی این‌گونه باشد و سروصدا داشته باشد و از کراماتش بگوید، بدانید از فضای عرفانی افتاده است. هر که با علامه طباطبایی بود، احساس نمی‌کرد که در او خبری هست. در جریان علامه و باغبانِ باغِ شاگردِ ایشان که تا آخر نفهمید که این علامه کیست و فکر می‌کرد که علامه یک آخوند معمولی است و گمان می‌کرد چیزی در او نیست. حق هم همین است و مگر می‌شود در پیشگاه خدا انسان عرض اندام کند! نظام عالم خشم می‌گیرد بر کسی که بخواهد عرض اندام کند و مخصوصاً کسانی که در این مسیر راه افتادند و اطلاع دارند. 🔵 اندیشه بندگی ✅ رفع انانیت، اندیشه بندگی دینی است. ما مِلکِ خداییم و برای خودمان نیستیم. اصل رفع انانیت، بندگی کردن است. حقیقتاً این است که بنده، مِلک خدا است؛ این از نظر حقیقی. انسان باید به کجا برسد؟ باید به جایی برسد که جز خدا نبیند. این می‌شود بندگی در حیطه شعور و اراده‌اش. وقتی این بندگی محقق شود، نمی‌تواند اول خودش را ببیند. هر وقت خودش را بخواهد ببیند، با خدا می‌بیند. برای من نیست، برای خدا است. 🔵 عین ربط به خدا ✅ کسی که بحث وجود فقری را خوانده ‌است، می‌خواهد بگوید: عین ربط به خدا است و چیزی برایش نمانده است و تمام حقیقتش برای خدا بودن است. وجود فقری عین ربط است. تو کیستی؟ مال او. وقتی این‌طور شد، چه می شود؟ ما چه می‌کنیم؟ در خیال و وهم (احساس) استقلال و انانیت می‌کنیم. اگر کسی واقعاً بنده شود، باید به این حال برسد. و هرچه می‌بیند، می‌بیند که برای اوست و حقیقت و اصل اوست. این هویت می‌شود: هویت بندگی شعوری. ✅ علامه طباطبایی مراتب اسلام و ایمان را توضیح می‌دهد، در مرحله سوم که رضای محض است، می‌گوید: این هنوز آن بندگی نیست. چون رضای محض یعنی مطیع محض خدا است. علامه می‌فرماید: این هنوز آن بنده نشد، چون بنده وقتی است که نگوید منی و اویی هست و من از او راضیم! تا دو طرف درست کنید؛ دوگانگی درست کنید، بندگی درست نشده است. بلکه بندگی حقیقی این است که من عین ربط هستم. اگر در هویت حقیقی بیاید، می‌شود فناء. فناء واقعیت وجودی شناختاری است و هم عاطفی احساسی. این می‌شود حال فناء و بندگی. این بندگی که بیاید، رفع انانیت می‌شود و الا همیشه این انانیت هست. 🔵 بنده حقیقی خدا ✅ عارفان می‌گویند: تو باید این انانیت را برداری. حتی به برخی اهل سلوک گفته می‌شود: تو همه چیزت درست است، اما باید این انانیتت برداشته شود. اگر کسی این را ادامه دهد، می‌شود بنده حقیقی. «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى‌ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي»(فجر، آیات ۲۷تا۳۰). می‌شود نفس مطمئنه و شایسته؛ ورود در زمره «عِبادِي» می‌شود. این بنده حقیقی است. همه مخلوقات بنده خدا هستند، اما این «عِبادِي» بنده حقیقی خدا هستند. بندگی حقیقی که بیاید، رفع انانیت می‌شود. باید رفع تتمه انانیت کرد که اگر این شد، می‌شود آن فرمایش امیرالمؤمنین علیه‌السلام: هیچ چیزی ندیدم، مگر اینکه قبل و بعد و مع او، خدا را دیدم. حضرت امام ره می‌فرمود: تمام مشتهیات انسان، زیر سر انانیت است. باید «فَادْخُلِي فِي عِبادِي» صورت بگیرد. اگر این شد، به نتیجه می‌رسد. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش چهارم 🔵 تبرج در عرفان ✅ تبرج در کار عرفانی این است که مَن‌مَن داشته باشد. در کار ع
