eitaa logo
نوید دلها 🫀🪖
3هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
62 فایل
واسه‌ی تبادل: 🆔| @motahareh_sh کانال اصلی و فرهنگی #شهیدنویدصفری اگه حاجت گرفتین یا سؤالی داشتین بپرسید💌👇🏻 🆔| @Massoumeh_sh84 🆔| @maede_sadatt 🆔| @motahareh_sh حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
「🥀🍂•°•°」 سعے‌کن‌یہ‌جورے‌زندگے‌کنے ڪہ‌خـدا‌عـاشـقـت‌بـشـہ اگـہ‌خـدا‌عـاشـقـت‌بـشـہ خـوب‌تو‌رو‌خریدارےمیکنہ🍎:) ✨🌱
بخشی از دست نوشته ی شهید نوید صفری آه ای خدا به هرکه غیر تو دل بستم.... 🌱🍀🌱🍀🌱 https://eitaa.com/Navid_safare کانال رسمی شهید نوید صفری 💚🍀
هیچ زمان! آدم هایی که شما را به خدا نزدیک می کند، رها نکنید بودن انها یعنی خدا هنوز حواسش بهت هست(:💚" https://eitaa.com/Navid_safare 🌸🌱🌸🌱🌸🌱
برنده ی مسابقه ی کتاب شهید نوید صفری 🤩🙏 مبارکتون باشه نفر دوم 🦋👀 الحمدلله به دستش رسید🌹🥰 https://eitaa.com/Navid_safare
خریدار عشق قسمت51 بعد از چند دقیقه نوشتن نامه سجاد تمام شد -تمام شد؟ سجاد:اره -خسته نباشی سجاد:سلامت باشی،بیا حالا نوبت توعه -میشه پشت نامه تو بنویسم؟ سجاد چرا؟ -اینجوری نامه هر دوتامون کنار همه.. سجاد:باشه بیا بنویس،فقط نامه منو نخونیااااا،شخصیه ... -آها ،حالا شخصی هم داریم ،باشه بابا نمیخونم نامه رو گرفتم از دستش ،شروع کردم به نوشتن سلام مولای من، خیلی حاجت دارم برای نوشتن ،ولی الان فقط حاجتم یه دونه اس اینه که آرزو و حاجت های سجاد و برآورده کنی ،خیلی دوستت دارم... -خوب تمام شد سجاد:جدی؟ چه کم!. -کم نیست آقا! حاجتم بزرگه،ولی تو یه جمله خلاصه شد بعد باهم دیگه نامه رو انداختیم توی چاه بعد از نوشتن نامه رفتیم یه گوشه نشستیم سجاد شروع کرد به خوندن زیارت آل یاسین منم سرمو گذاشتم روی شونه اش و چشمامو بستمو به خوندنش گوش میکردم بعد از اینکه زیارت ال یاسین تمام شد سجاد:بهار ؟ -جانم سجاد:من دو روز دیگه باید برم ( با شنیدن این جمله ،انگار زندگی و خوشبختی منم تمام شد ،ای کاش میشد برگشت دوباره نامه بنویسم و از آقا بخوام که سجاد از پیشم نره،ای کاش میشد نامه نوشته شده مو پاک کنم نکنه سجاد آرزو شهادت داشته بود ) سجاد: نمیخوای چیزی بگی؟ - پس به آرزوت رسیدی. آقا جون و مادر جون میدونن؟ سجاد: اره خیلی وقته که بهشون گفتم، به تو هم چون خودت خواستی دیر گفتم خیلی سعی کردم جلوی اشکامو بگیرم ولی نمیشد ،اشکام از همدیگه سبقت میگرفتن ،یه لحظه دلم به حال خودم سوخت که چقدر زمان خوشی هام کم بودن...
