4_5981224911572567133.mp3
3.8M
#حاج_حسین_شریفی
#واحد
احساسی
#اسارت
#خرابه_ی_شام
شاعر:حسن لطفی
ــــــــــــــــــــ
دیدنِ دستای بسته اومدی
پیش کاروان خسته اومدی
حالا که دیگه نمی تونم پاشم
حالا که پام شکسته اومدی
*
بگو توی خرابه بندم نکنند
بیشتر از این گله مندم نکنند
بخدا خیلی سرم درد میکنه
بگو از موهام بلندم نکنند
*
شنیدم موی تو هم کشیده شد
خیلی طول کشید سرت بریده شد
شنیدم یکیش به کوفه برنگشت
نیزه هایی که واست خریده شده
*
کی روی سینه ات نشسته بابایی؟
چشمای ناز تو بسته بابایی؟
هنوزم داره خون از لبت میره
دندونات رو کی شکسته بابایی؟
*
بابا جون مثل تو دنیا نداره
تو دلم جز تو کسی جا نداره
دخترا منو به هم نشون میدن
میگن این دختر ِ بابا نداره
*
دم دروازه همین که رسیدم
چیزی جز بی احترامی ندیدم
تو شلوغی وسط نامحرما
صدای آه ِ عموم رو شنیدم
*
از نگاه تند و تیز بدم میاد
توی شام از همه چیز بدم میاد
مجلس شراب منو ریخته به هم
خیلی از اسم کنیز بدم میاد۲
*
دلا رو با روضه بی قرار کنم
همه رو به داغ تو دچار کنم
نون و خرما جلو پام پرت میکنند
چند روزه گرسنم ِ چیکار کنم
*
تو رو هی می بوسیدم یادش به خیر
روی پات می خوابیدم یادش بخیر
واسه من قصه می گفتی یادت ِ
خوابای خوب میدیدم یادش به خیر
*
می خونم با این لبای پر خون
زیر لب "انا الیه راجعون"
نباید محتضر رو تنها گذاشت
این شب آخری رو پیشم بمون
ــــــــــــــــــــ
"أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَ رِیدَیْكَ!، أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی خَضَبكَ بِدِمائكَ! أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی!"
ــــــــــــــــــــ
☑️ نوای مقتل:
@navayemaqtal