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش پنجم 🔵 هزار و یک نکته، نکته ۴۸۳ ✅ حق‏ سبحانه‏ فرمود: سبحان الذى أسرى بعبده ليلا، نفرمود اسرى بمحمد- صلى الله عليه و آله و سلم- چون اين مقام‏ براى عبد است و اشهد ان محمدا عبده و رسوله، پس اگر عبد شوى باندازه بندگى خود قرب بآن مقام منيع پيدا كنى اگرچه تمنى بمقام محمدى همان است كه حق سبحانه فرمود: ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ‏ (اعراف ۵۵) [رسیدن به مقام محمدی، نصیب احدی نخواهد شد و طلب کردن آن تعدی است.] در تفسير مجمع آمده است: قيل هو ان يطلب منازل الانبياء، و در اين معنى شيخ در فص عزيرى فصوص الحكم نيكو گفته است: و هذا الحديث قصم ظهور اولياء الله لانه يتضمن انقطاع ذوق العبودية الكاملة التامة (ص ۳۰۸ ط ۱) [ولی الله شریک خدا شدن است.] ولى: رو پى مصطفى شوى بوذر فيض حق وقف خاص بوذر نيست‏ و در گلشن راز مي‌خوانى:... ✅ فخر رازى در شرح اشارات شيخ در ضمن فصل پنجم نمط نهم كه شيخ گويد: اشارة العارف يريد الحق الاول لا لشئى غيره و لا يؤثر شيئا على عرفانه الخ، آورده است كه: لقد روى فى- الاخبار انه عليه السلام لما عرج به و وصل الى ما وصل اليه من المقامات السنية و الدرجات الرفيعة أوحى الله تعالى اليه و قال بم أشرفك؟ فقال عليه السلام: أريد أن تشرفنى بأن تنسبنى الى نفسك، فنزل سبحان الذى اسرى بعبده ليلا. [شرف انسان به بندگی است. هویت عبودیت و بندگی رفع انانیت است.] آيات و روايات در عبد و عبوديت بسيار است. فرق بين نبوت تشريعى و انبائى و نيز بين احكام تكوينى و تشريعى لازم است تا بيان اسراء شيخ در باب سيصد و شصت فتوحات مكيه‏ و ديگر از عباد الله بر تو آسان شود و الله تعالى ولى التوفيق. ✅ تا فضل و عقل بینی بی‌معرفت نشینی ✅ یک نکته‌ات بگویم خود را مبین که رستی 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔴 بخش اول 🔵 جلسه ۳۸۳ (۱۷) (۱۴۰۲/۲/۱۶ ۱۵شوال/ شنبه) 🔵 مقام اول: دستورات سلوکی 🔵 مقام دوم: اصول و مبانی سلوکی 🔵 مقام سوم: نکات و تجربیات سلوکی ✅ حضرت استاد برخی از تجربه‌های سلوکی داشتند که خیلی می‌تواند مفید باشد. هر کس که در سلوک است، دسته‌ای از تجربیات دارد. ولی برخی از تجربیات به خاطر قوت‌هایی که دارند، معمولاً ناب و منقح‌ترند. برخی تجربیات سلوکی دارند، ولی نمی‌توانند زبان دهند و برخی قدرت بیان دقیق آن را ندارند. اما حضرت استاد هم قوت بیان داشتند و هم قوت تبیین دقیق آنها را داشتند. ما در مقام سوم، تبیین تجربه‌های سلوکی بودیم. کلاً کار حضرت استاد این بود و نکته‌های فراوان می‌دید و برخی از نکته‌ها به چشمش می‌آمد. آنچه به چشمش می‌آمد، خیلی بر آن تأکید می‌کرد. ✅ موارد بیان شده: ریاضت؛ همت و استقامت؛ قبض و بسط؛ تأثیر زمان و مکان در سلوک؛ لطافت روح و به شکل همان درآمدن؛ رفع انانیت. 🔵 ۷. رفع انانیت ✅ اندکی از رفع انانیت در جلسه قبل بیان شد. باید رفع تعین کرد تا حضرت حق جلوه کند. تا این تعین‌ها هست، حضرت حق جلوه نمی‌کند. در سلوک این امر خیلی واضح است. تا انانیت و عُجب هست، انسان صعود نمی‌کند. مگر با عجب چه می‌شود؟ تا عجب می‌آید، عملاً روح عبادت و بندگی گرفته می‌شود. چرا؟ چون با عجب خودت را می‌بینی؛ و تو می‌خواستی با عبادت به خدا برسی، اما به خودت رسیدی! لذا در روایات نسبت به عجب هشدار داده شده است. ✅ مسئله عجب و اخلاص که در روایت آمده است، خیلی ظرافت دارد. متأسفانه ما مباحث طریقتی و حقیقتی شریعت را با دقت کار نمی‌کنیم. بسیاری از ظرایف گفته شده است. در روایت آمده است همین که دوست داری دیگری تو را به خوبی بستاید، این یعنی از اخلاص درآمدی. کسی می‌تواند به حقیقت، به خدا نزدیک شود که عجب در او نباشد. اخلاص باید در او باشد. اگر رفع تعین نشده باشد، گرفتار می‌شود. ✅ حضرت صادق صلوات‌الله‌علیه اخلاص را زده است به نیت و فرموده است: «الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ حَتَّى يَخْلُصَ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ‏ وَ الْعَمَلُ الْخَالِصُ الَّذِي