eitaa logo
نسیم عرفان
2.7هزار دنبال‌کننده
19 عکس
2 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم ✅ برخی درباره مرگ تفکر می‌کنند، نتیجه‌اش می‌شود بی‌رغبتی به دنیا. چرا؟ چون لازم
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش چهارم ✅ ۳. یک نوع سومی است که من آن را خیلی جدی می‌دانم حکمت و سنت معقول ما است که خیلی انسان را به فضا تفکر فطری نزدیک می‌کند. این را یادتان باشد، سرمایه معقول ما را دست‌کم نگیرید. برخی از اینها حاصل شهود و ذوق و تجربیات قلبی است. کنارش شده است فلسفه. صدرا و شیخ اشراق و حتی ابن‌سینا این‌گونه‌اند. یک حاصلی وجود دارد. حاصل ذوق و شهود است و تأملات فراوان در آن آمده است. این هم یک سرمایه است. ✅ ۴. تجربیات تفکر فطری خیلی از بزرگانی که هست. مثلاً کسی برایش چیزی حاصل شده است که در دوسه سطر گفته است. حتی دستاوردهای مؤمنان هم خیلی به تفکر فطری کمک می‌کند. ✅ ۵. اگر می‌خواهید تفکر فطری داشته باشید، صفای فطری داشته باشید. هر کس خبطش کمتر و صفای فطری‌اش بیشتر، فکر فطری‌اش هم زلال‌تر و بیشتر خواهد بود. اگر فطرت را به صفای خودش نگاه داریم، باعث شکوفایی فکر فطری است. باید صفای فطری را نگاه داشت. انسانی که خبط کم می‌کند آلودگی دنیا نمی‌آید؛ زمینه را فراهم می‌کند، فکر فطری بیشتری در او می‌آید. ✅ در این سه ماه، گه‌گاه می‌بینیم که در ماه مبارک رمضان فکرهای ناب‌تری می‌آید. و این به خاطر صفای فطری است که حاصل شده است و فکر فطری را به دنبال خود می‌آورد. مراقبه خودش برای تفکر فطری کشش ایجاد می‌کند. اشتیاق به حضرت دوست که برایش حاصل شد، تبدیل می‌شود به زمینه‌ای که برایش فراهم می‌شود. ✅ حشرونشر داشتن با افرادی که تفکر فطری دارند نیز موجب شکوفایی تفکر فطری می‌شود. بگردید کسانی که اهل تفکر فطری بودند، دریافت‌هایشان را جستجو کنید، مؤثر است در یافتنِ تفکر فطری. بسیاری از قسمت‌های الهی‌نامه حضرت استاد التفات‌های فطری است که ایشان داشته است که بعد از شهودات به ایشان دست داده است. خیلی از نکته‌هایشان تفکر فطری است. به الهی‌نامه رجوع کنید. تفکر فطری در آن موج می‌زند. ✅ این فکر زمینه را برای ذکر هماهنگ می‌کند. مثلاً فردی به یک حاصلی رسیده است، آن را رها می‌کند و نمی‌آورد سر سفره‌اش از آن استفاده کند. اگر یک بار حل کردی باید بیاوری سر سفره. حال که حاصل شد، فکر کردی نبود؛ نداشتی و پیدا کردی؛ موجود نبود؛ با فکر پیدا کردی؛ حال که پیدا کردی؛ نباید سر سفره‌ات بیاید؟ مثلاً خداوند هر چه به مؤمن و کافر داد، به حق داد و از روی حساب داد و از سر حکمت داد؛ حال که یک بار یافتی، چرا سر سفره‌ات نمی‌آوری که دفعات بعدی هم از آن استفاده کنی؟ باید یادآور شد و این فکر را تبدیل کنی به ذکر. ✅ کسانی هستند که مشرف می‌شوند به مشاهد مشرفه، حالی به آنها دست می‌دهد، چرا آن را دفعات بعدی تکرار نمی‌کنند، آن را بر سر سفره جانت بیاور. آن حال را باید سرمایه خود قرار دهیم. باید التفات کرد و یادآور شد. فکر که انجام شد و حاصلی پدید آمد، باید آن را یادآور شد. آن را باید آورد سر سفره. این فکر توحیدی را بیاور سر سفره و یادآور شو؛ با آن زندگی کن و نفس بکش. ✅ «درجه نهم، فکر که بی‌خیالِ شاهدِ مقصود به سر نبردن است». یعنی باید فکر در حق کرد؛ ذهن و جان را با او درگیر کرد. بدون خیال به سر نبردن و با خیال حق به سر بردن است. فکر یک نوع گام به جلو نهادن است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۰۱ (۱۵) (۱۴۰۲.۱۱.۱۴ / ۲۲ رجب / شنبه) 🔴 بخش اول 🔵 مرحله یازدهم: صبر 🔵 صبر از منظر نخست ✅ وقتی انسان دست به کار شد (ریاضت و مراقبه و فکر و ذکر و ...) از این به بعد باید استوار باشد. با همۀ سختی‌ها بر این کار استوار بماند. ولی در عین حال، حضرت استاد علامه حسن‌زاده رحمت‌الله‌علیه بحث صبر را خیلی گسترده کرده است. اصل حرف این است انسانی که برنامه‌ای ریخت، باید استوار باشد. حال که در کار افتادید چرا رها می‌کنید؟ ادامه دهید، حتی اگر صد سال هم شد ادامه دهید. چرا برخی تا کاری را شروع می‌کنند، زود رها می‌کنند. برخی می‌گویند: ما رفتیم و نشد. کسی هم جوابش داد: نچشیدی، نمی‌دانی! ✅ اصل این است که آمدیم اینجا (در عالم مادی) بندگی کنیم. این راه که راه بندگی است و از این بهتر چیست؟ ما نه به دنبال کشف هستیم و نه غیر آن. داد داد، نداد نداد. وقتی بندگی کردی به نتیجه رسیدی. بنده‌خدایی می‌گفت: بد شد با خدا نشستی، ولو اینکه هیچ نشد. این بد شد که تمام بین‌الطلوعین با خدا نشستی؟ خیلی کارها کردی، اما آیا آنها ماندنی است یا این کارها و با خدا ماندن‌ها؟ برخی برنامه‌ای را انجام می‌دهند و تا می‌بینند نشد، رها می‌کنند. درحالی‌که نفس این برنامه و عبادت خودش بُرد است؛ خودش رسیدن به هدف است. لذا یکی از چیزهایی که اینجا مطرح می‌کنند، مسئله صبر است و انسان باید صبر کند و مقاومت کند و کوتاه نیاید. ✅ برخی در صبر اصلاً پایان و مرز ندارند. آستانه صبر اصلاً معنی ندارد و بلکه باید این صبر همیشه باشد و حد ندارد. تو که برنامه را یافتی و در روالی، مراقبت می‌کنی، ذکر و فکر و ریاضت و مراقبه داری، اینها را ادامه بده. این صبر را ادامه می‌دهد، چیست؟ صبر یعنی ایستادگی تا آخر بر برنامه‌ها. چرا ادامه می‌دهد؟ تا گسترده شود و جان را بگیرد. کسی که به اصل برنامه رسید، همان را ادامه دهد. اما اگر توان از شخص گرفته شد، خوب هرجور که می‌تواند انجام دهد. اصل بندگی است و همین که بندگی دارید، این را داشته باشید. 🔵 صبر از منظر دوم ✅ مؤمن باید یاد بگیرد که صبر و شکر را همیشه با هم داشته باشد. صبر کجاست؟ در سختی و مصیبت و مشکلات صبر کن. در خوشی شکر کن. مؤمن صبار شکور است. «صابِرَةً عَلى نُزُولِ بَلائِکَ، شاکِرَةً لِفَواضِلِ نَعْمآئِکَ»(دعای امین‌الله). در ناخوشی صبر و در خوشی شکر. این دو همۀ کارهای مؤمن را پوشش می‌دهد. مؤمن همیشه این حال را داشته باشد و این حال عجیبی است. و همیشه در حال تعامل با خدا است، به ویژه در سختی‌ها اگر بشود صبر بالله. انسان با خدا معامله می‌کند و در هر جایی هست، صبر بالله و شکر لله دارد. اصل این حرف این است که مؤمن همیشه دایرمدار خدا باشد و همه احوال با صبر و شکر باشد. این نکته خیلی خوبی است و تنبه خوبی است که در آیات و روایات به ما داده‌اند. پس اولاً تا برنامه دارید باید صبر و شکر در کارتان باشد. ثانیاً سعی کنیم همیشه صبر و شکر در کارمان باشد. این دوگانه صبر و شکر برای این است. حضرت استاد حسن‌زاده آملی، بحث صبر را می‌گوید: هر نوع صبری که هست، چه در فراقش و چه در وصالش و چه در قبضش و چه در بسطش. 🔵 صبر بر فراق ✅ شما که در این مراحل هستی، صبرت باید این‌گونه باشد: گاه پنج سال، هیچ خبری نیست. در این وضعیت انسان باید در فراق او صبر کند. بنده‌خدایی می‌گفت: در جوانی با توجه به دسته‌ای از آیات توحیدی در عرض دو هفته رسیدم. برخی هر چه می‌کنند، قفل جان باز نمی‌شود. باید صبر کند و ادامه دهد و کوتاه نیاید. گاه انسان خیلی نزدیک به نتیجه است و هنوز به نتیجه نرسیده است و برمی‌گردد و راهش را عوض می‌کند. برخی را دیده‌ام در کار علمی، نزدیک اجتهادند؛ اما برگشتند و بلید شدند. ادامه نداند و صبر نکردند. اینجا هم این‌جوری است. کلاً خود صبر نتیجه است، اما حضرت استاد می‌خواهد بگوید: راه هست، تو صبر کن و هرچه مراقبه و فکر و ذکر داری، ادامه بده ولو راه برایش باز نشود. این می‌شود صبر بر فراق. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۰۱ (۱۵) (۱۴۰۲.۱۱.۱۴ / ۲۲ رجب / شنبه) 🔴 بخش اول 🔵 مرحله
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 صبر بر وصال ✅ گاه انسان می‌رسد و می‌چشد و خوشش هم می‌آید، اما رها می‌کند! بنده‌خدا، تو که رسیدی و چشیدی، چرا رها می‌کنی؟! می‌گوید: ما شهوداتی داشتیم، اما مشغول کاری شدیم رفت! برخی این برنامه را که دارند، به هم می‌زنند. به نظرم باید این مراقبه‌ها به عمق برود و مراحل عالی‌تر و عالی‌تر از مراقبه را در خود پیاده کند. این صبر بر وصال است. ✅ گاهی صبر بر وصال این است: می‌رسد و گاه این تندباد سنگین و وحشتناکی است که نمی‌تواند تحمل کند، برمی‌گردد. برخی هستند که یکی دو مورد حقایق برایش جلوه می‌کند، سنگین است، رها می‌کنند! حضرت استاد داشتند که مواردی تندباد به سمتشان می‌آمد، خودشان را منصرف می‌کردند تا آرام بگیرد، اینها تجلیات عقلی کلی است که نوعاً سنگین است. اما تجلیات مثالی نوعاً آسان است و گاه سنگین درمی‌آید. ایشان به علامه طباطبایی فرمودند: این حالات مثل تندباد است و من کمی خودم را به این‌سو منصرف می‌کنم تا آرام بگیرم؛ علامه تأیید کردند و فرموند: کار خوبی می‌کنید. باید عقلانیت در سلوک باشد، اما هیچ‌گاه راه را قطع نکنید. حضرت استاد می‌فرمود: گاه قبل از آنکه حقیقت بیاید، رعشه بر بدن می‌آمد و بعد به‌تدریج آن حقایق می‌آمد. بنده‌خدایی می‌گفت: حال فنایی مثل یک تراکتور که سخت و سنگین حرکت می‌کند با سروصدای زیاد و حرکت فراوان. ✅ صبر را باید با عقلانیت جمع کرد. نه اینکه بروم بسوزم. خودتان را نسوزانید. باید با عقلانیت صبر کرد. به‌تدریج جلو بروید، تا کم‌کم آشنا شوید. همان‌طور که در کار عقلی هم به‌تدریج انسان آشنا می‌شود و بعد از اینکه آشنا شدید، به‌راحتی می‌تواند کار علمی کند. «درجه یازدهم، صبر، چه بر فراقش و چه در وصالش» (هزار و یک کلمه، ج۷، ص۳۲۸). 🔵 صبر بر قبض ✅ صبر بر قبض موجب بسط می‌شود. صبر و التجا و صبر بر عجز و لابه. چیزی به ما داده شد و به دلیلی از ما گرفته شد، گاه دلیلش خبط است و گاه نداشتن مناسبت. می‌گویند: برنامه را ادامه بده و در کنارش شروع کن به عجز و لابه. حضرت رسول به ابوذر فرمود: کسی که نماز می‌خواند مثل کسی است که کوبه در را بر در می‌زند و معنا ندارد که کسی مکرر این در را بزند و بالاخره در باز نشود. از این حدیث رسول‌الله می‌فهمم که یکی از بهترین راه‌های رسیدن به خدا، نماز است. ما فقط نماز را از آن وضعیتی که باید داشته باشد، درمی‌آوریم و آن را تبدیل به عادت می‌کنیم بدون هیچ توجه و عنایت و حضور قلب. صبر بر قبض، مقدمه بسط است. این برای عارف خیلی معنادار است. وقتی حالی از او گرفته شد، درست مثل کسی که افتاده است در زندان و سختی می‌بیند و باید جزع‌وفزع کند. صبر کردن یعنی برنامه را داشتن و در کنارش هم عجز و لابه داشتن. «و چه از قبضش و چه در بسطش». 🔵 صبر بر بسط ✅ برخی تا راه برایشان باز شده است، گمان می‌کنند که کار تمام نشده است! انسان برای کمالات بی‌نهایت خلق شده است و مقام لایقفی دارد. مقاماتی که مراحل عالی آن یک درجه‌اش با هزاران درجه پایین‌تر قابل مقایسه نیست. و انسان می‌تواند تا بی‌نهایت پیش برود. ما بی‌نهایتِ بالفعل نمی‌شویم، در مسیر بی‌نهایت بالفعل سیر می‌کنیم. انسان صبر کند بر بسط. چرا قانع شدی، اینجا ایستادی؟! قانع شدن یعنی صبر نکرد و ادامه نداد. «چه صبر در طاعت و چه صبر از معصیت و چه در مصیبت». 🔵 صبر در طاعت ✅ ما وقتی کار عبادی می‌کنیم، برخی می‌گویند: بس است. در عبادت باید میانه‌روی داشته باشیم، ولی میانه‌روی هر کسی هم به حسب خودش است. یکی در درس خواندن هشت ساعت بخواند فشار می‌آید نباید بیشتر بخواند، یکی ده ساعت، یکی دوازده ساعت. در عبادت هم به حسب طاقت افراد باید عبادت انجام شود. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 صبر بر وصال ✅ گاه انسان می‌رسد و می‌چشد و خوشش هم می‌آید، اما رها می‌کند! بن
