🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗عشق دریک نگاه💗
قسمت39
دوباره از جام بلند شدم و رفتم سمت سرویس
یعنی اینقدر بالا آوردم که دلم درد گرفت
حسام به در میزد: نرگس ،نرگس درو باز کن
دروباز کردم
حسام : چرا اینجوری شدی تو ،چیزی خوردی؟
( اینقدر بالا اورده بودم اصلا جون حرف زدنم نداشتم )
حسام : بیا بریم بیمارستان
رفتیم و عذر خواهی کردیم ،از پدر و مادر حسام هم خداحافظی کردیم و رفتیم
سوار ماشین شدیم
رفتیم سمت بیمارستان
یه سرم وصل کردن بهم بعد یه آزمایش گرفتن
نیم ساعت بعد زهرا و اقا جواد اومدن
- شما اینجا چیکار میکنین،حسااام تو خبر دادی؟
زهرا: اول اینکه سلام ،دومم زنگ زدم به گوشیت جواب ندادی ،زنگ زدم واسه اقا حسام گفت اینجایی
- خوب حالا چرا اومدین من حالم خوبه
زهرا: بععععله از سرم روی دستت مشخصه
- ببخشید اقا جواد ،مزاحم شما هم شدیم
اقا جواد: نه بابا این چه حرفیه ،انشاءالله که چیز خاصی نیست
حسام: من برم ببینم جواب آزمایش اومده یا نه
- زهرا خانم ،حالا نری به مامان و بابا بگی !
یه کم راز دار باش
زهرا: قول نمیدم ولی سعی خودمو میکنم
- چی میکشه این اقا جواد از دست تو
زهرا: هیچی ولا پاکه پاکه اقامون
بعد ده دقیقه حسام اومد
زهرا: خوب چی شد؟ جواب اومد؟
- حسام جان اتفاقی افتاده؟
حسام اومد کنارم زیر گوشم گفت: مبارکه نرگسم ،داریم بابا و مامان میشیم
از خوشحالی اشک میریختم
زهرا: واااییی خدااا ،دیونمون کردین چی شده اقا حسام
حسام: تبریک میگم بهتون ۹ ماه دیگه خاله میشین
( زهرا از خوشحالی یه جیغ بنفشی کشید)
اقا جواد: هیییسسسس زهرا جااان ،زشته خانوم
زهرا اومد سمتم بغلم کرد: واااییی آجی خوشگلم مبارکت باشه
- زهرا جان دستم سرم وصله ،خواهر ی دردم میاد
زهرا: باید برم به مامان زنگ بزنم
- دختره دیونه ،ساعتت و نگاه کن اول
این موقع شب خبر فوتی میدن
زهرا: عع راست میگی! فردا میرم خونه ،باید از بابا شیرینی بگیرم
- بیچاره بابای من که به هر بهونه ازش شیرینی میگیری
- حسام جان سرمم تموم شده بگو بیان درش بیارن
حسام :چشم
•••••
🍁نویسنده: فاطمه_ب 🍁
•
•
دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 عشق در یک نگاه💗
قسمت40
زندگیمون قشنگ تر از قبل شده بود با پا گذاشتن این کوچولو توی قلبم
دوماه گذشت تا حالت تهوع م کمتر بشه
حسام هم روزی ۱۰۰ بار زنگ میزد تا حالمو بپرسه مامان و زهرا هم هر روز میاومدن بهم سر میزدن یه روز تا غروب حسام زنگ نزد برام
دلشوره ی عجیبی گرفتم
منم چند بار زنگ زدم براش ولی گوشیش خاموش بود
غذا رو آماده کردم
که در خونه باز شد
حسام: سلام
- سلام عزیزم
مثل همیشه نبود
بعد سلام کردن حسام رفت توی اتاق لباسشو عوض کرد اومد
- خوبی حسام جان
( یه لبخند کمرنگی زد): خوبم،تو چه طوری؟
- منم خوبم
سر شام حسام فقط با غذاش بازی میکرد
- حسام جان اتفاقی افتاده ؟
حسام: نه عزیزم خستم فقط
بعد شام حسام رفت تو اتاق و خوابید
منم میزو جمع کردم و ظرفارو شستم رفتم خوابیدم
نصفه های شب صدای گریه شنیدم
ترسیدم بلند شدم نگاه کردم حسام نیست
از اتاق رفتم بیرون و دیدم حسام سجده کرده و داره گریه میکنه
قلبم از دهنم داشت میاومد بیرون
رفتم کنارش نشستم
- حسام جان ،چرا گریه میکنی؟
حسام سرشو بلند کردو اشکاشو پاک کرد
حسام: ببخش خانومم بیدارت کردم!
- قلبم داره میاد تو دهنم ،چی شده؟
حسام دستاشو گذاشت روی سرش و گفت: نرگس یاسر شهید شده
- یا فاطمه زهرا ،یا فاطمه زهرا
منم شروع کردم به گریه کردن .