لَا تُرِيدُ أَنْ يَحْمَدَكَ عَلَيْهِ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ النِّيَّةُ أَفْضَلُ مِنَ الْعَمَلِ أَلَا وَ إِنَّ النِّيَّةَ هِيَ الْعَمَل‏». ✅ خالص شدن به نیت است و عمل اصلاً آن عمل ظاهری نیست، بلکه اصل عمل عمق آن است که نیت است. باید رفع انانیت کرد. کسی زنجیر به پایش بسته شده، برای پرواز، اول باید این زنجیرها باز شوند. برای رسیدن به خدای بی‌تعین باید تعین‌ها کنار گذاشته شود. یکی از مهم‌ترین تعینات، مسئلۀ انانیت است. انسان همیشه می‌بیند که منی است در برابر خدا و بلکه غولی است در برابر خدا. خیلی‌ها افتادند در این وادی و مسایلی برایشان پیش آمده است. ابتدا شاید شروع کرده است که علوم نبوت و ولایت را بخواند تا خدمت کند، اما بعدها این علوم نبوت و ولایت شده است برای او انانیت. ✅ خیلی‌ها را دیده‌ام که نشستن و راه رفتنشان تعین دارد. رفتارش با خودش با همسرش و با بچه و همسایه و شاگردانش سراسر تعین است! فقط مانده است خودش در وسط! پس این همه نماز خواندی چه شد؟ نماز برای رفع انانیت است؛ اما همه‌اش شده است تعین. همه‌اش شده است مانع و تعین. این تعین‌ها نمی‌گذارد انسان به خدا برسد. ✅ باید از برخی از تعینات آخوندی در بیاییم! در عین حالی که باید آخوند باشد و محور باشد و هدایت کند، اما تعین آخوندی معنا ندارد. وقتی نبیّ خاتم که همه انبیاء در برابرش کرنش می‌کنند، مردم را هدایت می‌کند، وقتی کسی در برابرش آمده بود و هیبت رسول‌الله او را گرفت، به لرزه افتاد، حضرت رفت و او را بغل کرد و فرمود: من پادشاه نیستم و بلکه نبیّ هستم. حضرت در یک جمع به شکل حلقه‌وار می‌نشست، تا معلوم نشود که کی اصل است. در همه معصومین نگاه کنید، در کارشان هست. ✅ برخی اوقات تعینات ما را گرفتار می‌کند و اصلِ اصول می‌شود. دیده‌ام برخی در جلسات خاصی که می‌روند، اصلاً نوع نشستن‌شان جور دیگری است. در قبر بگذارند تو را، همه‌اش جمع شده است. اما می‌بنییم که درگیر این امور غیرواقعی هستیم. یعنی خودمان را باد کرده‌ایم. این گرفتاری اصلی است و جمع و جور کردنش هم سخت است. همانجا که می‌خواهیم رفع انانیت کنیم، اما می‌بینیم انانیت از راه دیگری می‌آید. گربه را هر جور بالا بیندازی، چهار دست‌وپا پایین می‌آید. نفس هم همین طور است. البته اینها نباید انسان را به وسواس بیندازد! ✅ در مسیر سلوک به جدی‌تر از این حرف‌ها احتیاج داریم. چون اگر بخواهیم به جایی برسیم، تو نباید بمانی، تو باشی و تعین تو باشد، خودت را ببینی و مستقل ببینی، برایت مضر است. لذا باید این تعین را برداشت تا رسید. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔴 بخش اول 🔵 جلسه ۳۸۳ (۱۷) (۱۴۰۲/۲/۱۶ ۱۵شوال/ شنبه) 🔵 مقام اول
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم ✅ باید مواظب باشید که این تعین آهسته‌آهسته جمع شود و نباید بماند و بیزار باشی از این تعین. من اگر بفهمم مسئله‌ای بیماری من است و مشکل من است، چطور باید با آن رفتارکنم؟ دوست ندارم باشد. نسبت به انانیت هم باید این‌گونه باشیم. نباید چنین چیزی اصلاً باشد. چه کار باید کرد و چگونه باید مبارزه کرد. چند نمونه را می‌خواهیم بگوییم و یاد بگیریم که چگونه با تعینات باید جنگید. 