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم ✅ این سبک پیرزن‌ها و پیرمردها که روزی دوسه ساعت مفاتیح می‌خوانند خیلی ارزشمند است که به اندازه توان و فهمشان عبادت می‌کنند. عادت کرده‌اند، برنامه‌شان را به هم نمی‌زنند. این می‌شود صبر بر طاعت. انسان باید برنامه داشته باشد، ما در کار علمی برنامه داشتن را یاد گرفتیم. همین امر درباره طاعت معنا دارد. مثلاً بین‌الطلوعین را می‌خواهی آباد کنی، صبر بر طاعت داشته باش. حالا یک وقت کسالت داری و خواب می‌روی اشکالی ندارد، اما وقتی برنامه داری، این برنامه را از دست نده. مدارا با بدن از بین نرود. صبر بر طاعت، چه در مستحبات و چه در واجبات. حتی گاه واجبات هم برای انسان سخت می‌شود. 🔵 صبر از معصیت ✅ طبع خاکی ما، تعلقات و تعشقات هست، انسان را گرفتار می‌کند، می‌خواهد که انجام دهد. چقدر باید انجام دهد؟ صبر کند از معصیت. باید سعی کنیم معصیت نکنیم. برخی می‌گویند: اگر انسان فقط صبر از معصیت کند، همان رسیدن به مقصد است. برخی‌ها حتی گناهان اعتقادی را مطرح می‌کنند، مثل سوءظن‌های به خدا و ... . باید نسبت به معصیت صبر ورزید، جاهای حساس گاه واقعاً سخت است. انسان در برخی از محیط‌ها چاره‌ای ندارد باید برود و در آن پر از گناه است. بله گاهی می‌تواند خودش را دور کند به دلیل شغلش. اما برخی ناچارند در جامعه پرگناه بروند. 🔵 صبر در مصیبت ✅ سختی و فشاری که به انسان می‌آید، غلیان می‌آید. غلیان نفس که آمد، تبدیل می‌شود به حرکات نادرست. فشار که می‌آید، غلیان می‌آورد و تأبّی طبع می‌آورد. با خدا بدگویی نکند، صبر به خرج دهد. خوشا به حال آن که مصیبت آنها را ساخته است. حضرت استاد می‌فرماید: همه این صبرها را باید داشت. تا منطق توحیدی از خود نشان می‌دهد، صلوات خداوند این است که او را بالا می‌آورد. صلوات یعنی توجه ویژه با عنایتی که من تو را بالا می‌آورم. «وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ‏ الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ‏ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِله وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ‏ مِنْ‏ رَبِّهِمْ‏ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»(بقره، ۱۵۵تا۱۵۷). برخی را دیده‌ام که به خاطر مصیبت سر از کفر در آورده‌اند. اما برخی صبر توحیدی می‌کنند، آنقدر اثر دارد و تطهیر و استخوان‌دار می‌کند. ✅ صبر یک نوع پالایش درون و یک نوع استخوان‌دار کردن و یک نوع مناسبت ایجاد کردن است. صبر است که مقام می‌آورد و صبر است که به غیرحساب نتیجه می‌دهد. برخی نمی‌دانند لطف صبر چیست و چه اثری دارد. برخی از این مادران شهید که صبر می کنند، نورانیتی عجیب دارند. خودش سلوک قَدَری است و انسان را بالا می‌برد. انسان را استخوان‌دار می‌کند و تا استخوان‌دار نشود، نمی‌شود. برای برخی از کارها اگر قوّتِ دست پیدا نکند نمی‌شود؛ در برخی از کارها اگر قوّتِ پا پیدا نشود، نمی‌شود. جان انسان هم این‌گونه است که اگر استخوان‌دار نشود، نمی‌تواند مقاماتی را طی کند. ✅ «و در کریمه «و جعلنا منهم أئمة یهدون بأمرنا لمّاصبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون» (سجده، ۲۵) تأمل و تدبر بسزا باید». من اگر خبر داشته باشم که فلانی می‌میرد و فلانی ‌آن‌گونه می‌شود، اگر قوت نداشته باشم، نمی‌توانم تحمل کنم! گاه انسان به جاهایی برسد که قوت پیدا نکند، پَرَش می‌سوزد. چه چیزی قوّت می‌دهد؟ صبر مناسبت می‌دهد و انسان را استخوان‌دار می‌کند. ✅ در عموم جوان‌ها هر کسی که اندیشه صبر برایش روشن شد، به کمال مناسبی می‌رسد؛ جوان‌هایی که نازپرورده می‌شوند، به جایی نمی‌رسند. به جوان و نوجوان باید منطق صبر را یاد داد. ✅ برخی از مؤمنین که به جنگ می‌رفتند می‌گفتند: «متی نصر الله». اما آنها که صابرند می‌گویند: اگر او بخواهد خودش می‌دهد. صبر می‌کند و در دل صبر لذت می برد. چرا؟ چون تعامل حبی با حضرت حق را در دل صبر یاد گرفته است و احساس می‌کند که پیش خدا عزیزتر شده است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم ✅ این سبک پیرزن‌ها و پیرمردها که روزی دوسه ساعت مفاتیح می‌خوانند خیلی ارزشمند ا
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش چهارم ✅ اینکه گفته شده است: «افضل الاعمال احمزها» برای برخی «احمزها» شیرین‌ترین‌ها است. درباره انبیاء آمده است که بلایشان بیشتر از همه است. برخی همین که مسئولیتی به آنها داده شده است، در جوانی پیر می‌شوند. اما کسی که استخوان‌دار باشد، این‌گونه نمی‌شود. رهبر معظم انقلاب چقدر باید استخوان‌دار باشد که یک تصمیم او برای کل جامعه اسلامی مؤثر است. همین را ببرید در مقام امام معصوم. چیزهایی می‌داند که همه‌اش درد و رنج است. برای ما شاید رنج نباشد، ولی برای حضرت رنج است و همه را دارد تحمل می‌کند. مقام امامت را به کسی می‌دهند که صبر دارد. 🔵 صبر شاکرین ✅ کسانی که جلو می‌روند، صبر از صعوبت درمی‌آید و تبدیل می‌شود به شیرینی. و این شیرینی تبدیل می‌شود به صبر شاکرین. یک معنای صبر شاکرین این است که بر شکرش صبر بورزد. اما یک معنایش این است که از صبر لذت می‌برد و شکر می‌کند. سرّ رسیدن به مسئله امامت صبر است. «و تمثیل شیخ عطار در مقام صبر به مرغ و انبار پر از ارزن که روزی یک دانه از ارزن ببرد تا تمام شود، آن گاه به مقصود می‌رسی، قابل توجه است». در منطق الطیر عطار آمده است: وقتی ابوسعید ابوالخیر از یک انسان روشن‌ضمیر می‌پرسد چه کنم؟ او گفت: باید صبر کنی که اگر هزاران بار این انبار پر شود آن پرنده باید دانه‌دانه این انبار را خالی کند. ور بود مرغى كه چيند آشكار دانه‏اى ارزن، پس از سالى هزار، گر ز بعدِ آن كه با چندين زمان‏ مرغ، صد باره بپردازد جهان، از درش بويى بيابد جان هنوز بوسعيدا! زود باشد آن هنوز طالبان را صبر مى‏بايد بسى‏ طالبِ صابر نه افتد هر كسى‏ تا طلب در اندرون نايد پديد مشك، در نافه، ز خون نايد پديد از درونى چون طلب بيرون رود گر همه گردون بود، در خون رود 🔵 تازه اول کار است ✅ این صبر باید جدی باشد و یک روز و دو روز نمی‌شود. «إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ‏» (زمر، ۱۰). وقتی به صابر (اجر) می‌دهند، به غیرحساب می‌دهند. به صابران داده می‌شود و فراوان هم داده می‌شود. یادتان باشد به هر مرحله سلوکی که رسیدید، دست بر ندارید و هرچه دادند، تازه اول کار است. حضرت استاد می‌فرمود: اگر کسی بگوید: مرا بس است، این از فطرت انسانی خارج شده است. چاراه‌اش چیست؟ صبر، استخوان‌دار شدن و قوی شدن و به نتیجه رسیدن. ✅ برخی که اهل سرالقدر و معنا هستند، برخی از چیزها را که می‌بینند برایش سختی پیش می‌آید، می‌گویند: برایش خوب است! ما سختی می‌بینیم، ولی او برایش خوب است. برخی از اهل معنا می‌گویند: هشت سال جنگ خوب بوده است. اگر جنگی شود و مثلاً امتی زود پیروز شود، به صلاحشان نیست، بلکه باید صبر کنند. در سوره عصر تواصی به حق و تواصی به صبر آمده است. اساساً سرّ رسیدن انسان این است که حق را بیاب، بفهم چیست و بر اساس آن عمل کن و صبر کن! کسانی هم که در کار سلوکی هستند یکدیگر را مدد کنند و تواصی کنند. برایت خوب است صبر. صبر خودش نتیجه است نه این که به چیز دیگر برسیم. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
هدایت شده از نسیم حکمت
استاد یزدان پناه-انتخابات1402.mp3
3.05M
🔰 ضرورت حضور در انتخابات بیانات آیت الله یزدانپناه در مورد انتخابات در آغاز درس تفسیر (٧ اسفند 1402) 🔹ضرورت دو چندان حضور در انتخابات مجلس در شرایط کنونی 🔹پیام واضح حضور مردم برای دشمن و مرعوب کردن او 🔹در شرایط کنونی هر رای ما کمک به مردم غزه است. 🔹برای تغییرات اساسی در کشور به انتخاب افراد پخته و کاردان نیاز داریم. 🔹حتی یک نماینده خوب هم در کل مجلس موثر است. 🔹ما به مجلس انقلابی، کاردان، شجاع، پیرو رهبری و متدین و متقی نیاز داریم. 🔹نقش اندیشه های ناب رهبری در راهبری کشور 🔹اگر نماینده ای مطیع رهبری نباشد او مضر است. 🔹در شرایط کنونی شجاعت نمایندگان و اقدامات شجاعانه مجلس، دشمن را در جای خود می‌نشاند. 🔹ان شاء الله همه مردم در انتخابات شرکت کنند و به اصل نظام و اصلاح آن کمک نمایند. 🔹سرورانی که میتوانند شور انتخاباتی در مردم ایجاد کنند بروند و این کار را انجام دهند. 🔹حتی یک نفر را سر صندوق رای بیاوریم برد کرده ایم. 🔹راه حل مشکلات کشور همین روند قانونی است. https://eitaa.com/nasimehekmat