خریدار عشق قسمت52 - بریم خونه سجاد سجاد: چشم توی راه فقط چشمم به پلاک دور آینه بود و اشکام جاری شدن، سجاد حرفی نزد چون از درونم باخبر بود ،از عشقم نسبت به خودش بعد از رسیدن به خونه با حالی که داشتم همه فهمیدن که سجاد موضوع رو بهم گفت یه سلام کوتاهی کردمو رفتم توی اتاق لباسامو عوض کردمو یه گوشه نشستم بعد از مدتی سجاد وارد اتاق شد اومد کنارم نشست سجاد: بهار جانم،از اول هم قرار بود برم ،نه؟ تازه به قول خودت،مگه من لیاقت شهادت دارم؟ - تو اون نامه چی نوشتی؟ ننوشتی که خدا شهادت نصیبم کن... سجاد( خندید):یه رازه... - جون بهار بگو سجاد: از آقا خواستم ،که اگه لیاقتشو دارم شهید بشم... - یعنی من مهر تایید به شهادت و امضا کردم خدا نه.... سجاد: یعنی چی بهار؟ - من از اقا خواستم تو به آرزوت برسی باید بریم دوباره نامه بنویسم ،نمیشه بریم حرفمو پس بگیرم نباید همچین چیزی مینوشتم اشک هام امانم نمی داد سجاد بغلم کردو میگفت آروم باش بهار من ،آروم باش - چه طور آروم باشم سرمو رو پاهای سجاد گذاشتم و گریه میکردم نصفه های شب بیدار شدم ،متوجه شدم روی پاهای سجاد خوابم برده سجادم به خاطر اینکه بیدار نشم ،نشسته سرشو به میز تکیه داد و خوابید...
برنده ی مسابقه ی کتاب شهید نوید صفری 🤩🙏 مبارکتون باشه 🦋👀 الحمدلله به دستش رسید🌹🥰 https://eitaa.com/Navid_safare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آهای کوه غیرت صدامون رو داری؟ هوامون خرابه، هوامون رو داری؟؟
برنده ی مسابقه ی کتاب شهید رسول خلیلی 🤩🙏 مبارکتون باشه 🦋👀 الحمدلله به دستش رسید🌹🥰 https://eitaa.com/Navid_safare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گناه‌ڪہ‌ڪردی! اسمشونزارجوونۍ🖐🏽 بہ‌جوونۍ‌علۍ‌‌اڪبر‌های امام‌حسین‌برمیخوره... :)! https://eitaa.com/Navid_safare
🌱چله ی زیارت عاشورا🌱 روز بیست وهفتم به نیت شهید نوید صفری هدیه به امام زمان (ع) 🖤🌸🖤 https://eitaa.com/Navid_safare
✨آیٺ الله بهجٺ (ره) : هرقدر ڪہ نمازهایٺ منظم و اول وقٺ باشد ؛! امور زندگیٺ هم تنظیم خواهد شد✨ مگر نمےدانے ڪہ رستگارے و سعادٺ با نماز قرین شده اسٺ؟🕊 🕊التماس‌دعای...فرج🕊 💫.. 🕊 💫.. 🕊 https://eitaa.com/Navid_safare
سلام همراهان گرامی کانال شهید نوید 🥰🌱 به نیابت از شهید نوید هدیه به شهید آرمان علی وردی هرکس مایل به خوندن بود لطفاً تعداد صلوات هایی که می‌فرسته رو توی لینک زیر پیامک کنه 🖤🍀🖤🍀🖤🍀🖤 https://harfeto.timefriend.net/16671408434121
"+: زنده‌نگہ‌داشتن‌یاد‌وخاطره‌شہدا کمتر‌از‌شہادت‌نیست."🍃 / https://eitaa.com/Navid_safare