🔵 مراحل حذف انانیت 🔵 ۱. خودمان با زبان خودمان از خودمان تعریف نکنیم ✅ اینکه من بگویم این‌گونه هستم و این کمالات را دارم و مثل من در کُره (زمین) نیست، اینجا باید گفت: خداوند بندگانی دارد که اگر تو ببینی می‌فهمی که هیچی! وقتی می‌بینیم که این همه خضوع و محو ذات دارد، تو در برابر آن عددی نیستی! ✅ برخی تلاش می‌کنند که «من» زیاد نگویند! مهم من نگفتن نیست، مهم این است که هویت ستایش برای خود نباشد. ✅ اگر انانیت در درون هست، بر زبان قفل بزنیم. از همین جا باید شروع کرد، حتی زمینه برای شما فراهم شد که کسی دارد زمینه‌ای ایجاد می‌کند که شما هم دو تا چیز بگویید، قفل بزنید و چیزی نگویید. نفس ستایش کردن، دمیدن در این انانیت است. و از مناشئ تحکیم انانیت است. زیاد نگو، اگر می‌گویی، کمش کن، تا جایی که به اینجا برسد که گویا اصلاً تویی وجود ندارد. درست مثل بیان رسول‌الله که فرمود: حسادت تا زمانی که به اِبراز نکشد، اشکال ندارد. به این معنا است که حضرت راه باز می‌کند و الا در دل بودنش مشکل خاص خودش را دارد. 🔵 ۲. تلاش در اثر نکردن ستایش بر جان ✅ برخی از بزرگان اصلاً اجازه نمی‌دهند از آنها تعریف کنند. به گونه‌ای که مثل اینکه به او فحش داده‌ای! اما برخی خُلقشان به گونه‌ای است که نمی‌توانند جلوی تعریف‌کردن را بگیرند؛ اینجا باید چه کرد؟ راهی هست که خود شریعت به ما یاد داده است: خدایا، تو شاهد باش این‌گونه که اینها می‌گویند در من نیست، ولی خدایا، بهتر از این را به من بده. ✅ اما اگر ستایش کردند و در ما بود، این هم از مناشئ تحکیم می‌شود. اینجا باید التجاء به خدا کرد: خدایا، تو خودت شاهد باش، من خیلی ضعیف‌النفس هستم، نکند بیفتم، تو دست من را بگیر! من باید به هزار برابر این را هم برسم، ولی اگر هم رسیدم، چرا خیال کنم بزرگ هستم، بلکه باز هم حقیر هستم! این از مناشئ تحکیم انانیت است. هر جا با مناشئ تحکیم جنگیدید، دارید در رفع انانیت تلاش می‌کنید. 🔵 ۳. حذف حدیث نفس ✅ ما خیلی از اوقات حدیث نفس می‌کنیم که من این را دارم و آن را دارم. حدیث نفس خیلی انانیت را محکم می‌کند. پس یکی از کارهایی که باید بکنیم این است که حدیث نفس را حذف کنیم. برخی‌ها تا این‌گونه می‌شود، زود می‌گویند: معاذ الله. نه به خود می‌دَمند و نه وقتی بغتة آمد، اجازه جولان می‌دهند. گرچه گاه از دست می‌رود، اما وقتی متوجه هستی، در آن نَدَم! ✅ حدیث نفس خیلی کار را محکم می‌کند و به ما باور و توجه می‌دهد و آن را در حافظه نزدیک ما می‌آورد. حدیث نفس هم از مناشئ تحکیم انانیت است و باید جلویش را گرفت. بنده دیده‌ام برخی را تا درباره‌اش می‌گویی او این‌گونه است، دوست ندارد حرف او را بشنود. هر جایی که موجب می‌شود انانیت قوی شود، از مناشئ انانیت است، باید آن را کنار گذاشت. دیده‌ام خیلی‌ها را که زیاد دمیدند، اصلاً بویی از خدا و معنویت در آنها نیست. شاید عبادت کنند و اشک هم بریزند، ولی اصلاً بویی از معنویت و توحید در آنها نیست. تا صفای دل و طهارت دل نیاید، عبادت و راه معنوی خوش جلو نمی‌رود. وقتی انانیت بیاید مانع می‌شود و جلوی سیر به سمت خدا را می‌گیرد. تا اینجا مناشئ انانیت را گفتیم. 🔵 ۴. شکستن بت نفس ✅ ملامتیه یک راه و سبکی دارند. من همۀ آن را قبول ندارم. آنها چند دسته‌اند: برخی برای اینکه دیگران او را به قوت و کمال نبیند، کارهای زشتی می‌کنند که دیگران از او متنفر شوند. اگر زشت به معنای حرام باشد، اصلاً پذیرفتنی نیست و نباید کرد. ✅ برخی دیگر از موارد هست که انجامش خوب است. یکی از آقایان می‌گفت دیدم کسی در حد ما غلو می‌کرد، این غلوش باعث می‌شد که او به جایی نرسد، به همین خاطر وقتی او آمد دوچرخه بچه‌ام را سوار شدم و دور می‌زدم و این باعث شد که آن شخص از من جدا شود. ✅ در مواردی باید ملامتیه بود. آنجا که اگر در میدان بروی «وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ». در جایی که وظیفه است اگر بروی، دشمن پیدا می‌کنی و با تو می‌جنگد. انسان باید یاد بگیرد که اینجا هزینه دهد. آنجا که وظیفه شده است، حتی اقدام به کاری می‌کند که با تمام جوانب در نظر می‌گیرد و عقلانیت در کار داشته باشد ممکن است بیست سال از چشم مردم بیفتد. اگر کسی این کار را بکند و دو یا سه یا چهار بار بر اساس وظایف شرعی این کار را بکند، با تمام جوانب عقلانیت، این خیلی عالی است و باعث می‌شود که از نفس بگذرد. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم ✅ باید مواظب باشید که این تعین آهسته‌آهسته جمع شود و نباید بماند و بیزار باشی ا