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۰۳ (۱۷) (۱۴۰۲.۱۲.۵ / ۱۴ شعبان/ شنبه) 🔴 بخش اول ✅ بعد از مراقبت و صمت و فکر و ذکر، یعنی عملاً دست به کار شدنِ کامل که همه اینها ریاضت است و یک بسته به حساب می‌آید. بعد از اینها باید به دو امر توجه کرد: صبر و شکر. اینکه گاه سختی‌هایی پیش می‌آید و گاه نعمت‌هایی می‌آید، باید صبر و شکر داشت. حالا که دست به کار شدی، استقامت بورز با همۀ سختی‌هایش. اگر سختی آمد، باید صبر پیشه کرد و اگر نعمت داده شد، باید شکر داشت. ✅ صبر و شکر و توکل و ابتلا و رضا و تسلیم و فقر، اینها هم یک بسته به حساب می‌آیند. ابتدا دست به کار شدن است که شامل مراقبت و صمت و... است. بعد از دست به کار شدن، بسته دوم است مانند صبر و شکر و توکل و... . پس از اینکه این امور را رعایت کند، به شهود می‌رسد. کل اینها می‌شود مقام اول و بعد از این، شهود می‌شود مرحله دوم که از درجه هجدهم به بعد خواهد بود که سلوک در مقامات شهود است. بعد از دست به کار شدن، تتمه دست به کار شدن است که از درجه یازدهم تا درجه هفدهم را شامل می‌شود. اینها را تعبیر می‌کنیم به تتمه دست به کار شدن. قواعدی را که بعد از دست به کار شدن، باید رعایت کرد، اینها می‌شود تتمه دست به کار شدن. 🔵 دسته‌بندی‌های کلان سی منزل ✅ حضرت استاد در پایان رساله باب رحمت، صفحه ۳۳۳ دسته‌بندی کلان و خلاصه این سی مقام را در سه مقام بیان می‌فرمایند: ۱. از خلق به حق و از کثرت به وحدت. از درجه اول تا درجه هفدهم. ۲. سلوک در حق که مقامات شهود است. ۳. سلوک مع الحق در مقام قرب. می‌توان این سی درجه را به سه مقام اصلی تقسیم کرد. مقام اول که از خلق به حق رسیدن است، سلوک از کثرت به وحدت است، این را عملاً نگاه کنیم، با سه دسته هم‌افق روبه‌روییم: ۱. قبل از دست به کار شدن و حرکت برای دست به کار شدن. باید نیتش را درست کند و به سراغ استاد رفتن و... این مقام اول است. دسته اول از درجه اول تا درجه پنجم می‌شود. ۲. دست به کار شدن که از درجه پنجم تا درجه دهم است که شامل مراقبت و صمت و فکر و ذکر است. ۳. از درجه یازدهم تا درجه هفدهم است (صبر و شکر و توکل و ابتلا و رضا و تسلیم و فقر) اینها بسته سوم است که تتمه دست به کار شدن است. ✅ قواعدی که بعد از دست به کار شدن باید رعایت کرد تا به شهود تبدیل شود. همه اینها هر کدام یک لحاظی را درست می‌کنند، در عین حالی که یک ترتیبی هم دارند. صبر و شکر و توکل و ابتلا و رضا و تسلیم و فقر؛ اینها باید رعایت شود. هم تتمه است و هم قواعد دست به کار شدن است. اگر خوب دست به کار شدید، مشکلی پیش آمد، صبر کنید. وقتی سختی و صعوبت دارد، کار سنگین‌تری باید بکنید، صبر کنید، یا حال خوشی دست داد، شکر کنید. 🔵 توکل؛ لنگرگاه انسان ✅ باید دایماً توکل داشت. اگر تکیه بر تقوا و دانش و توانایی خودش کند، اوضاع به هم می‌ریزد. پایه کار برای حرکت را باید توکل قرار دهد. درست است که دست به کار شده‌ای، اما وقتی بگویی: الحمدلله من همه کارها را بلدم و می‌توانم، این درست نیست. باید به خدا توکل کرد تا کار درست شود. توکل به «قوت الهی» و به «فعال ما یَشایِ هستی» تکیه کردن است. یعنی تکیه‌گاه محکم داشتن. تعبیر کردیم به این که توکل لنگرگاه انسان است. یعنی در تب‌وتاب‌ها خیال انسان راحت است. 🔵 وضعیت انسانِ غیرِ متوکل ✅ انسان تا خدا برایش جدی نیست، تب‌وتاب‌ها همیشه اذیتش می‌کند. پناهی ندارد؛ کسی که با توحید زیست نکرده است، می‌بیند که طوفانی می‌آید، اوضاعش به هم می‌ریزد؛ شرایط خاصی پیش می‌آید، اوضاع به هم می‌ریزد. هیچ چیز دست آدم نیست. اوضاع درونی به هم بریزد، این‌گونه می‌شود. انسان مالک حشر و نشر و حیات و موت نیست. انسان مالک هیچ چیز نیست. از یک جهت ما از خودمان هیچ نداریم. برخی می‌گویند: من ثروت دارم؛ گمان می‌کند که با ثروت هر کاری می‌تواند بکند، درحالی‌که یک مریضی می‌گیرد می‌بیند که هیچ کاری نمی‌تواند بکند. به این دلیل است که انسان به حقیقت تکیه نکرده است و حقیقت پشتش نیست. من می‌شناسم کسی را که فرزندی نداشت ولی الان همه در خدمت اویند. (از طرف دیگر کسانی امیدشان به این بود که چند فرزندی که دارند عصای دست‌شان شوند و نشد). 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۰۳ (۱۷) (۱۴۰۲.۱۲.۵ / ۱۴ شعبان/ شنبه) 🔴 بخش اول ✅ بعد ا
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 وَاللهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ ✅ مهم این است که انسان کاری در دنیا کند که پایه محکم شود و رکون حقیقی شود و هر بلایی بیاید پایش سست نشود. تنها جایی که انسان رکون پیدا می‌کند، اینجاست (یعنی خدا). چرا؟ چون قدرت مطلقه عالم اوست. حتی دشمن ما هم از یک جهت سپاه خدا است. کار برای خدا اصلش این‌گونه است. چرا که جنود آسمان و زمین دست اوست. او قدرت مطلق و مشیت مطلقه است و تقدیر هم به دست اوست. «وَاللهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ»(یوسف، ۲۱). ✅ سوره ناس که خوانده می‌شود، چرا باید پناه برده شود به رب ناس، ملک الناس، اله الناس؟ به این خاطر است که رب و پادشاه مردم اوست؛ و او تنها جایی است که می‌شود از دست شرور به او پناه برد. پادشاه عالم عزت و غلبه‌ای دارد که هیچ کسی بر او غلبه ندارد. در روایت آمده است: «یا عزیز العز ....». عزت تنها از آن اوست و در برابرش شیطان چه کاره است؟ اگر کسی این را فهمید، خودبه‌خود تبدیل می‌شود به تکیه کردن به او. همچنان که امور مادی را می‌بینیم که کسی از دستش کاری بر می‌آید به او تکیه می‌کنیم، در امور زندگی هم تنها جایی که می‌شود به او تکیه کرد، فقط اوست. 🔵 ریشۀ توکل ✅ خدایا، جوری کن که شیطان در حریم من نیاید. او ربّ من است ربّ شیطان هم هست. تو ملک و قادر غالب هستی. تو الهی و الوهیت از آن توست و من و همه چیز بند به توییم. اندیشه توکل، تکیه کردن بر حقیقت حضرت حق است. ریشه توکل، در معرفت درست و باور به این معرفت است. این خیلی مهم است. اگر کسی بخواهد به توکل حقیقی برسد، معرفت درست و باور این معرفت در قلب اوست. در بحث ایمان در ضمن بحث‌های عرفان در وادی عمل، گفتیم: ۱. بعضی از اعمال خودش حقایق و معارف است که به صورت عمل در آمده است. گاهی ایمان از عملی برمی‌آید که خودش ذکر ایمان و تکرار ایمان است. ۲. اعمالی که ایمان نیست، اما نتیجه ایمان است و چون نتیجه است، منجر به ایمان می‌شود. مثل توکل که درونش معرفت خوابیده است و باور به معرفت، خودش تبدیل می‌شود به توکل. این عمل موجب افزایش ایمان می‌شود. این لطف را گفتیم و نکته اصلی‌اش این است: توکل ریشه در معرفت دارد و برمی‌گردد به معرفت درست داشتن و این معرفت را تبدیل به باور قلبی کردن است. 🔵 حسبی الله ✅ «حسبی الله» تنها خدا کافی است «و من یتوکل علی الله فهو حسبه». چرا؟ چون «وَاللهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ» و کسی هم نمی‌تواند جلویش را بگیرد. اما در توکل آنی که باعث نتیجه می‌شود، معرفت درست است که همه‌کاره خدا است. و درکنارش هم ایمان و باور. ما گاه معرفت داریم، ولی اگر باور قوی و جدی شود، راحت می‌گوییم: کی چه کاره است در برابر خدا، هیچ کسی توانایی ندارد. این ایمان خیلی مهم است بعد از گره قلبی که می‌خورد. 🔵 معرفت‌ مشوب ✅ معرفت‌های مشوب را دیده‌ایم که خیلی جاها وجود دارد، ولی به نتیجه نمی‌رسند. بعضی می‌گویند: هم خدا و هم فلانی! این درست نیست و واقعیت ندارد. این نوع معرفت‌ها مانع توکل‌اند. توکل این است که همه‌اش از آن خدا است. کارۀ اصلی خدا است و هیچ کسی کاره‌ای نیست. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 وَاللهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ ✅ مهم این است که انسان کاری در دنیا کند که پا
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم 🔵 کاسبِ بدون تبلیغ ✅ مؤمنان پاک عملاً به تجربه می‌فهمند که توکل چیست و همه‌کاره خداست. بنده‌خدایی در تجارت معیاری داشت و سعی می‌کرد زیاد تبلیغ نکند. (اینها به حسب حال اشخاص است و قرار نیست قاعدۀ کلی باشد). این بنده‌خدا حالش این‌گونه بود: احساس می‌کرد اگر بخواهم برای شغل تبلیغ کنم، دیگران را تأیید کرده‌ام. جوری رفتار می‌کرد که دیگران می‌گفتند: چرا این‌گونه عمل می‌کند. اما جوری شد که از یک شهر دیگر کسی آمد و تمام جنسش را خرید، بدون اینکه این آن را بشناسد و آن این را. این دست خدا است. خداوند می‌تواند سنگ را کنار شیشه نگاه دارد بدون اینکه شیشه بشکند و می‌تواند شیشه را بشکند بدون اینکه سنگی در کار باشد. لازمه این معرفت به خدا که خدا کافی است و همه‌کاره اوست و عالم دست اوست و این باور جدی شود، خودش تبدیل می‌شود به توکل. بچه چرا به سمت مادر می‌آید و به او پناه می‌برد؟ 🔵 هویت توکل چیست؟ ✅ معمولاً در این موارد بر ایمان و معرفت درست بیفزایید و نتیجه بگیرید. این در سطح است، اما به لحاظ عمق و توحید افعالی، کل عالم در اختیار خدا است و از آن اوست. درحالی‌که وقتی هر کسی اراده کند، همه چیز به دست اوست. مگر حضرت ابراهیم چه داشت که اینقدر راحت در برابر نمرود ایستاد و چقدر راحت است حتی در دل آتش. وقتی جبرئیل می‌خواهد کمک کند به او می‌گوید: «اما إلیک فلا»! این معرفت برمی‌گردد به درجه توکل و درجه توکل برمی‌گردد به درجه معرفت و ایمان و باور. اگر کسی توانست توحید ناب قرآنی را بفهمد، جز توکل راهی نیست. هویت توکل چیست؟ تکیه کردن. اعتماد به یک منبع لایزالی که از او هر چه بخواهد، می‌جوشد. 🔵 ضرورت توکل در سلوک ✅ چرا در بحث سلوک توکل لازم است؟ چون انسان وقتی به دیگری تکیه کند، این کافی نیست. اگر کسی بگوید: من تقوا پیشه کردم و زحمت کشیدم و دانش دارم، این کافی نیست. حضرت استاد می‌فرماید: تو که دست به کار شدی و در مسیر قرار گرفتی، باید بدانی که اگر هم چیزی داده شده است از آن خدا است. اما اگر به خودت و عمل خود و ایمان و تقوای خود تکیه کردی، بدان که راه را گم کردی و منحرف شدی. چون قرار بود به توحید ختم شود؛ و الان به خودت رسیدی و این مانع است. ✅ این دست به کار شدن، تتمه‌اش این است که انسان توکل کند. یعنی خود را نبیند؛ خودیت خود را نبیند؛ عمل خود را نبیند و دست به کار شود. اگر کسی کارهایی کرد و گفت: اینها را خودم کردم، این سقوط است. تو چه کاره‌ای که اینها را کرده‌ای؟ بر فرض هم خودت کرده‌ای، با این نوع نگاهت، دیگر خدا ندیدی و بلکه خود را دیده‌ای! آنچه برای سالک راه را درست می‌کند، به توکلش برمی‌گردد. و خدا راه را باز می‌کند. انسان باید بنده باشد، من بندگی کردم، مابقی به من ربطی ندارد. کسی که دست به کار شد، کی باید راه را باز کند و انسان را پیش ببرد؟ خدا. این توکل است. 🔵 حَسْبِي مَنْ هُوَ حَسْبِي ✅ در تعقیب نماز صبح که از امام رضا علیه‌السلام و یا ابن‌الرضا نقل شده است: «حَسْبِي مَنْ هُوَ حَسْبِي حَسْبِي مَنْ لَمْ يَزَلْ حَسْبِي حَسْبِي مَنْ كَانَ مُذْ كُنْتُ لَمْ يَزَلْ حَسْبِي حَسْبِيَ اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ اَلْعَرْشِ اَلْعَظِيمِ». اگر این اندیشه فهمیده شود، خدا برای همه امور کافی است. و در هر امر سلوکی باید توکلم به خدا باشد. اگر کسی بگوید: در این هزار شب کار کردی، چه شد، تو بگو: اینها را خدا به من داد، بقیه‌اش هم از آن اوست و باید دید او چه می‌خواهد. «وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللهِ إِنَّ اللهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ»(غافر، ۴۴). تو نیتت خوش است، بر عهده خدا بگذار او خودش می‌داند چه کند. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم 🔵 کاسبِ بدون تبلیغ ✅ مؤمنان پاک عملاً به تجربه می‌فهمند که توکل چیست و همه‌کار
