رکیذconvert-1209809448 (29).mp3
زمان:
حجم:
1.6M
چقدر دردناک است!
زمانی که نمیدانی چه چیزیت شده،
جز اینکه غمی بزرگ در سینهات داری
و از وصفِ آن عاجز هستی . .
مثل آن چایی که میچسبد به سرما بیشتر
با همه گرمیم با دلهای تنها بیشتر
درد را با جان پذیراییم و با غمها خوشیم
قالی کرمان که باشی میخوری پا بیشتر
بَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار
زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر
هر شبِ عمرم به یادت اشک میریزم ولی
بعدِ حافظ خوانیِ شبهای یلدا بیشتر
رفتهای اما گذشتِ عمر تأثیری نداشت
من که دلتنگ توام امروز، فردا بیشتر
زندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلختر
بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر
هیچ کس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید
هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر
بر بخارِ پنجره یک شب نوشتی عاشقم
خون انگشتم بر آجر حک کنم ما بیشتر
- حامد عسکری
عجب روزگاری! همه دارند میمیرند،
همه چیز دارد میمیرد، زمین هم رو به موت است، باد و خورشید دارند میبلعندش. من نمیدانم جرئت ادامهی زندگی در میان این خرابهها را از کجا بیاورم
"بگذار تا آخر همدیگر را دوست بداریم."
- در میان نامههای ژرژ ساند به گوستاو فلوبر.
کاش میشد قصههایشان را نوشت ؛
آخرین لبخند آخرین امید و از همه گیج کنندهتر آخرین نگاه ولی چه کسی آنقدر شجاع است تا ردِ چشمهایی که دیگر نمیبیند را صادقانه تعریف کند؟!
- صادق هدایت
من پری کوچک غمگینی را میشناسم
که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نیلبک چوبین
مینوازد آرام، آرام...
- فروغ فرخزاد
هزار دفعه مرا کشت و زنده کرد، آری!
امید گاه همین قدر مایهٔ رنج است.
- محمد عزیزی