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم ✅ مباحث ملامتیه، بحث‌های اجتهادی دارد و ریشه‌های دینی و غیردینی دارد که باید بحث‌های اجتهادی سلوکی کرد. عمده این است که انسان نترسد که نفس بشکند، لذا نفس خود را بشکند. مخصوصاً اگر طلبه از ابتدا یاد بگیرد که گاه خودش و آبرویش را هزینه کند، این خیلی برکت دارد و یاد می‌گیرد به خاطر خدا چگونه از خودش بگذرد. گاه به گونه‌ای است که نفس و خدا در یک مسیر است؛ که اینجا مشکل ندارد. اما گاه نفس یک طرف و خدا طرف دیگر است که اینجا باید جانب خدا مقدم شود. 🔵 ۵. پنهان کردن کمالات و التجاء به خدا برای پنهان نگاه داشتن ✅ کسی با خدا التجا کند که کمالات او را پنهان کند، (خدا کمالات او را پنهان می‌کند). دیده‌ام یک عالم ربانی با التجاء از خدا خواست که مقامات او پنهان بماند برای همه، و عالم ربانی دیگر متوجه نشد. اما بعدها فهمید که او چه مقامی داشت. دیده‌ایم عالم ربانی‌ای که خیلی‌ها دورش بودند، ولی خیلی از مقامات او را متوجه نشدند. این التجا میل به رفع انانیت دارد. این التجاء خیلی مؤثر است، به این معنا است که میل دارم انانیت نباشد. 🔵 ۶. همه چیز را مِلک خدا دانستن ✅ این امر برای عموم است قبل از رسیدن به مراحل شهودی و سلوکی. همه چیز ملک خدا است. هر چه هست ملک خدا است. مثلاً علمم را خیال می‌کنم که برای من است؛ پاکی را که خیال می‌کنم برای من است یا جودِ خود را خیال می‌کنم برای من است یا خودم هم منم و مستقلم. ✅ اما اگر کسی به این برسد: «لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» هرچه هست ملک خداست و هرچه هم به تو داده است حقیقتاً برای خدا است و نه برای تو. امکان فقری به همین مطلب اشاره دارد. نه وجود ما و نه کمالات ما برای ما نیست. این را باید حل کرد به لحاظ معرفتی که انسان بداند همه چیز ملک خدا است. ✅ برخی بحث‌ها عملی و کنشی و اجرایی است و برخی معرفتی. با معرفت خود را تصحیح می‌کند. خودم ملک خدایم. مثلاً این کتاب برای فلانی است، اما این زیبایی برای اوست یا برای من؟ این را می‌شود با معرفت به آیات و روایات و مباحث فلسفی بدون شهود، اینها را درک کرد. کسی این را بفهمد و بیاورد در زندگی‌اش، باید همیشه آن را اعمال کند. القاء و اعمال که در حافظه نزدیک من حاضر باشد، ولی گه‌گاه ما آن قدر مستقل فکر می‌کنیم، همه چیز را با من می‌بندیم، ولی اگر آن مسئله را بیاوریم سر صحنه و زیاد ادامه دهیم و القاء کنیم، پس از مدتی اگر بخواهیم نگاه کنیم، آن‌سویی نگاه می‌کنیم. اگر کسی این را ادامه دهد، خود این رفع انانیت می‌کند. من ملک خدا هستم. این جود من برای من نیست؛ علم من برای من نیست؛ یک تملیکی است که اولاً و بالذات برای خدا است. تو این را هر لحظه در ذهن داشته باش، خودش اثر می‌کند. ولی ما از بس اندیشه مقابل را می‌آوریم، باعث می‌شود که حتی این را هم فهمیدیم، باز به ذهن نیاید. ✅ عرضم این است که این را بیاوریم سر صحنه عمل و این را تکرار کنیم. کسی این را ادامه دهد، از نظر معرفتی رفع انانیت می‌کند. همۀ اندیشه‌های توحیدی قرآنی، همۀ آنها برای ما کارکرد سلوکی دارد؛ از جمله معرفت به مالکیت خداوند متعال. چه آن را به اندیشه در بیاورید یا به صورت ذکر در بیاورید یا تذکر مکرر دهید و کتابی در این زمینه بخوانید و... بعد از مدتی می‌بینید که رفع انانیت می‌کند و به شکل دیگری است که ریشه را می‌کند! ✅ علامه می‌فرمود: در مسایل اخلاقی گاه دفع است و گاه رفع بالکلیه. ✅ ابتدا تبدیل به حس می‌شود، بعد در دلش القائات خوش می‌آید و پس از آن به شهود منتهی می‌شود. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۳۸۴ (۱۸) (۱۴۰۲/۲/۲۳ ۲۲شوال شنبه) 🔴 بخش اول 🔵 مراحل حذف انانیت (راهکارهای حذف انانیت) 🔵 ۶. راهکارهای معرفتی ✅ ریشۀ مشکلات انانیت است که گاهی این «من» آنقدر بزرگ می‌شود که جا را برای همه چیز تنگ می‌کند. این بدترین خصلت است و انسان را از واقعیت دور می‌کند. و راه کمال را می‌بندد و ریشۀ شیطنت می‌شود. هر وقت انانیت داشتیم سقوط کردیم و راه کمال بسته می‌شود. «تا فضل و عقل بینی بی‌معرفت نشینی/ یک نکته‌ات بگویم خود را مبین که رستی»(حافظ). تا خود را ببینیم، راه بسته می‌شود. چند نوع معرفت را اشاره می‌کنم. در شریعت موارد فراوانی هست. منطق ناب را به آنها داده است تا از موهومات در بیاییم. 🔵 ۱. حمد ✅ یک طریق معرفت، همین «الحمد لله رب العالمین» است؛ جنس حمد یا همۀ حمد برای خدا است. اگر تو فضلی داری، این هوش را کی داده است؟ فضل را کی داد؟ فکر را کی داده است؟ بفهم که همه‌اش کمال خدا است که در او قرار داده شده است. حمد و ستایش کجا صورت می‌گیرد؟ زمانی که کمالی دیده شود: «وَمَا بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّه». اینکه می‌توانی حرف بزنی، علم داری، تیزهوشی داری، اندیشه داری، هر چه داری از خدا است. با این باید زندگی کرد. ✅ این یک مسئله معرفتی است، اینها را می‌دانیم، اما این را باید در صحنه جان زندگی بیاوریم. برخی در دل این منطق شکر برایشان حاکم است. هر چیزی از او لطفی از خدا است. همه‌اش خیر است. منطق شکر این است؛ اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین توضیح داده‌اند که شکر این است که (هر نعمتی) از تو نیست و از خدا است. این را انسان یاد بگیرد، با آن زندگی کند. انسان بفهمد که هر کاری می‌کند و هر قدمی که بر می‌دارد، از خدا است. وجودم از خداست، تلاشم از خداست، عبادت کردنم از خداست. نیت خیر کردنم از خداست، محیط پاکی که درایم از خداست. این میحط پاکی که طلبه‌ها دارند، (باید قدر این محیط پاک را بدانند چرا که) یک طلبه گاه با یک کلمه از هم می‌پاشد و چند سال درگیر می‌شود. گاه خداوند اجازه نمی‌دهد که همین یک کلمه به طلبه برسد. خداوند گاه برای اینکه شخص را بشکند، او را گرفتار می‌کند و می‌فهمد که چقدر از افراد عادی ضعیف‌تر است تا این انانیت از بین برود. ✅ اگر انسان نعمت‌هایی که می‌بیند، بگوید: «الحمد لله رب العالمین» و اگر این را در زندگی جاری کنیم به‌تدریج می‌یابیم که هر چه هست از خدا است. و به اینجا می‌رسد که از خود هیچ ندارد. انسان این را داشته باشد و در صحنه جان جلو بیاورد. انسان باید بیاورد در حافظه نزدیکش و با آن زندگی کند. چشم خدابین داشته باشد، چشم «او»بین داشته باشد تا چشم «من»بین! معرفتی که باید سر سفره بیاوریم و تبدیل کرد به حافظه نزدیک. کسی اگر این کار را انجام دهد، نمی‌تواند کمالی را از خودش ببیند و می‌بیند که همه چیز از خدا است. ✅ خدایا، این حصه بزرگ نعمت را به من دادی، تو چقدر منّانی و تو چقدر لطف داری که این همه نعمت به من داده‌ای! حضرت استاد حسن‌زاده می‌فرمود: خدایا، اگر قسمت کنند آنچه در عالم است، بیش از این به من نمی‌رسید. تو همه چیز به من داده‌ای. ✅ گاهی به شخص می‌گویند: تو اینجوری می‌شدی، ولی ما تو را این‌گونه کردیم. ما هر کاری می‌کنیم تفضل خدا روی آن است. هر روزی که درس می‌خوانیم یا هر کاری می‌کنیم، تفضل خدا است. اگر این منطق بیاید، انانیت می‌رود. این یک منطق معرفتی است. با این دو آیه «الحمد لله رب العالمین» «وَمَا بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ» باید زندگی کرد و ذکر ما باشد. انانیت جمع می‌شود. 