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش چهارم 🔵 استخارۀ عالم ربانی ✅ من دیده‌ام برخی از عالمان ربانی که استخاره می‌گیرند، می‌گویند: خدایا، تو می‌بینی ما جاهلیم، خودت راهنمایی کن! 🔵 توکل بهترین چیز است ✅ نتیجه، آینده، حال، وضعیت خود، همه را باید به خدا واگذار کرد. دیده‌ام که برخی به دلیل معرفتشان، توکلشان قوی است، کار را تمام شده می‌دانند و به واسطه توکل نتیجه را حاصل می‌دانند. این خیلی راه را باز می‌کند و برای این که سالک در گزند خودیت و نفسانیت نیفتد، توکل بهترین چیز است. انسان گاه با این روال عادی جلو می‌رود، فقط می‌بیند که بعد از مدتی که انسان مقدر کرده است، آن وقت خضوع و بندگی‌اش نسبت به خدا بیشتر از همه می‌شود. «قَدْ جَعَلَ اللهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا»(طلاق، ۳). گاه در فکرت می‌آورد این راه را می‌روی و گاه در فکرت هم نمی‌آورد و به جایی می‌رساند. گاه با دیدن یک امر نامطلوب و گاه با دیدن یک امر مطلوب به او می‌دهد و می‌رساند. گاه انسان را در یک مهلکه‌ای قرار می‌دهد که اگر بلغزد، تا آخر می‌رود و خراب می‌کند، اما اگر نلغزد، همان را خدا نگاه می‌دارد و می‌رساند به جایی که باید برسد. 🔵 نتیجۀ توجه به خواستۀ پدر ✅ مرحوم دولابی چطور به جایی رسید؟ پدر مرحوم دولابی دوست نداشت او برود طلبگی، برای همین به سمت طلبه شدن نرفت. او وقتی به عتبات مشرف شد، سینه‌اش را می‌مالید به ضریح اباعبدالله و می‌گفت: ای آقا، من چه کنم می‌خواهم طلبه شوم، ولی پدرم راضی نیست. وقتی بازگشتند، او برای میهمان‌ها چایی می‌آورد و در همین رفت‌وآمدها که چایی می‌آورد، او دید که راه باز شد و حضرت دستش را گرفت. علم را نیاموخت، ولی نتیجه علم را به او عنایت کردند. «کاردانِ کار ما در کار ماست/ فکر ما در کار ما آزار ماست». تو به وظیفه عمل کن، چه کار داری به بقیه‌اش. بقیه را خدا برایت راه باز می‌کند. عمل به وظیفه کنید، بقیه را کار نداشته باشید. مثلاً اقدام اجتماعی داشته باشید، خدمت به مردم، یا جوان یا نوجوان، این کار را بکنید، خدا خودش درست می‌کند و بقیه را به خدا بسپارید. 🔵 راهرو گر صد هنر دارد، توکل بایدش ✅ در کار سالک، حضرت استاد می‌فرماید: تو کار را انجام بده و به کاردان اصلی یعنی خدا بسپار. «توکل سرمایه رهرو است» رهرو یعنی سالک. سرمایه‌ای که سالک می‌خواهد چیست؟ اینکه باید توکل کند، تو دست به کار شدی؛ مراقبه داری؛ فکر و ذکر داری؛ داری کارت را انجام می‌دهی؛ بقیه را بسپار به خدا. نکند بگویی: اینی که من دارم، نتیجه دارد. این نوع نگاه، اعطا از آن سو است؛ تقدیر از آن سو است. توکل به آن سو باید داشت؛ اعتماد به آن سو باید داشته باشی. «تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است/ راهرو گر صد هنر دارد، توکل بایدش». اینکه من تقوا و دانش دارم، تکیه بر اینها کردن، خوددیدن و کافری است. من انواع تکنیک سلوک را بلدم! این سبک عمل کردن خوددیدن است. خدا اگر بخواهد بیندازد مثل شیخ صنعا یا مثل بلعم باعورا انسان را می‌اندازد. حضرت استاد می‌فرماید: بیان حافظ خوبست «راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش». 🔵 از اول سپر انداخته‌ایم ✅ خداوند اگر بخواهد بیندازد، می‌اندازد. هر کس که بالاتر رفت، قوی‌تر شد، فقیرتر شد، می‌بیند که هیچ از خود ندارد و وصل به خداست. «حسبنا الله و نعم الوکیل» «الَّذينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إيماناً [این ترسی که بر دلشان می‌اندازند، باعث افزایش ایمانشان می‌شود. در صحنه سنگینی که می‌گویند: آنها می‌آیند شما را از بین می‌برند و بیچاره می‌کنند.] وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ‏ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ «آل عمران، ۱۷۳». این نوع نگاه خیلی راه را باز می‌کند. سالک هم این‌گونه است. سالک گه‌گاه از شرور باطنی که هست و بر دل‌ها می‌نشیند، واهمه دارد. برخی می‌گویند: ما که بیچاره‌ایم و از اول سپر انداخته‌ایم، ولی خدا را داریم، چه کم داریم! من اگر به خدا تکیه کنم، چه کسی می‌تواند در حریمم رخنه کند! این آیه خیلی ناب بود که حضرت استاد انتخاب کردند که صحنه و فضای پر صعوبت را به تصویر کشیده است. 🔵 امتداد مراقبت ✅ تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است. این خیلی راهبر است و بلکه یک نوع امتداد مراقبت است به لحاظ توحید. صبر و شکر و توکل را خوانده‌ایم. یادتان باشد، توکل را در متن دینی می‌بینید، سنخش سلوکی است یا سطح ظاهری است؟ هویتش قلبی است یا هویتش ظاهری است؟ توکل یک حقیقت سلوکی و باطنی است و شریعت بسیار به سلوک پرداخته است. توکل سنخش باطنی و سلوکی است وبرای سالک هم کاربرد دارد. ما اگر در سلوک درجات بالا هم نرسیده باشیم، در همین درجات پایین هم توکل می‌توان داشت. در توکل تتمه دست به کار شدن است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۰۴ (۱۸) (۱۴۰۲.۱۲.۱۲ / ۲۱شعبان/ شنبه) 🔴 بخش اول 🔵 ساختار رسالۀ رحمت ✅ ۱. بسته اول: چهار درجه است: شوق و طلب و خلوص و محبت. اول می‌نُمایند و می‌رُبایند. انسان برایش مشخص شود که می‌خواهد کمالاتی و اقتداری پیدا کند یا می‌خواهد به خدا برسد. و بر این اساس باید محبت داشته باشد. تا اینجا مرحله اول است. ۲. بستۀ دوم، دست به کار شدنِ مطلق است که اول آن ریاضت است. درجه پنجم ریاضت است و بعد طاعت و مراقبت و صمت و فکر و ذکر است که اینها دست به کار شدن است. ۳. بسته سوم، تتمه دست به کار شدن و احوال پدید آمده در دست به کار شدن است: از درجه یازدهم تا درجه هفدهم. از یک جهت تتمه بحث ریاضت است و کامل کردن بحث ریاضت است که یک نوع اموری است باید در انسان پیاده شود تا مقدمه شود برای مقامات شهود. صبر، شکر، توکل، ابتلاء، رضا، تسلیم، فقر. ۴. بسته چهارم: شهود و خوف شهودی و حیرت و محو . 🔵 اعتمادِ به رب به جای اعتماد به نفس ✅ باید اعتماد به نفس تبدیل شود به اعتماد به رب. از من (چیزی) نمی‌جوشد، بلکه به قوّتِ حق از من می‌جوشد. 🔵 توکل چه می‌کند ✅ توکل چه می‌کند؟ در جای حساس نباید نگران بود. (با توکل به خدا) نگرانی معنا ندارد. من به خودم که نگاه می‌کنم، اوضاع خیلی خراب است، اما وقتی توکل به خدا می‌کنم، چون همه‌کاره خدا است، دیگر نگرانی در کار نیست. ابتلاء و رضا هم در همین فضا است. تسلیم و فقر یک احوال نزدیک شدن به مرحله شهود است در عین حالی که جزء احوال است. بله. در نهایت به یک احوال بسیار نابی می‌رسد که قریب‌الافق به شهود می‌شود. توضیحی دارد که چرا این‌گونه می‌شود. ما این سه درجه را خواندیم. صبر و شکر و توکل را گفتیم؛ می‌رسیم به ابتلاء. 🔵 درجه چهاردهم: ابتلاء ✅ اصل ابتلاء گرفتار امتحانات الهی شدن است. اما منظور حضرت استاد حسن‌زاده آملی رحمت‌الله‌علیه پذیرش ابتلاء است که انسان این امر را بپذیرد. اینجاها که رسید، خوب که محکم شد، خداوند او را امتحانات ویژه می‌کند. برخی از امتحانات ممکن است سخت باشد و برای اهلش مشکل است، یعنی کوچک‌ترین شرکی که می‌آید، اذیت می‌شود. باید دقت کرد که در ابتلا، از آن توحید بجوشد؛ از دلش اعتراض و شرک و مِنّ‌ومنّ درنیاید. 🔵 از تو ذبح فرزندت را می‌خواهم ✅ تا امتحان می‌کنند، یک دفعه می‌بیند که شرک عجیبی آمده است. گاهی سنگینی‌های ویژه‌ای دارد. مثل حضرت ابراهیم که امتحان شد به ذبح فرزند. از خدا خواست نسل توحیدی ادامه پیدا کند. سر پیری به او فرزند داده شد. خداوند به او می‌گوید: باید فرزندت را ذبح کنی. خدا می‌گوید: توحید خواستی، من از تو ذبح فرزندت را می‌خواهم. «‌فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي‏ أَرى‏ فِي‏ الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى‏»؛ و وقتى با او به جايگاه «سعى» رسيد، گفت: «اى پسرك من! من در خواب [چنين‌] مى‌بينم كه تو را سَرْ مى‌بُرم، پس ببين چه به نظرت مى‌آيد؟» گفت: «اى پدر من! آنچه را مأمورى بكن! ان‌شاءالله مرا از شكيبايان خواهى يافت»(صافات، ۱۰۲). امتحاناتی از این دست، سخت می‌شود. اینجاست که انسان باید ببیند چه‌کاره است. 🔵 فلسفۀ امتحان ✅ این امتحانات برای این است که پستوهای جان و خلیط‌های درون خودش را نشان دهد. انسان باید از اینجاها بِکَنَد و عبور کند و برود. نظام عالم دست خدا است. هر طور که خواست عمل می‌کند؛ من چه کاره‌ام. امام سجاد علیه‌السلام در زیارت امین‌الله می‌فرمایند: «صَابِرَةً عَلَى نُزُولِ بَلاَئِكَ»؛ این بلایِ توست و من باید صبر کنم. ✅ ظاهراً سعدی بیانی دارد: آن تیری که به سمت تو پرتاب شد، تیر را نبین، تیرانداز را ببین. اگر خدا این تیر را انداخته است، مشکلی ندارد. خداوند می‌خواهد سالک و عاشق را به مقصدش برساند. ابتلاء بعد از توکل، مراحل سختی دارد که بسیاری از افراد رد نمی‌شوند و بالا نمی‌آیند. گاهی عموم مردم در مواجهه با کوچک‌ترین مشکل می‌گویند: این دیگر چرا؟ تا این را گفت، سقوط کرده است. اینکه هروقت انسان تلاش می‌کند راهی باز کند، شک نکند خداوند راه را برایش باز می‌کند، اگر برای خدا نیت کرده باشد. این سنگینی و صعوبتی که ابتلا و امتحان دارد باعث می‌شود پستوهای جان بالا بیاید. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۰۴ (۱۸) (۱۴۰۲.۱۲.۱۲ / ۲۱شعبان/ شنبه) 🔴 بخش اول 🔵 ساختا