حسام: نرگسی ،تو رو خدا گریه نکن ،واست خوب نیست
- واییی حسام مادرش خبردارشده
حسام: مادر یاسر خودش خواب دیده بود ،میدونست که یاسر شهید شده
- واااییی الهی قربون اون دلش برم
حسام : نرگس جان ،تو رو جون حسام گریه نکن
تا اذان صبح بیدار بودیم بعد خوندن نماز رفتم خوابیدم ،صبح که بیدار شدم حسام نبود
شمارشو گرفتم ،بعد چند تا بوق جواب داد
- الو حسام
حسام: سلام نرگسم ،خوبی؟
- سلام ،کجا رفتی ؟
حسام: قراره امروز پیکر یاسر و بیارن ،دارم میرم خونشون
- حسام جان آدرسشو بفرست منم بیام
حسام: نمیخواد ،تو وضعیتت خوب نیست بمون خونه
- عع حسام ،اگه آدرسو نفرستی زنگ میزنم واسه خانم موسوی ،آدرسو میگیرمااا
حسام: باشه ،آماده شو خودم میام دنبالت
- قربونت برم من باشه
آماده شدم ،رفتم پایین منتظر شدم تا حسام بیاد
وقتی حسام اومد باهم رفتیم سمت خونه اقای ساجدی
•••••
🍁نویسنده: فاطمه_ب🍁
•
•
دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
چله#۱تسبیح
(استغفرالله ربی و اتوب الیه)
روز: بیست و چهارم
به نیت شهیدان:
#نویدصفری
#رسول_خلیلی
#بابک_نوری
هدیه به امام زمان (عج)
کانال رسمی شهید نوید صفری❤️🩹
💌 | امام صادق(علیهالسلام) :
دختران حسناتند، و پسران نعمت؛ و حسنات موجب ثواب و اجر و پاداشند ولى نعمت موجب بازخواست مى شود.
سلام عزیز🥰
میلاد حضرت معصومه(سلامالله) ،
و روز دختر مبارکت باشه دختر ایران❤️🇮🇷
انشاءالله قلههای موفقیت رو فتح کنی😍
و تا هزاااااار سال دیگه هم به نوه نتیجههات تبریک بگی🤪🎊
12.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حب الحسین اجننی ..
عشــق مــنی ..❤️
عزیزای شهید نوید😉
نزدیکه تولد شهید نوید هست🥳🎊
نمیخواید یه کاری به نیتش انجام بدید؟😇
شاید خیلیا نتونن کار فرهنگی انجام بدن یا مثلاً به نیتش روز تولدش هدیه بدن به مردم🙂
ولییییی این کاری که میگم رو که میتونید انجام بدین!🌟
از امشب شروع کنید به نیت شهید نوید نیت کنید که اگر شده حتی یک نفر رو با شهید آشنا کنید تا به نیتش زیارت عاشورا بخونه
راستی میدونستید؟
که هر کسی به واسطه ی شما با شهید نوید آشنا بشه و به نیتش زیارت عاشورا بخونه شماااااااهم در ثوابش شریک هستید🥰
زنده نگه داشتن یاد و نام#شهدا کمتررررر از شهادت نیست💯🌟
همین الان که نشستی پای گوشیت بنری که#سنجاق شده توی کانال رو برای دوستان و آشنایان و کانال هاتون بفرستید🙏🏻🦋
https://eitaa.com/Navid_safare 🎉
مطمئن باش خدااااا و شهید کم نمیزاره😍❤️
نوید دلها 🫀🪖
عزیزای شهید نوید😉 نزدیکه تولد شهید نوید هست🥳🎊 نمیخواید یه کاری به نیتش انجام بدید؟😇 شاید خیلیا نت
راستییی ان شاءالله برای تولد شهید نوید هم برنامه ها داریم ان شاءالله😍💯
با یه کار فرهنگی جذاب دیگه🎁
🔹اهمیت یادگیری احکام
#برداشت_های_نادرست_از_احکام
بعضی از مردم فکر میکنن که اگر احکام رو هم یاد نگیرن، طوری نیست و خیلی به جایی برنمیخوره؛ یه نماز و روزه است دیگه، اونم از ننه باباشون یاد گرفتن.
🚫 در حالی که اینطور نیست.
✍️ بعضی وقتها یاد نگرفتن احکام، برامون مصیبت درسته میکنه؛ مثلاً:
🤔 طرف اهل نماز و روزه است، اما چون وضو و غسلش اشتباهه، نماز و روزه یک عمرش باطله.
😮 طرف اهل حلال و حرامه، اما چون احکام معاملات شرعی رو نمیدونه، مدام داره لقمه حرام سر سفره زن و بچهش میبره، بعد میبینه بچههاش یاغی شدن.
😞 طرف ناظم مدرسه یا معلم بوده، همه رو زده و کبود کرده؛ حالا که پیر شده، فهمیده که به هر نفر ،باید چندین مثقال طلا بده.
☹️ طرف وقتی عادت ماهیانه بوده، طلاق گرفته و با یکی دیگه ازدواج کرده، بعد از ده سال و سه تا بچه فهمیده که طلاق در زمان عادت ماهیانه باطله، هنوز زن مرد قبلی هست و ده سال زندگی و رابطه حرام داشته.
😖 طرف به نوه دختریش شیر داده، به حساب خودش هم کار خوبی کرده، آخه دیده بچه گشنشه و داره گریه میکنه؛ اما نمیدونسته که این شیر دادن، ممکنه برای همیشه دامادش رو به دخترش نامحرم کنه.
😱 یعنی مادری که خیر بچهش رو میخواد، به خاطر ندونستن احکام، بلایی سرش آورده که هیچ دشمنی نمیتونه بیاره!
🔺 منبع: رساله همه مراجع.
📎 #احکام_به_زبان_ساده
📎