🔵 ۲. منطق بندگی (ملک خدا بودن) ✅ در حقیقت بندگی تکوینی، همانجایی که ما هستیم، ملک او هستیم و مال خود نیستیم. مثل اینکه این کتاب برای کسی است و کمالاتی دارد، این کمالات برای مالک اوست یا من که این کتاب دست من است. ما همه ملک خداییم و مال خود نیستیم. ما برای خداییم. اول خدا است که بگوید من چه کنم. ✅ اینکه برخی می‌گویند: حق من است! حق من است! واقعیت عالم این است که ما بنده خداییم این حرف‌ها را جمع کنید که حق من است! آدم‌های درس ناخوانده هیچ ندیده! جمعش کنید این کارها و این حرف‌ها را که مردم را هم گمراه می‌کنید! ✅ تو که مال خدایی و ملک خدایی، چرا در حق خودت جفا می‌کنی!؟ مثل اینکه کتابی را دیگری نوشته است، تو در برابر نویسنده او پُز می‌دهی که من این را نوشتم. تو که ملک خدایی، تو چرا پز می‌دهی. همه برای خداست، تو چه‌کاره‌ای؟ تو ملک خدایی و برای خدایی و هیچ نداری، حتی اراده‌ات هم برای خدا است، ملک طِلقِ حقی، بعد می‌گویی من! این جفاست که بگویی من! باید بگویی مال او، تو کسی نیستی، عبد تکوینی هستی، تو چیزی از خودت نداری. بنده حرف و ادعایی ندارد! نباید خود ببیند. اصلاً خودی ندارد. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۳۸۴ (۱۸) (۱۴۰۲/۲/۲۳ ۲۲شوال شنبه) 🔴 بخش اول 🔵 مراحل حذف
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم ✅ این غیر از عبد عرفی است که کسی است، ولی تصرف بعضی از امور برای مولایش است. اینجا عبد تکوینی است که تمام وجودش از آن خدا است. اگر کسی وجود فقری را خوب بفهمد، می‌تواند اینها را حل کند. عین فقر و ربطیم و ما چه‌کاره‌ایم اینجا؟! این جفا نیست که خودت را اینقدر می‌بینی؟! هرچند خدا مهربان است و با تو راه می‌آید، آیا جفا نمی‌کنی که خودت را می‌بینی؟! خدا می‌داند، اما تو نباید این حقیقت در زندگی‌ات بیاید و در صحنه جانت بیاید. برخی حس‌شان در راه‌رفتن و در کارها، (این است که) حق اینجاست، حق آمده در این صحنه است که دارد کار می‌رسد. تو خیال می‌کنی؟! ✅ علامه طباطبایی می‌فرمود: تا در دنیا هستیم می‌گوییم ما این کردیم و آن کار را کردیم؛ اینها هم توهم در آینه است. وقتی قیامت شد و آینه شکست، می‌بینیم که همه‌کاره او بود، در عین حالی که اراده ما هم پابرجاست. ✅ برخی از بزرگان توصیه می‌کردند در این نسبت شریفه تأمل کن که تو فقر محضی و ملک حقی. اگر این ادامه پیدا کند، به طور کامل، ماده انانیت (از ریشه) کنده می‌شود. اینها همه معرفتی است و اصلاً صحبت شهود نیست، وقتی به لحاظ وجود فقری فهمیده‌ایم که خدا این گونه است و ما این گونه‌ایم. اگر کسی بنده بودن را خوب بفهمد، تبدیل می‌شود به رفع انانیت. در عین حال برخی گمان می‌کنند که تا اینجور شده است، اراده از ما گرفته شده است. در نظام بندگی تکوینی باید به صورت بندگی تشریعی در بیاید. اگر این شد، عزم می‌بارد. بنده‌ام و باید بندگی کنم. این خیلی هم عالی است. اگر کسی همین را اجرا کند، به تمام مقصدهای کمالی می‌رسد. اگر کسی تأمل در این نسبت شریفه کند و با آن زندگی کند و نفس بکشد، می‌داند که نمی‌بیند، ولی بداند اِعمال کند و بعد حس بگیرد، به‌تدریج به نتیجه می‌رسد. برخی گفته‌اند که این راه میان‌بر است. ما بنده‌ایم و ملک خداییم. چرا باید بگوییم: من. تو خود دیده‌ای جفا می‌کنی، مال اوست، خود این را هم بدانیم، یک راه است. 