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 وقتی انسان مضطر شد، راه برایش باز می‌شود ✅ چیزهایی که در دلمان هست، اینجور جاها باید با منطق توحید و التجا و اضطرار و گریه و زاری، به سمت خدا برویم. مثلاً سالک گاه می‌شنود که دست رد بر سینه‌اش خورده است که تو نمی‌توانی بیایی! اینجا سالک بیچاره می‌شود. وقتی این حرف را شنید، اینجا التجا می‌کند و مضطر می‌شود. مرحوم قاضی می‌گوید: وقتی انسان مضطر شد، راه برایش باز می‌شود. ✅ تجربیات دیگری از بعضی از آقایان دیده‌ایم: کسی هر چه بحث‌های علمی را می‌خواند، متوجه نمی‌شد. دیگر به سیم آخر زد و کتاب را زمین کوبید و گفت: هیچ کار نمی‌شود. خدایا، چرا این‌چنین؟ همین که این را گفت و التجا پیدا کرد، راه برایش باز شد و متن را فهمید. ✅ گاه بنده‌خدایی تلاش می‌کند و هر چه تلاش می‌کند کار پیش نمی‌رود؛ مثلاً روزی هشت ساعت ذکر و عبادت دارد و حتی گاهی شیطان هم می‌آید به سراغش، در نهایت به التجاء می‌افتد که خدایا، من اینقدر زحمت می‌کشم، چرا این‌جور می‌شود. اینها که پیش می‌آمد و امتحان سنگین شد، اینجاست که می‌گویند باید زاری کند. این را حضرت استاد تعبیر می‌کنند به پذیرش ابتلاء. چاره‌ای جز راز و نیاز و رفتن به سوی خدا ندارد. این را باید یاد بگیرد. 🔵 گریه و زاری کودکانه و عارفانه ✅ یکی از اساتید ما می‌گفت: بچه که گاه شیطانی می‌کند، مادر بچه را می‌اندازد بیرون در! و بعد بچه می‌بیند راه و چاره ای ندارد باز هم می‌آید به سمت در و شروع می‌کند به گریه کردن و از مادر می‌خواهد که در را باز کند. همین مادر او را بیرون کرده است، ولی می‌گوید من جز این در و مادر راهی ندارم. این زاری باعث التجا به سوی حق می‌شود. کسانی که در کار سلوک هستند و امتحان سنگین برایشان پیش می‌آید، باید زاری کنند و التجا کنند. 🔵 رسم عاشقی ✅ «درجه چهاردهم؛ ابتلاء، شیوه معشوق [خداوند متعال] امتحان و بلا افزودن است و رسم عاشقی [بندگان] راز و نیاز و تضرع و زاری». 🔵 امتحانات درونی و بیرونی ✅ امتحانات سنگینی که پیش می‌آید باید تضرع و زاری و التجا کرد. گاه انسان آنقدر زحمت می‌کشد و می‌بیند راه باز نمی‌شود، وقتی تلاش زیاد کرد یک دفعه می‌بیند که راه باز شده است. این امتحانات درونی است. اما گاهی امتحانات بیرونی است. مثل اینکه گاه تمام شرایط اجتماعی علیه اوست. گاه نامردی شدید می‌بیند. و از این دست موارد که فراوان می‌شود، می‌فهمد که امتحان و ابتلای خدا است. چاره‌اش زاری است. ✅ «میان عاشق و معشوق فرق بسیار است/چو یار ناز نماید شما نیاز کنید». 🔵 دعا برای عمویِ دروغگو ✅ یاد بگیریم وقتش که شده التجا کنیم. گاه می‌بیند که وقایع آمده است. بنده‌خدایی گفت: من حاضرم سختی‌ها را تحمل کنم. مبتلا شد، دید نمی‌تواند تحمل کند، رفت بیرون و به بچه‌ها گفت: بچه‌ها، برای عمویِ دروغگوی‌تان دعا کنید! ✅ «حدیث جناب امام صادق علیه‌السلام است که «إنّ أشدّ الناس بلاءً الانبیاء ثم الذین یلونهم ثم الأمثل فالأمثل» (اصول کافی، ج۲، ص۱۹۶) 🔵 زاری به بندگی نزدیک است ✅ وقتی مقام معرفتی بالا می‌رود، بلا هم سنگین‌تر می شود. عزم سنگین‌تر می‌شود، بلا هم سنگین‌تر می‌شود و نباید از زیر آن شانه خالی کرد و باید التجاء و زاری کرد. زاری به بندگی نزدیک است و لطفی دارد. گاه انسان می‌بیند و می‌یابد هیچ‌کاره است. اگر خدا بخواهد درها را و راه‌ها را ببندد، هیچ کسی نیست که راه را برایش باز کند. در سوره فاطر آمده است: راهی که خدا باز کند، هیچ کس نمی‌تواند آن را ببندد و راهی را که خدا ببندد، هیچ کسی نمی‌تواند آن را باز کند. یکی از کارکردهای بلا این است که انسان می‌فهمد که همه‌کاره خداست و هیچ کس کاره‌ای نیست. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 وقتی انسان مضطر شد، راه برایش باز می‌شود ✅ چیزهایی که در دلمان هست، اینجور ج
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم 🔵 خودشکن ✅ گاهی خدا به خاطر امتحان انسان را می‌شکند. این خودشکنی‌ها خیلی دل را ناب می‌کند. وقتی انسان می‌بیند که جز خدا چاره‌ای ندارد، به سمت خدا می‌آید و زاری می‌کند. زاری یک لطفی دارد. 🔵 لطافت بر لطافت ✅ تعبیر بکاء را در روایات دیده‌اید؟ گاه خداوند به خاطر یک گریه‌کننده یک ملت را نجات می‌دهد. این بکاء یک گریه‌کننده عادی نیست. سختی لطافت می‌آورد. گریه هم لطافت بر لطافت می‌آورد و راه باز می‌شود؛ و این لطافت، لطافت ویژه‌ای است. 🔵 خدایا، بدی‌ها از من است ✅ بعد از انبیاء کسانی که بعد از آنها هستند و سپس هر کسی که معرفتش بیشتر است، بلایش بیشتر است و هر چه معرفت پایین‌تر باشد، بلا کمتر است. ابتلای حضرت یونس بسیار سخت است. خداوند فرمود: این قوم اگر این کار را بکند، آنها را عذاب می‌کنم. حضرت یونس کمی زودتر از قوم و پیش از فرمان خدا مبنی بر نزول عذاب، قوم را ترک کرد و خداوند او را مبتلا به نهنگ کرد. و حضرت یونس در شکم نهنگ ذکر یونسی را گفت: «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین». این سبک زاری خیلی عالی است. خدایا، بدی‌ها از من است. 🔵 عصمت فوق عصمت ✅ پیغمبر ما ابتلائات بسیار داشت و بسیار سخت امتحان شد که از پس آن برآمدن اصلاً آسان نیست. تمام انبیاء معصوم‌اند، اما ما برای رسول‌الله و اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین یک عصمت ویژه‌ای قائلیم. و به همین خاطر تک‌تک اعمال و رفتارشان برای ما حجت است، حتی دست تکان دادنشان. این یک عصمت فوق عصمت است که این بزرگواران دارند و سبب می‌شود همه رفتارشان الگو باشد. اما اینکه چه کسی بفهمد این حرکت دست برای چه بود، یک بحث دیگری است. اما به طور کلی می‌فهمیم که صرف اینکه این بزرگواران عصمت فوق عصمت دارند، تکلیف و امتحاناتشان سنگین می‌شود. 🔵 کمترینِ کمتران و خوارترینِ خواران ✅ گاه سبکی که حجج الهی رفتار می‌کنند، خیلی عجیب و غریب است. امام سجاد علیه‌السلام می‌فرماید: «وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّینَ، وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّینَ، وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا»؛ و من گذشته از این، کمترین کمتران و خوارترین خواران و همانند ذرّه یا کمتر از آنم(دعای چهل و هفتم صحیفۀ سجادیه). کلینی در باب اینکه چه زمانی امام به مقام امامت می‌رسد، از امام هادی علیه‌السلام نقل می‌کند: «پدرم به شهادت رسید، چون تداخلنی ذلة لله لم أکن أعرفها من قبل». هر کسی به حسب کمالات معنوی و معرفتی که دارد، مورد امتحان و ابتلا قرار می‌گیرد. هر چه مؤمن ایمانش بالاتر می‌رود، امتحانش دقیق‌تر و ظریف‌تر می‌شود. اینکه حضرت استاد این حدیث را آورده است که چرا سالک را مورد ابتلا قرار می‌دهد، چون انبیاء هم مبتلا می‌شوند. خداوند نسبت به کسی که بالاتر است، بلای بیشتری عنایت می‌فرماید. 🔵 هر چه از دوست رسد نیکو است ✅ بعد در ادامه ضرب‌المثلی را نقل می‌کند که مفادش این است: هر چه از دوست رسد نیکو است. «ضرب الحبیب زبیبٌ» زدنِ دوست کشمش است. وقتی ایمان حقیقی شد، هر چه خدا برایش رقم بزند، خیر است، ولو بدترین بلا باشد. برخی از اولیای الهی وقتی مبتلا به سرطان می‌شوند، می‌گویند: این نعمتی است که از سوی دوست به من رسیده است. 🔵 تحفه خدا ✅ در حدیث آمده است: بیماری‌ای که خداوند به مؤمن می‌دهد، تحفه خدا به اوست. یعنی در آن خیر است و به او لطافت می‌دهد. او می‌داند که همه حوادث عالم از سوی اوست. حتی اگر کافری حرفی می‌زند و مؤمن می‌داند شیطان به زبانش جاری کرده است او باید بگوید: خداوند کاری کرد و خواسته است که شیطان از زبان او به من چیزی بگوید. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم 🔵 خودشکن ✅ گاهی خدا به خاطر امتحان انسان را می‌شکند. این خودشکنی‌ها خیلی دل را
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش چهارم 🔵 شعور مطلق ✅ حقیقت توحید بیاید، کجای عالم است که فعل خدا نباشد. خداوند شعور مطلق است و همه عالم هم فعل خدا است؛ همه‌اش می‌شود معنادار. و نسبت به کسی که مؤمن حقیقی است، حتی بلاهایش معنایش چیست؟ «ضرب الحبیب زبیب». به ظاهر بد است، ولی باطنش لطف خدا به ما است. 🔵 لطف خدا ✅ ما بعضی از چیزها را گاه متوجه نیستیم.مثلاً در خانه درگیری پیش می‌آید. نمی‌داند که اگر مؤمن حقیقی است، این درگیری لطف خداست. شما احساس نکنید که مشکلی که در خانه یا جامعه پیش می‌آید، از سوی غیرخدا است. چون همه‌اش فعل خداست و حکمت و لطف حضرت حق در آن جاری است و لطف خدا کلاً نسبت به مؤمن در همه اینها جاری است. ما خبیثِ مؤمن داریم و طیب مؤمن. و خداوند گاه با این ابتلائات خبیث مؤمن را جدا می‌کند. گاه حتی اگر افراد آلوده از سر صدق کاری را انجام دهند، خداوند به آنها اجر ویژه می‌دهد. شیوه اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین هم همین‌گونه است. 🔵 خیر ویژه ✅ به نظرم اگر کسی از سر صدق دلش برای اباعبدالله به درد بیاید، خداوند برایش خیر ویژه رقم خواهد زد. خلل از من است ✅ مؤمن باید این را بگوید: حتماً در چنین مسئله‌ای خیری در کار بوده است. و بلا را نتیجه خللی در جان خود بداند. همه چیز را از خدا خیر ببیند. 🔵 درجه پانزدهم: رضا ✅ رضا یعنی رضایت به فعل الهی دادن. یعنی هر آنچه فعل خدا است، رضایت به آن بدهیم. گاه ما چیزی را می‌پذیریم، چون فعل خدا است. اما گاهی خشنود و راضی می‌شویم به آنچه رقم خورده است. این می‌شود مقام رضا. رضایت دادن یعنی هیچ‌گاه اعتراض نکند و در دل هم اعتراضی نداشته باشد. سختی دارد و تحمل کردن سختی دارد، اما اعتراضی در آن نباشد. لطفش می‌شود همدلی. همه‌اش درست است. 🔵 زیاد قرآن بخوانید ✅ معتقدم طلبه‌ها باید زیاد قرآن بخوانند و این اندیشه در آنها زیاد پیش بیاید که چگونه حوادث پیش می‌آید و چگونه سختی‌ها را باید تحمل کرد. به نظرم قرآن فکر و ذکر و جان ما را از رسوبات افکار غلط درمی‌آورد و با واقع آشنا می‌کند. این قاعده ما باشد، قرآن خواندن ما زیاد باشد؛ منطق ما شود و همه جا را قرآنی معنی کنیم و با آن نفس بکشیم. 