مهمان امشب ما😍🌱 شهید حمید سیاهکالی مرادی تاریخ ولادت: ۱۳۶۸/۲/۴ تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۹/۴ محل شهادت: سوریه،جنوب غرب حلب خصوصیات اخلاقی شهید حمید سیاهکالی حمید مهربان و مودب بود و برای همه افراد خانواده سرمشق بود. در فامیل و آشنا، اخلاقش زبانزد بود و هرگز کسی را از خود نمی‌رنجاند. عاشق حفظ قرآن بود و تا زمان ازدواجش حدود ۶ جزء قرآن را در حافظه داشت و همسرش هم حافظ قرآن است؛همیشه عادت داشت قرآن را با معنی و تامل مطالعه می‌کرد. هیچ وقت در آزمون دانشگاه تقلب نمیکرد میگفت حقوقی که از سوادم میگیرم باید حلال باشه. همیشه عاشق کمک کردن به دیگران بود. با اخلاق و با ایمان بود و بسیار باحیا بود. نماز اول وقت میخوند و اگه ما دیرتر میخوندیم می گفت نماز اول وقت فوت نشه ها حواست جمع جمع... سنگ مزار شهید مرادی مزین به چند خط از وصیت نامه این بزرگوار است که تأکید می‌کند: «هیچ‌چیز بالاتر از حسن اخلاق و حسن رفتار نیست». https://eitaa.com/Navid_safare
💠 اگرقراربودخدا✨ بہ‌بیوپیج‌های‌‌اینستاگرام واکانت‌های‌تلگرام‌نگاه‌کنہ هیچ‌کس‌تودنیانمی‌موند همہ میشدن... ولۍ .. 🌹
https://eitaa.com/Navid_safare 🌱😍🌱😍🌱😍 کانال رسمی شهید نوید صفری
عَجـیب‌ دِلـَم‌حَرم‌مۍ‌خـواهَد نِگـٰاهَم‌بِہ‌گُنبـَدَت‌باشَـد‌و پَـرواز‌دِلـَم‌دَر‌صَحـن‌وسَـرایت وَمـَن‌باشـَم‌و‌گُریہ‌هاۍ‌نا‌تَمـٰامم..シ ♥️ • https://eitaa.com/Navid_safare 🍃
⊰•💚🌱•⊱ "در‌حَسرَت‌ِدیـدار‌تـو‌آوارِه‌تَـرینَیم... اۍبـٰاوَر‌دِل‌هـٰاۍپَـریشـٰان،تـو‌ڪجایۍ؟!"
{🧡🍂} به‌هیچ‌کس‌غیرخداتوی‌ذهنت‌قدرت‌نده روی‌آدماحساب‌نکن روی‌خدای‌آدماحساب‌کن خدادست‌میگیره‌نه‌مچ❗️ [بهش‌اعتمادکن...♡] 🌿خداهیچ‌وقت‌تنهات‌نمیذاره هیچوقت نذارشیطون‌ناامیدت‌کنه اون‌صدایی‌که‌ازدرون ‌بهت‌قدرت‌وانرژی‌میده |•صدای‌خداست•|
تو‌قلبی‌که‌جای‌شھید‌نیست اون‌قلـب‌نیسـت‌قبـرھ!🚶‍♂
رمان خریدار عشق قسمت53 بلند شدم و آروم درو باز کردم و رفتم وضو گرفتم برگشتم اتاق دیدم سجاد بیدار شده و پاهاشو ماساژ میده... - بمیرم ،پاهات درد گرفت؟ سجاد: نه عزیزم ،فقط خوابیده ،اونم چه خوابی ،بی حس شده پام.... - ببخشید، نفهمیدم کی خوابم برد سجاد: اشکالی نداره،بعد ها تلافی میکنم... ( بعدا،مگه بعدی هم وجود داره) چادرمو سرم کردم و سجاده رو پهن کردم سجاد: التماس دعا خانووم - محتاجیم آقا بعد از خوندن نماز خوابمون نبرد کنار هم دراز کشیدیمو من فقط نگاهش میکردم شاید هیچ وقت نتونم دوباره ببینمش... -سجاد سجاد:جانم... -اون پلاکی که دور آینه ماشینت بود ،واسه کیه؟ سجاد:یه سال با بچه ها رفته بودیم راهیان نور، طلاییه که بودیم رفتم یه گوشه نشسته بودمو با شهدا درد و دل میکردم که چشمم به این پلاک افتاد هر موقع به این پلاک نگاه میکنم،میگم چقدر گمنام ها غریبن... واقعن راست گفتن که حضرت فاطمه گمنام میخره ( چشماش پر از اشک شد ) -تو هم دلت میخواد گمنام بشی؟ (آهی کشید):من که لیاقتشو ندارم.. - عشقت چند؟ سجاد: یعنی چی؟ - عشقت و خریدارم ... سجاد: فروشی نیست خانوم هدیه دادمش ( دستمو مشت کردم زدم به سینه اش): ای شیطون زیرآبی میری پس... سجاد: نه خیر اونی که بهش هدیه دادم الان روبه رومه.. - من بدون تو چیکار کنم سجاد... سجاد:( موهامو نوازش میکرد) من هیچ وقت تنهات نمیزارم ،همیشه کنارتم - چقدر کم زندگی کردیم سجاد: خودت گفتی که مدت زندگی مهم نیست ،یادت نیست ؟ - اون موقع فکر نمیکردم اینقدر دیوانه ات بشم سجاد: منم فکر نمیکردم اینقدر عاشقت بشم بهار ،تو بهترین اتفاق زندگیم بودی - پس چرا ... ( دستشو گذاشت روی دهنم) هیسسس،من زندگیمو اول از خدا بعد از اهل بیت و شهدا دارم،هیچ وقت نمیخوام بین دو راهی قرار بگیرم ،پشتم باش ،بزار با دل آروم برم بهار - باشه ،برو... ( نفسم بند اومده بود و آروم اشک میریختم)
خریدار عشق قسمت54 روز موعود رسیده بود و ای کاش زمان کنترل داشت و من هی برمیگشتم عقب ،هی برمیگشتم عقب یه گوشه نشسته بودمو به سجاد نگاه میکردم ، یه ساک کوچیک تو دستش بود و وسایلش و جمع میکرد صدای زنگ در اومد،از پنجره نگاه کردم مامان و بابا وجواد و زهرا بودن برای خداحافظی با سجاده اومده بودن پاهام توان راه رفتن نداشت برگشتم نگاه کردم سجاد در حال پوشیدن لباسش بود با هر بستن دکمه پیراهنش جانم در میرفت نزدیکش شدم به چشمهای عسلیش خیره شدم چشمم به زنجیر دور گردنش افتاد از زیر پیراهنش بیرون آوردم همون پلاک ،بود پلاکی روش نوشته بود شهید گمنام سجاد دستمو گرفت و بوسید سرمو گذاشتم روی سینه اش و گریه میکردم بلند بلند گریه میکردم و میگفتم:مطمئنم خانم تو رو میخره سجاد خیلی دوستت دارم، سجاد خیلی دلم برات تنگ میشه ، میدونم دیگه نمیبینمت ،سجاد قول بده اون دنیا عروست باشم، ( سجادم بغضش شکست و گریه میکرد):بهار جان ،جان سجاد گریه نکن، چرا داری با اشکات قلبمو آتیش میزنی ، چرا داری توان رفتن و ازم میگیری،نزار دلم پیش تو باشه بلاخره بعد از کلی گریه ازش جدا شدم و رفتیم از اتاق بیرون مامان با دیدنم اومد جلو بغلم کرد دلش سوخت برای دخترش که دوماه هم نشده که ازدواج کرده بود...
تصویر‌قشنگی‌است‌که‌درصحنه‌محشر مادور‌حسینیم‌وبهشت‌است‌که‌مات‌است. https://eitaa.com/Navid_safare 🌱💚
ـ امشب من این جا بخوابم؟ -بخواب.ولی پتو نداریم. یک برزنت گوشه سنگر بود. -اون مال کیه؟ -مال هیشکی.بردار بخواب.همان را برداشت کشید رویش.دم در خوابید صبح فردا،سرنماز،بچه هابهش میگفتند:حاج حسین شماجلو بایستید. فرمانده لشگربود . یادکنیم ازشهیدحسین خرازی https://eitaa.com/Navid_safare 🌱💚
بی حیایی، مد نیست دود، تفریح نیست زندگی‌با سگ، کلاس نیست رابطه با نامحرم، روشنفکری نیست خوردن حق دیگران، زرنگی نیست و در کل بی فرهنگی، فرهنگ نیست...
برای شفای همه بیماران بخونید 5تا حمد شفا ان شاءالله حاجت روا 🙏🦋