🔵 ۳. ما هیچیم و هرچه هست اوست ✅ (با این راه‌کار) راحت به رفع انانیت می‌کشد. ما خودمان را بد شناختیم. حقیقت ما هیچ است و فکر می‌کنیم چیزی هستیم. در قیامت می‌گوییم: «يَا حَسْرَتَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ». کسانی که بحث وحدت شخصیه را خوانده‌اند، می‌دانند وقتی «هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن» حق‌تعالی جایی برای غیر باقی نگذاشته است. هر چه هست از اوست و مال اوست و برای اوست و بلکه خود اوست. اگر کسی از یک نفر ستایش می‌کند، می‌گوید به من ربطی ندارد و در حال ستایش خداست. ✅ اگر کسی «فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» را بفهمد، درمی‌یابد سهم بنده هیچ است. این هیچ هم توضیح دارد، جلوه حق است و اسم حق است؛ «وَ بِاسْمائِكَ الَّتى مَلَأَتْ ارْكانَ كُلِّ شَى‏ءٍ». ارکان هر چیز را اسماءالله پُر کرده است. ما کاره‌ای نیستیم. خدا (همه‌کاره) است. تا این را بفهمد و با آن زندگی کند، می‌بیند که چیزی نمی‌ماند که تو ادعا کنی و بگویی: من! اینها همه معرفتی است و نیاز به شهود هم ندارد. خدای محیط که همه جا را پر کرده است و همه جا او ظاهر است و باطن؛ اگر کسی این را بفهمد، نوع نگاهش به عالم تغییر می‌کند. ما سی‌چهل سال است که می‌گوییم من، این اندیشه جمع نمی‌شود. اگر این اندیشه را زیاد در جان بیاوریم، درست می‌شود. ما هیچیم و هرچه هست اوست. این را اگر کسی بفهمد، منیت و انانیت جمع می‌شود. 🔵 ۷. اعمال و احوال 🔵 دیدن عظمت حق ✅ بنده‌خدایی می‌گفت: عظموت حق را توجه داشتم دیدم که کل عالم کوچک شد و همه تحت تسلط خداوند بود. «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ»؛ «فَسَبِّحۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلۡعَظِيمِ»؛ در سوره اعلی هم آمده است: «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى». حضرت امیر فرمود: «عَظُمَ‏ الْخَالِقُ‏ فِي‏ أَنْفُسِهِمْ وَ صَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ» این خیلی نتایج فراوانی دارد. برخی از دل همین درمی‌آورند که آمریکا چه‌کاره است و هیچ غلطی نمی‌تواند بکند. تمام عالم در برابر حق، کوچک می‌شود. فهم اسم عظیم و انس گرفتن با آن به صورت معرفتی، نه لزوماً شهودی، باعث می‌شود عالم و خودش، نسبت به حق‌تعالی حقیر شود. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم ✅ این غیر از عبد عرفی است که کسی است، ولی تصرف بعضی از امور برای مولایش است. ای
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم ✅ برخی می‌گویند اگر می‌خواهید محو اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین شوید و غلام حقیقی آنها شوید، عظمت اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین را بفهمید.(در این صورت) می‌فهمید که فاصله از زمین تا آسمان نیست، بلکه اصلاً قابل قیاس نیست. اگر کسی این را بفهمد، با خون دل با بیست‌سی سال تلاش شد این، می‌فهمد که این در برابر اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین هیچ است. این خودش محو حقیقی می‌آورد. ریشه آن دیدن عظموت، آن سو را دیدن است. جنس فهم عظموت حق، لازمه‌ای دارد که محو انانیت است. این خیلی عالی است. با انس به عظموت حق و توجه به عظمت حضرت حق، می‌بیند که هیچ جا انتها ندارد. وقتی نقطه را دربرابر بی‌انتها قرار گیرد، مثل صفر است و چیزی نیست و جمع می‌شود. این هم راه میان‌بر است برای حذف انانیت. ولی باید انس گرفت و حس گرفت با عظموت حضرت حق. این حس گرفتن انانیت را محو می‌کند. این حس اعمال احوالی است. بیشتر حس گرفتن است. ✅ بحث بعدی نماز و سجده است که در جلسه آینده به آن می‌پردازیم. ان‌شاءالله. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