🔵 قرآن سرّالقدرهای عالم را می‌گوید ✅ بنده معتقدم کل قرآن همه سرّالقدرهای عالم را می‌گوید. ظاهرش جوری است، ولی باطنش جوری دیگر است. مانند حضرت خضر که از رجال غیب است و کشتی فقرا را سوراخ کرد. دلیل آن را هم بیان کرد. پادشاه غاصب کشتی‌های سالم را می‌گرفت. این کشتی سوراخ شد تا پادشاه آن را غصب نکند و بعد فقرا آن را تعمیر کنند و با آن امرار معاش کنند. ظاهرش یک چیزی است وباطنش چیز دیگری است که این باطن می‌شود بحث‌های سرّالقدری قرآن. 🔵 طلاباران کفار ✅ اگر کسی بحث‌های سرّ القدری را بداند، هیچ وقت اعتراضی نمی‌کند. اگر برای مؤ‌من سخت نبود، من (خدا) کل کفار را طلاباران می‌کردم، اینها توضیحاتی است و لطفی دارد و اگر انسان اینها را کنار هم بچیند، می‌بیند که همه اینها با دلیل است و درست. همه‌اش خیر است و خوب و حق. در فرهنگ قرآنی اینها فراوان است. 🔵 کارکردِ دانستنِ مباحث سرالقدریِ قرآن ✅ انسان باید آنقدر قرآن را بخواند تا این منطق را پیدا کند که حوادث چرا رقم می‌خورد. گاه سیل برای دفع بلای بزرگ‌تر است و گاه سیل خودش بلا است و گاه سیل برای هشدار است. این بحث‌های سرالقدری را انسان بداند، آرام می‌شود و می‌بیند که همه چیز درست و خیر و زیبا است و این انسان را به مقام رضا می‌رساند و می‌کشاند. ✅ انسان وقتی زیاد قرآن بخواند، اول کمی می‌فهمد، کم‌کم به جانش می‌نشیند و بعد می‌بیند که خدا همه‌کاره است و به‌تدریج به جایی می‌رسد که اسرار عالم را خواهد فهمید. ما الحمدلله مؤمنیم و با قرآن آشناییم؛ این را انسان ادامه دهد تا به نتیجه برسد. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۰۵ (۱۹) (۱۴۰۳.۲.۱ / ۱۱ شوال/ شنبه) 🔴 بخش اول ✅ حضرت استاد حسن‌زاده رحمت‌الله‌علیه در سی منزل مدارج و منازل سالکان را در رسالۀ رحمت بیان کرده‌اند. در جلسات قبل تا منزل چهاردهم بیان شد و به منزل پانزدهم رسیدیم. ایشان سی منزل را در سه مقام بیان کرده‌اند: ۱. از خلق به حق؛ سلوک از کثرت به وحدت است. ۲. سلوک در حق؛ سلوک در مقامات شهود است. ۳. سلوک مع الحق؛ سلوک در مقام قرب است. بحث ما در مقام اول در سلوک از خلق به حق است. با یک لحاظ از درجه هجدهم سلوکِ مقام دوم شروع خواهد شد. با یک لحاظ تا منزل پانزدهم است که بعداً این را توضیح خواهیم داد. ✅ منزل اول: شوق یا طلب کلی (چهار منزل اول) شوق و طلب و خلوص و محبت؛ همه اینها را می‌توان شوق یا طلب کلی نامید. محورشان شوق و لوازم شوق است. ✅ منزل دوم: دست به کار شدن (ریاضت کلی) از منزل پنجم تا منزل دهم ریاضت کلی است؛ یعنی دست به کار شدن. ریاضت، طاعت، مراقبت، صمت، فکر و ذکر. صمت و فکر و ذکر هم از لوازم مراقبت است. این سه مرتبه آخر برای تکمیل ریاضت است. ✅ منزل سوم: تتمه ریاضت (افعال و افعال تحقق‌بخشنده فلسفه ریاضت) از منزل یازدهم تا پانزده یا هفده، تتمه ریاضت است و احوال و اسبابی که تتمه ریاضت است. 🔵 زهدِ زاهد و زهدِ عارف ✅ ریاضت مناسب این است که وقتی انسان دست به کار شد و بالا رفت، ریاضت‌های ویژه‌ای دارد که از جنس ریاضت‌های راه‌برنده به سمت باطن است. عبادت خشک را می‌توان انجام داد، ولی با این عبادت انسان هیچ تکانی نمی‌خورد. گرچه غالباً این‌گونه نیست، ولی گاهی عبادت خشک است و انسان را هیچ تکان نمی‌دهد. بوعلی گفته است: زهدِ زاهد و زهدِ عارف. زهدِ زاهد این‌گونه است: من اینجا کمتر استفاده می‌کنم تا آنجا امکانات بیشتری به من برسد. کمتر می‌خورم تا آنجا بیشتر بخورم. تعلق هست، اما آن را کم کرده است تا در بهشت بیشتر به آن برسد. اما زهد عارف برای تنزّه و تجرد و رفعِ تعلق است که منطق آن با زهدِ زاهد فرق می‌کند. 🔵 تتمه ریاضت ✅ تتمه ریاضت این است که باید چند کار انجام دهیم تا ریاضت جایگیر شود و به شهود برسد؛ یعنی به سلوک در مقامات شهود برسد. باید چه چیزهایی باشد؟ صبر، شکر، توکل، ابتلاء، رضا، تسلیم، فقر. صبر و شکر را توضیح دادیم؛ بعد توکل و ابتلا، بعد هم رضا و تسلیم و فقر. برای این که ریاضت جایگیر شود و برسیم به فلسفۀ ریاضت که رسیدن به خدا است، باید صبر و شکر داشت، پس از آن توکل و ابتلاء است. ابتلاء پذیرش بلاهای الهی است. 🔵 درجه پانزدهم: رضا ✅ به رضایت در دستورات شریعت خیلی توجه شده است؛ انسان باید سعی کند به مقام رضا برسد. کسی که این مراحل را طی کرد، باید به جایی برسد؛ یعنی عملاً این‌گونه است: به جایی می‌رسد که همه چیز برایش به لحاظ حقی، نیک است و خیر. و اینکه چون خدا گفته است، راضی است. یعنی از یک جهت تأبی درون را برمی‌دارد. تأبی اندیشه‌های غلط درون را برمی‌دارد. تأبی نسبت به حق برداشته می‌شود. ✅ ابتلا پذیرش امتحانات بود، اما اینجا به هرچه خدا رقم می‌زند، راضی است؛ چه تشریع و چه تکوین و قضا و قدر. همه چیز را در جای خودش نیکو می‌بیند. نیکی و خیر در آن می‌بیند و در ناحیه حق هیچ خبطی دیده نمی‌شود. ✅ نفس ما گاه منُّ‌ومنّی دارد؛ گاه ممکن است به دل خطور کند که چرا خدا این‌گونه عمل می‌کند؟! برخی به زبان می‌آورند. بنده‌خدایی که اهل قبله و نماز بود، ولی تعلق به زن و فرزند و زندگی داشت، وقت احتضار اعتراض کرد که خدا چرا من را می‌بَرد و از این امور جدا می‌کند؟! او به زبان آورد، اما ما گاه به زبان نمی‌آوریم ولی در دل خطور می‌کند. یک وقتی که درگیری زیاد شود، زحمت زیاد شود و اوضاع دگرگون شده است، اگر این وضع ادامه پیدا کند، اعتراض می‌کنند که چرا؟ اما بعضی از افراد در چنین شرایطی نشاط پیدا می کنند. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۰۵ (۱۹) (۱۴۰۳.۲.۱ / ۱۱ شوال/ شنبه) 🔴 بخش اول ✅ حضرت اس
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 رضایت در اسارت ✅ یکی از سروران آزاده را دیده بودم که وقتی از اسارت برگشت، چاق شده بود! دلیلش را پیگیری کردم دیدم به این خاطر است که او احساس رضایت داشت. دلیلش این است که درون همراه می‌شود و منطقش همراه می‌شود و عالَم را خوب می‌بیند. 🔵 خداخدایش درمی‌آید ✅ به مرحوم قاضی گفتند: فلانی خیلی در مریضی افتاده است و در احتضار شرایطش سخت است. ایشان فرمود: برایش خوب است؛ خداخدایش درمی‌آید. منطقش تصحیح شده است و نفسش رام شده است؛ اینها است که کار را تغییر می‌دهد. خداوند گاه تفضل می‌کند تا عالَم و اوضاع آن را درست ببیند. برخی تقسیم کردن‌های خدا را درست ببیند. خداوند گاه می‌بیند برای برخی از مؤمنان فقر خوب است. البته اینها مؤمنان حقیقی هستند. گرچه گاه فقر برای برخی عذاب است. گاه خیر بنده‌ای را در تمکن می‌بیند و به او تمکن می‌دهد. خداوند سبحان مدافع مؤمن است. اگر خداوند نمی‌گذارد کافر بالا بیاید، هم خیر خودش و هم خیر جامعه در این امر است. همه اینها از روی حکمت و رأفت و رحمت است. و گاه خداوند تفضل می‌کند که انسان این را بفهمد. می‌فهمد که در این کار رأفت و رحمت است. 🔵 رحمت با زحمت ✅ بنده‌خدایی فرزند مریضی داشت و اوضاع آن فرزند خوب نبود؛ بعد از مدتی که این فرزند از دنیا رفت، تازه فهمید که هر چه خیروبرکت در خانه داشت به‌خاطر همین فرزند مریض بود. گرچه زحمت داشت، ولی همین زحمت‌ها برایشان رحمت بود. ✅ بنده دیدم تب‌وتاب‌های اجتماعی سنگین که پیش می‌آید، بعضی‌ها متوجه‌اند که قرار است چه کاری درست شود. خداوند می‌بیند شما که نکردید من این‌گونه شرایط را مهیا می‌کنم تا کار درست شود. از سویی خداوند در جامعه‌ای خیر نمی‌بیند، اگر پول و ثروت هم می‌دهد، حساب‌وکتاب دارد و برایشان زحمت است. سختی هم بدهد، زحمت است. گرچه ظاهرش خوب است. 🔵 هیچ‌گاه خداوند تو را ته درّه نمی‌برد ✅ گاه کسی می‌فهمد که امری درست است، اما باز آن را ترک می‌کند یا می‌فهمد که کاری غلط است، اما باز مرتکب می‌شود. مثل اینکه می‌داند حرفی غلط است، اما آن را باز تکرار می‌کند. کسی که به مقام رضا می‌رسد، این فهم را دارد و مانع ندارد و نفسش رام و همراه است و خواسته‌ای ندارد که با مشیت حق و اراده حق در آدم منافی باشد. برخی که به این مقام می‌رسند، می‌گویند: اراده یعنی چه؟! هرچه خدا خواست، همه از روی حکمت و رأفت است. حتی جایی که تو را نزدیک درّه برده است، بدان که به نفع توست و هیچ‌گاه خداوند تو را ته درّه نمی‌برد. البته اگر در ایمان صادق باشی. خداوند هیچ‌گاه خیر را از بین نمی‌برد، بلکه به آن برکت می‌دهد. کسی که این را بفهمد، به مقام رضا رسیده است. 🔵 شکفتن در میان سیلِ مشکلات ✅ این شیوه و منطق و مقام اوست که به همه چیز راضی است. همیشه پروازی است و اصلاً روی زمین نیست. یکی از دوستان ما این‌گونه بود و هرچه مشکلش بیشتر می‌شد، اصلاً درگیر نمی‌شد. مرحوم قاضی هم این‌گونه بود که هرچه مشکل بیشتر می‌شد، از نظر معنوی شکفته‌تر می‌شد. 🔵 عارف خندان ✅ «درجۀ پانزدهم رضا است که چنان به فعل خود راضی است، فعل حق‌تعالی را مثلاً به منزلۀ فعل خود داند». همان‌طور که از فعل خود راضی است از فعل حق‌تعالی هم راضی است. نمط نهم اشارات بسیار عالی است و حتماً باید خوانده شود. برخی از اساتید ما می‌فرمودند: این کتاب بِسان روایت می‌ماند. در عین حالی که با یک دغدغه خاصی می‌خواهد سلوک را توضیح دهد، وقتی سلوک را توضیح داد، می‌رسد به اوصاف عارفان. عارف گشاده‌رو و خندان و شاداب است و همواره لبخند بر لب دارد. خوشحال و سرمست است. ابن‌سینا: «العارف هش بش بسام- يبجل الصغير من تواضعه كما يبجل الكبير- و ينبسط من الخامل مثل ما ينبسط من النبيه- و كيف لا يهش و هو فرحان بالحق و بكل شي‏ء- فإنه يرى فيه الحق و كيف لا يستوي- و الجميع عنده سواسية». 🔵 آوردنِ معارف سر سفرۀ جان ✅ گاهی عارف شهود می‌کند و حالش این‌گونه می‌شود، ولی گاهی بدون شهود هم این حالت را دارد. این منطق را قرآن خیلی خوب به ما می‌دهد که خداوند همه جا را اداره می‌کند و به ما لذت می‌دهد. چگونه حق غلبه بر باطل می‌کند. خواه ببیند و اهل شهود باشد و خواه اهل شهود نباشد. با اینکه اهل شهود نیست، ولی نوع نگاهش به عالم این‌گونه است که خداوند را در همه جا حاضر می‌داند. کسانی که وحدت شخصی وجود را خوب خوانده‌اند، می‌دانند که اینها را باید سر سفره جان آورد. وقتی این منطق در ما پدید آمد، همه چیز را خیر می‌بینیم، ولو اینکه اهل شهود هم نباشیم. این منطق را در همه جا می‌بینیم: چه جنگ و صلح، چه راحتی و ناراحتی، در ارتباط با خانواده و اجتماع. شهود لزومی ندارد. باید این منطق را فهمید و سر سفرۀ جان آورد. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 رضایت در اسارت ✅ یکی از سروران آزاده را دیده بودم که وقتی از اسارت برگشت، چا
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🔴 بخش سوم 🔵 رساندن علم و اندیشه به صحنه عمل ✅ یکی از کارهایی که در ما کم است این است چگونه باید آن چه می‌دانیم در صحنه جان و عمل ما بیاید. ما به این خیلی کم توجه می‌کنیم. مثلاً اینکه در فلسفه، هویت ما عین فقر به خداست، خیلی مهم است، اما چرا سر سفره جان ما نمی‌آید. باید سعی کنیم آنچه می‌خوانیم، سر سفره جان بیاوریم، ولی عملاً سر سفره ما نمی‌آید و باید سر سفره جان بیاوریم. 🔵 چند شیوه برای رساندن اندیشه به صحنه عمل ✅ ۱. توغل زیاد در آن اندیشه. خوب بخوانید و به عمق برسانید؛ خود همین انسان را درگیر می‌کند. اگر انسان تصویر درستی نداشته باشد، نمی‌تواند آن را سر صحنه جانش بیاورد. معنایش این است که با حقایق باید خوب کنار آمد. اما گاه با فروعات و لوازمی که می‌گویند، برایش روشن می‌شود که چگونه به صحنه عمل بیاید. ✅ ۲. تکرار پی‌درپی. گاه می‌دانیم و اعتقاد داریم، اما غفلت می‌کنیم. فکر، رسیدن است و ذکر رساندن آنچه می‌دانی به سر سفره جان. یک راهش این است: هر بار یاد بیاورید و بر سر سفره جان برسانید. مثلاً من وقتی امروز شنیدم، تا یک ساعت حس‌وحال دارم. خوب است که این را به یاد بیاوریم و تکرار کنیم. به یاد آوردن، خیلی اثر دارد. کسانی که بلدند، از آن خیلی استفاده‌ها می‌کنند. ✅ ۳. دانایی را به قلب گره زدن. همیشه به جانتان ارجاع دهید و فقط در حد فکر نگاه ندارید. همیشه آن باور قلبی را جلوی کار قرار دهید. یک بحثی درباره چگونگی قرآن خواندن گفتیم که جان ما باید جلوی ما باشد و با قرآن مواجه شود؛ در عین حال که تامل و تعمق می‌کنیم. خود همین یک نتیجه است و همانی که می‌داند آمده است سر سفره جان. مهم حضورِ در قلب است. نسبتی که مادر با فرزندش دارد، این ارتباط قلبی است؛ ارتباط وجودی است. وقتی می‌گوید: قربونت بِرَم، اینجا اول قلب درگیر است و با همۀ وجود به سراغش می‌رود و فکر بعد از آن است. گاه با صوت خوش چیزی را شنیدن، اثر دارد. ما گاه پیش از آن که فکری عمل کنیم، وجودی عمل می‌کنیم. این یک بحث واسعی دارد. ✅ ۴. راهی که عارفان بیشتر طی می‌کنند و به آن توجه می‌کنند ذکر ویژه با صورت‌های خیالی و حضور مع‌الله است که مواظبت می‌کنند و خیلی غلیظ می‌کنند تا در صحنه جان داشته باشند. مثلاً دستوراتی می‌دهند که این ذکر را بگو؛ این‌جور بگو؛ و این حال را داشته باش و همیشه آن را حفظ کن. 🔵 یکی از گره های کور ما ✅ یکی از گره‌های کور ما این است که ما خیلی، داشته و دارایی داریم، ولی این داشته‌ها و دارایی‌ها سر سفرۀ جان حاضر نیستند. این مشکل ما است. مثلاً قرآن می‌خوانیم و می‌دانیم، یا در فلسفه می‌خوانیم یا با فکر رسیدیم به اندیشه‌ای؛ اما این اندیشه سر سفره جان نیست. چاره کار این است که داشته‌ها را به شِبهِ دارایی و دارایی تبدیل کنیم. یعنی آن را بیاوریم سر سفره جان و از آن بهره بگیریم. بعضی از افراد را دیده‌ام که قرآن خوانده است: «وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ»(غافر۴۴) این را می‌خواند و سعی می‌کند که وقت خواندن حس بگیرد و دائم تکرار می‌کند، با همان شیوه‌هایی که گفته شد. ✅ اینکه بوعلی گفته است: «فرحان بالحق» این جایی است که انسان به مقام رضا رسیده است. بعضی از اینها به شکل القا است. به انسان القای معنوی شده است و به او گفته شده است که فلسفه این امر این است و او می‌یابد که چقدر این امر و فلسفه آن زیباست. یادآوری این صحنه و توجه به آن خیلی مؤثر است. بعضی اوقات برخی به شهود نرسیدند، ولی به او القا شده است که عالم همه‌اش حقانی است و همه‌اش بالحق است و همه‌اش هم حق در او جاری شده است، مثل آنچه بوعلی گفته است: «یری فیه الحق» این القاء است و از واردات الهیه ضعیفه است، ولی شهود نیست. او می‌فهمد و برایش حل است. ✅ هستند کسانی که اهل درس و بحث و مدرسه و قرآن به صورت خاص نیستند، ولی این مسائل برایشان حل شده است و آن هم به خاطر القائات خوش است. این القائات را باید احیا کرد ویادآور شد. نعمتی به شما داده شده است، دائماً آن را احیا کنید و سر سفرۀ جان بیاورید. کسی را دیده‌ام در حرم امام رضا علیه‌السلام یک حال خوشی به او دست داد. هربار می‌رود، همان جا می‌نشیند و آن حال را برای خودش یادآوری می‌کند و آن حال را احیا می‌کند. ✅ بنابراین، رساندنِ به جان یا فکری است یا القائی است یا شهودی. در همه اینها انسان همیشه با حق است و رضایت‌مندی دارد و لذا این‌گونه است: هشٌّ بَشٌّ بسّام. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۰۶ (۲۰) (۱۴۰۳.۲.۸ / ۱۸ شوال/ شنبه) 🔴 بخش اول ✅ حضرت علامه حسن‌زاده آملی رحمت‌الله‌علیه در رساله رحمت سلوک را در سه مقام بیان می‌کند: ۱. از خلق به حق؛ ۲. سلوک در حق؛ ۳. سلوک مع الحق که سلوک در مقام قرب است. ✅ منزل شانزدهم و هفدهم از یک جهت در مقام اول است و از یک جهت می‌تواند در مقام دوم که سلوک در حق است قرار گیرد. ریاضت معطوف به این است که انسان را به حق بکشاند. مراقبه و صمت و فکر و ذکر را دارد و ریاضت و مراقبه را داشت، اما یک تتمه‌ای است که باید ریاضت را تکمیل کند و باید چند چیز را مراعات کند: صبر، شکر، توکل، ابتلا (پذیرش امتحان الهی با رازونیاز) و بعد درجه رضا. 🔵 درجه پانزدهم: رضا ✅ رضا یعنی احوالی داشته باشد تا به سمت شهود و وصول برود. مقام رضا یعنی رضایت دادن به هر آن چه در حق است، چه تکوین او باشد و چه تشریع او. فعل او باشد و یا دستورات او. 🔵 الحمدلله علی کل حال ✅ به این بیان رسیدیم: «العارف هَشٌّ بشٌّ بسّام»؛ کسی که به اینجا می‌رسد، همه چیز برایش خوشایند است و تمام شرایط برایش خوشایند است. طبق بیانی که رسول‌الله دارند هرگاه به ایشان نعمت می‌رسید می‌فرمود: «الحمدلله» و هر وقت سختی می‌رسید می‌فرمود: «الحمدلله علی کل حال». منطقی در این بیان هست؛ یعنی هر چه به ما می‌رسد، خیر است و از سوی خدای حکیم است. هر آنچه از سوی حق می‌آید، حساب‌کتاب دارد. و سالکی که اینجا هست، گاه می‌داند فلسفه‌اش چیست؛ در این صورت رضایت برایش واضح است. مثلاً گاه می‌داند که این بلا چه چیزی را درست می‌کند؛ ولی گاهی هم لازم نیست بداند، چند نمونه چشیده است و دیده است که جوری بود و برایش ناخوشایند بود، ولی بعد می‌بیند که عجب خوب شد. برخی از عارفان وقتی به مقصد می‌رسند، می‌گویند: خدایا، خوش بود و چه خوب شد که آن وقت ندادی. چون ندادن باعث التجاء و زاری شد و باعث نعم و معنویات ناب شد. 🔵 مدیریت حکیمانه ✅ برخی را دیده‌ام که چند نمونه دیده است رام است. او می‌داند که این دستگاه چه دستگاهی است. مثل اینکه کسی معترض به کار مدیرش است، بعد که وجه آن را فهمید، دیگر ناراحت نمی‌شود و اعتراض نمی‌کند. چرا؟ چون به این درک رسیده است که مدیرش از روی حکمت کارها را پیش می‌برد. عارفان هم در ارتباط با حق این‌گونه‌اند. ولو اینکه تمام فلسفه کارها را ندانند. اما چون چشیده است، دیگر ناراحت نمی‌شود. همین که می‌داند خداوند حکیم مطلق است و حکمت بالغه حق چه می‌کند، ولو اینکه نچشیده باشد، چنین کسی به حکمت بالغه حق ایمان دارد و این‌گونه در زندگی سرریز می‌کند و رضایت دارد. عرض کردیم که با رجوع به تفسیر یا برخی مباحث فلسفی می‌توان این یقین را حاصل کرد. اینکه کسی به رضایت‌مندی برسد، خیلی خدا خوشش می‌آید. برخی که این یقین را دارند، می‌گویند: این را که نمی‌شود حذف کرد. رضایت به قلب و دل است و این رضایت‌مندی قلبی است. طبعاً باید زبان و دست و پا همراهی کنند و تابع دل باشند. 🔵 سگ جذامی ✅ خداوند خطاب به حضرت موسی می فرماید: ای موسی بدترین و پست‌ترین مخلوق را به من معرفی کن. حضرت موسی دید یک سگ جذامی در گوشه‌ای افتاده است؛ به ذهن حضرت خطور کرد که شاید این پست‌ترین مخلوق باشد؛ اما حیا کرد و این را نگفت. خداوند فرمود: اگر می‌گفتی تو را از نبوت خلع می‌کردم. کسی که به این مرتبه می‌رسد، می‌بیند که همه چیز عالَم خوش است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۰۶ (۲۰) (۱۴۰۳.۲.۸ / ۱۸ شوال/ شنبه) 🔴 بخش اول ✅ حضرت عل
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 اجتهاد در سلوک ✅ ما در باب معارف روایت بسیار داریم؛ چرا به اینها توجه نمی‌کنیم؟! این بیان امام ره خیلی بیان درستی است که قرآن برای دو چیز آمده است: ۱. معارف ۲. سلوک. واقعاً بحث‌های سلوکی قرآن فراوان است. الحمدلله ما المیزان را داریم که در این زمینه بی‌نظیر است و همه آن با مداقه‌های اجتهادی و ظهورگیری است. بسیاری از جاها خیلی از نکته‌ها را گفته است، نه اینکه همه نکات را گفته باشد. در آیات و روایات، بحث‌های سلوکی بسیاری داریم، باید کار فنی و اجتهادی کرد و الا می‌شود روایات را به شکل عادی معنی کرد؛ اما در جای خودش تفسیر نمی‌شود. بسترهای سلوکی نیازمند این است که کسی باشد این بستر را درست درک کند و بداند بستر سلوکی است. بسیاری از اینها را در حد اخلاقی گفته‌ایم، اما اینها سلوک نیست. چون نگاه ما سلوکی نیست، از آن استفاده سلوکی نمی‌کنیم. بستر سلوکی است؛ نکته سلوکی است؛ اما از آن استفاده سلوکی نمی‌شود. اجتهاد سلوکی نیاز به دو چیز دارد: ۱. هم قدرت ظهورگیری داشته باشد و متون دینی را خوب معنی کند. ۲. هم در این فضا نفس کشیده باشد تا بتواند درست معنی کند. و الا لوازم بیّن آن را نمی‌تواند استفاده کند. 🔵 باب‌الله الاعظم ✅ «در حدیث است: انّ الرضا باب الله الاعظم»؛ انواع باب داریم، شکر و صبر و ... . به صورت سلوکی همه‌اش باب است، می‌توانم صبر کنم فقط استخوان‌دار شوم، باید به سمت خدا رفت و جانب خدا را رعایت کرد. همه اینها باب‌اند، اما رضا باب‌الله اعظم است. چرا؟ ۱. چون تا رضا به خدا می‌دهی، خدا خیلی خوشش می‌آید. مثل این که کسی به شخص احترام و اکرام می‌کند، او را به خضوعی وامی‌دارد که چیزی می‌گوید یا کاری می‌کند. خداوند با اسم شکورش می‌گوید: مگر می‌شود بنده‌ای این‌گونه به من توجه کند و هیچ قیلی‌ویلی در دل نداشته باشد، من به او توجه نکنم؟! ۲. از یک جهت تا رضایت‌مندی آمد، تشویش‌ها از دل می‌رود. هر چه هست خیلی خوش است و خوب. اگر تشویش نباشد، راه باز است. وصل است. ۳. در آن یک معرفت ناب خوابیده است. مکرر دارد معرفت ناب را نشان می‌دهد. وقتی معرفت ناب مکرر به دل بدهید، دل را شکوفا می‌کند. 🔵 درجه رضا بنیاد معرفتی دارد ✅ در بحث ایمان از مباحث عرفان در وادی عمل گفتیم: عمل از جهت ایمان‌زایی چند جور است: ۱. برخی از اعمال چون یک لطافت فطری ایجاد می‌کنند، کمک به ایمان می‌کنند و مناسبت ایجاد می‌کنند تا ایمان بیاید. مثلاً صدق در کارم هست و دروغ در کارم نیست. دروغ با ایمان نمی‌سازد؛ چرا؟ چون با آن مناسبت ندارد. ۲. دسته‌ای از اعمال هستند که خودش ایمان است و تکرار ایمان است. مثل نماز که خودش ایمان است. نماز سراسر ایمان است از بسم‌الله تا حمد و سوره و ذکر رکوع و سجده. ۳. یک نوع دیگر هست: نفس این عمل یک بنیاد معرفتی دارد ولی سویه عملی دارد. مانند توکل. توکل به این معنی است که اگر به خدا توکل کنیم «حسبی الله» «وَمَن يَتَوَكّل عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ إِنَّ ٱللَّهَ بَٰلِغُ أَمرِهِ»؛ من می‌دانم که خدا آنچه را بخواهد انجام می‌دهد. اصلش عمل است، ولی بیناد معرفتی در کار است. درجه رضا هم از این سنخ است، بنیاد معرفتی دارد. همه‌اش در مسیر حق است و همه‌اش به سوی حق است. این نوع نگاه در او وجود دارد. این را دایماً تکرار می‌کند، معرفت به سوی حق. نه تنها معرفت است، بلکه معطوف به عمل شد و عمل را در خودش پیاده کرد. اگر این است، پس چه باید گفت: باید گفت رضا باب‌الله الاعظم است. ✅ بنده‌خدایی می‌گفت: تو رضایت‌مندی را در کار بیاور، خودش تو را به خدا می‌رساند. بالاتر از مقام رضا در مقام وصول است، اما در اینجا می‌گوییم چگونه به خدا برسیم. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 اجتهاد در سلوک ✅ ما در باب معارف روایت بسیار داریم؛ چرا به اینها توجه نمی‌کن
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم 🔵 خازن بهشت رضوان است ✅ «و نیز در خبر است که خازن جنت رضوان است». کسی که دربان بهشت است. رضوان و رضایت‌مندی و خشنودی، دربان بهشت است. هویت بهشت را با جهنم در نظر بگیرید؛ در بهشت کدورت نمی‌رود. برخی از درجات بهشت خوشی و سرمستی فراوان دارد که همان رضوان است. بر این اساس خازن بهشت رضوان است؛ مراحل نهایی بهشت است که جنت ذات و جنت صفات است. در درجات پایین انسان با نعم الهی است، اما گاه از جنت اعمال درمی‌آید و می‌شود جنت صفات و ذات. این جنت رضوان، برای آن مرحله‌ای است که تبدیل می‌شود به جنت ذات حق و جنت صفات حق. این جنت ذات و صفت را باید یک بار باحوصله توضیح دهیم. این تعابیر در متون دینی هم آمده است: «فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی». این بندگان، بندگان ویژه‌اند. راضی و مرضی‌اند و تا این شد، اشاره به جنت ذات و صفات دارد که غیر از جنت اعمال است. این جنت لقاء است؛ جنت ذات و صفات است که رضوان الهی است. این غیر از آن مرحله‌ای است که کدورت ندارد، بلکه بالاتر از این حرف‌هاست. 🔵 و ذوالرضا بما قضا ما اعترضا ✅ «حال در جنت لقاءالله تأمل کن». این جنت ذات فرحة لقاء دارد. که تعبیری است که امام سجاد علیه‌السلام دارد. این جنت لقاء کجاست؟ در جایی که به جنت ذات و صفات برسیم. خازنش کیست؟ هویتش چیست؟ هویت رضوانی است. در رضا جنت لقاء را جستجو کن. اینجاست که انسان به مقام وصول و فنا می‌رسد. «متأله سبزواری نیز چه نیکو گفته است: و بهجة بما قضی الله رضا و ذوالرضا بما قضا ما اعترضا اعظم باب الله فی الرضا وُعی و خازن الجنة رضوانا دُعی» ✅ کسی که به مقام رضا برسد، اعتراض نمی‌کند. «وعی» یعنی سُمع. در حدیث آمده است رضا اعظم باب‌الله است. می‌شود خازن جنت را جوری معنی کرد که کل بهشت را بگیرد، چون خشنودی خدا است که شامل همه درجات بهشت حتی بهشت نعم و افعال الهی نیز می‌شود. بعضی از عرفا می‌گویند بهشت برای ما اصل نیست؛ ولی بهشتی که خدا به ما می‌دهد، این اعطا برای ما شیرین است. کل بهشت می‌شود رضایت خدا. چون رضایت و خشنودی خدادر آن هست. 🔵 اهل الجنه مع الجنه بالذات و مع الله بالعرض ✅ یک بحث جدی درباره مقربین هست که آیا مقربین جنت صوری دارند؟ چون جنت ذات و صفات، جنت معنوی است. در سوره واقعه درباره مقربین جوری نعمات بهشتی ذکر شده است که جنت صوری هم دارند. یک پاسخ این است: «اهل الجنه مع الجنه بالذات و مع الله بالعرض و اهل الله مع الجنه بالعرض و مع الله بالذات». درست مثل اینکه در دنیا بودند، بالذات با خدا بودند و در عین حال بالعرض با دیگران بودند. آنجا هم همین‌طور است. پاسخ دیگر این است: درست است که جنت صوری به پای جنت ذات و صفات نمی‌رسد، ولی تا گفته می‌شود خداوند به خاطر رضایتش این جنت صوری را به شما داده است، در دل آن لطف رضایت خدا را می‌بیند. مثل اینکه کسی برای یک عالم ربانی کاری می‌کند و آن عالم ربانی او را دعوت می‌کند بر سر سفره‌اش بنشیند. این که سر سفره غذا می‌خورد، لذت می‌برد، نه برای غذا بلکه برای آن رضایت عالم ربانی. اگر این‌طور باشد، می‌توان گفت کل بهشت همه‌اش رضوان است. پس دو تفسیر شد: ۱. رضوان می‌خورد به درجات عالی بهشت. ۲. اینکه رضوان همه درجات بهشت را بگیرد. خازن کل جنت می‌شود رضوان؛ چون در سراسر بهشت رضوان حق موج می‌زند. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۰۷ (۲۱) (۱۴۰۳.۲.۲۲ / ۲ ذیقعده / شنبه) 🔴 بخش اول ✅ معمولاً هر یک از عرفا منازل را به شکلی صورت‌بندی می‌کنند؛ برخی در سه و برخی در هفت و برخی در صد منزل. حضرت استاد در سی منزل مراحل سلوک را بیان کرده است. ایشان یک دسته‌بندی در پایان این سی منزل دارد که در سه مقام است: ۱. از خلق به حق؛ ۲. در حق؛ ۳. مع الحق. مقام سوم سلوک در مقام قرب است. عملاً آنچه از منزل اول تا منزل هجدهم و با یک لحاظ تا منزل شانزدهم، مرحله اول است که از خلق به حق رسیدن است. عرض کردیم سلوک از خلق به حق را می‌توان یک طلب کلی در نظر گرفت. شوق، طلب، خلوص و محبت را نشان دادیم. محبت که باید برخی را دوست داشت و از برخی تبری جست. بعد رسیدیم به ریاضت کلی. در ریاضت باید دست به کار شد. ابتدا ریاضت است، بعد اطاعت و بعد مراقبت و صمت و فکر و ذکر که از لوازم ریاضت است و کمک‌کار مراقبت. از منزل یازدهم به بعد تتمه ریاضت است. 🔵 درجه شانزدهم: تسلیم ✅ کسی که مراقبت کرده است و توکل به خدا پیدا کرده است و به مقام رضا رسیده است و همراه و همدل است، بعد از این حضرت استاد می‌فرماید: تسلیم. بعد از اینکه امتحان الهی را انجام داد، به جایی می‌رسد که هیچ دغدغه‌ای ندارد و تسلیم حق است. منطقش این است. به یک آرامشی می‌رسد که همراه خدا است. نه مبرری برای اعتراض پیش می‌آید و نه مبرری برای خواسته و طلب. در واقع از همه این قیود کَنده شده و همراه حق شده است. 🔵 تسلیم بی‌تعینی می‌خواهد ✅ حضرت استاد تعبیر می‌کند: سکون و طمأنینه‌ای پیدا می‌کند و آرامشی پیدا می‌کند که مطلوب و اعتراضی ندارد. این مقام تسلیم است. تسلیم از یک جهت نوعی زلالی و بی‌قیدی می‌خواهد. یک نوع بی‌تعینی می‌خواهد. تا تعین در کار است، مشکل وجود دارد و نمی‌تواند تسلیم باشد. 🔵 هشدار نسبت به تندروی ✅ اینها بیشتر نقشه راه است. اگر به شما گفتند: می‌خواهید بالای کوه دماوند بروید و این چند راه هست و هر کدام چند منزل دارد. الان که پایین هستیم معنایش این نیست که ما باید آنجا باشیم پس چرا اینجا هستیم؟! 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۰۷ (۲۱) (۱۴۰۳.۲.۲۲ / ۲ ذیقعده / شنبه) 🔴 بخش اول ✅ معم
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 فرق است بین حال و مقامِ تسلیم ✅ معتقدم بعضی مواقع انسان در مراحل عادی که هست، حالت سِلم را فی‌الجمله درک می‌کند. گاهی حالی پیدا می‌کند که احساس سلم دارد. نه خواسته‌ای دارد و نه تعینی که او را به خواسته‌ای وادارد و نه میلی دارد که او را به خواسته‌ای بکشاند. گاه در اوایل برای افراد این حال‌ها دست می‌دهد که اعطای حقانی است برای اینکه شخص نمونه‌هایی را درک کند. بعضی هستند که تقوای نهایی را ندارند، ولی گاه آن را لمس می‌کنند. یک بار حالی پیدا می‌کند و می‌گوید یعنی چه تأبی از حق. حالی دست داده است که در آن حال تقوای حقیقی را می‌فهمد. اما دوام ندارد. خیلی از احوال را پیش از رسیدن به نهایت، به افراد نشان می‌دهند. ده دقیقه‌ای یا یک ساعتی یا یک روزی، تقوای کامل و نهایی دارد. هیچ حس تأبی ندارد. حتی سلم هم گه‌گاه پیش می‌آید. اما سلم مقام و جایگاهی دارد که باید از توکل و ابتلا و رضا بگذرد و بعد به مقام سلم برسد. ✅ این‌طور نیست که اصلاً درک نکنیم، بلکه نسیم خوشی است که گاه درک می‌کنیم در حد چند دقیقه در نماز شب یا بین‌الطلوعین. دیده‌اید برخی را که در آنها طلب شهادت واقعی است. اما برخی در یک حالی طلب شهادت می‌کنند. حال سلم هم این‌گونه است. گاه یک لحظه می‌آید و می‌رود. اما الان ما در بیان مقام تسلیم هستیم نه حال تسلیم. لذا از خودمان توقع نداریم، اما می‌خواهیم بدانیم که آنجا چه می‌گذرد. کسی که به مقام سلم می‌رسد، این‌گونه است که با خداست و هر چه خدا خواست بدون هیچ خواسته افزوده. 🔵 شرط تسلیم، زلال بودن ✅ یک تعبیری حضرت استاد کرده است: این نیازمند زلالی است. ما چشمه زلال را می‌فهمیم یعنی چه. جز آب چیزی نیست که بخواهد آن را رنگ بزند؛ زلال است. اما گاه اندک کدورتی و گِل‌ولایی پیدا می‌شود یا چیزی که رنگ‌وبویش را تغییر می‌دهد؛ دیگر زلال نیست. ما در انسان یک زلالیِ اصلی داریم که در همه ما به عنوان فطرت هست. در کودکان یک نوع زلالی می‌بینیم. عرفا می‌گویند: قریب‌العهد به مبدأ هستند و لذا زلالی در آنها هست. قیلی‌ویلی و بعضی از نازلالی‌ها در آنها نیست. ✅ به دلیلی نیاز داشتیم در خانه آهنگری باید می‌آمد؛ یک جوانی که زیردست او بود، می‌دیدیم که عجب زلال است و اصلاً رنگ بازار را به خودش نگرفته است. سال بعد دوباره نیاز به آهنگر پیدا کردیم؛ همان جوان دوباره آمد، دیدیم که از زلالی او گویا هیچ نمانده است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