eitaa logo
نوید دلها 🫀🪖
3هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
62 فایل
واسه‌ی تبادل: 🆔| @motahareh_sh کانال اصلی و فرهنگی #شهیدنویدصفری اگه حاجت گرفتین یا سؤالی داشتین بپرسید💌👇🏻 🆔| @Massoumeh_sh84 🆔| @maede_sadatt 🆔| @motahareh_sh حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍چه گناهیه که خداوند به هیچ عنوان نمیخشه؟ حتی اگه رسول الله(صلّى‌الله‌عليه‌و‌آله) برای فردگناهکار هفتاد بار از خداوند درخواست بخشش کنه خداوند نمیخشه؟!؟ 🎙
نماز پایه و اساس دین است. تعبیر من به نماز نسبت به سایر عبادات این است که نماز است. وقتی ما از این دنیا می رویم و وارد محشر می شویم درست مثل کسی که می‌خواهد از کشور...❤️‍🔥 https://eitaa.com/Navid_safare 🌱
پیامکی_از_بهشت 🌿 همیشه برای خـــــدا بنده باشید ڪه اگر این چنین شد بدانید عاقبت همه ی شما ختم به خیر می شود.
🌸اسلام علیک یا فاطمه الزهرا🌸 گر نگاهی به ما کند زهـــرا... دردها رو دوا کند زهـــرا.... 📌به نیابت از شهیدان 🌱نوید صفری 🌱رسول خلیلی هدیه به:حضرت زهرا (س) روز: چهارشنبه https://eitaa.com/Navid_safare ❤️‍🔥
70 بندی مولا امیر المومنین(ع) بند(40) 📌بـه نیـابت از شهید اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ دَعَتْنِي الرُّخْصَةُ فَحَلَّلْتُهُ لِنَفْسِي وَ هُوَ فِيمَا عِنْدَكَ مُحَرَّمٌ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ. معنــی📌❤️‍🔥 بند 40: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که رخصت در آن انگیزه ی من شد تا برای خود حلال دانستم، در حالی که نزد تو حرام بود؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان! https://eitaa.com/Navid_safare 🌱
‹ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ 🤍 › هیچ نیرو و توانى جز از سوى خداوند ِ بلند مرتبه و بزرگ نیست . 🪐
بـه وقت رُمان()😍
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 💗 قسمت 73 توی مسیر راه امیر فقط درحال دعا و قرآن خوندن بود مریم جون : سارا جان این میوه ها رو بگیر پوست بکن با اقا امیر بخورین ( منم میوه ها رو گرفتم ،پوست کردم ،داخل ظرف ریز ریز کردم گرفتم سمت امیر ) - بفرما امیر آقا (امیر یه نگاهی به من کرد ،لبخند زد) : خیلی ممنون ( اه ،بلاخره خنده اش هم دیدم من): نوش جونتون بابا واسه نماز و شام وایستاد کنار یه رستوران بابا و امیر رفتن سمت نمازخونه مردونه منم همراه مریم جون رفتم نماز خونه زنانه من یه گوشه نشستم ،تا نماز مریم جون تمام شه بعد باهم رفتیم داخل رستوران و شام خوردیم بعد از شام حرکت کردیم من تو ماشین خوابم برد با صدای امیر بیدار شدم امیر: سارا خانم ،سارا خانم ،بیدارشین رسیدیم - (چشمامو باز کردم وایییی خاک بر سرم، کی سرم و گذاشتم رو شونه اش)- - ببخشید اصلا حواسم نبود امیر : اشکالی نداره - بابا و مریم جون کجان ؟ امیر: رفتن واسه صبحانه ،گفتن صداتون کنم - آها ،باشه بریم رفتیم صبحانه مونو خوردیم و حرکت کردیم ساعت۸ رسیدیم مشهد اول رفتیم هتل ،ماشین و گذاشتیم پارکینگ ،بابا دوتا اتاق گرفت کنار هم! یکی از کلیدارو داد به امیر بابا رضا: امیر جان تو و سارا برین داخل این اتاق ،یه کم استراحت کنین بعد همه باهم واسه نماز ظهر میریم حرم ( واااییی ،فک کردم منو مریم جون باهم باشیم ،چه جوری یه هفته ...) وارد اتاق شدیم ،اتاقش خیلی تمیز و بزرگ بود ،دو تا تخت تک نفره داشت کنار هم منو امیر به همدیگه نگاه کردیم من رفتم یه تخت و گذاشتم یه سمت دیوار یه تختم گذاشتم سمت دیگه که بتونیم راحت بخوابیم - حالا میتونین بیاین اینجا استراحت کنین امیر : خیلی ممنونم دلم میخواست برم حمام ولی نمیتونستم ،منتظر شدم امیر بخوابه وقتی خوابید ،سریع رفتم دوش گرفتم و اومدم بیرون یه بلوز خردلی با یه شلوار سفید پوشیدم موهامو هم باز گذاشتم تا خشک بشه رفتم دراز کشیدم یه دفعه دیدم امیر بیدار شد رفت حمام ( مگه خواب نبود؟) 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 💗 قسمت74 یه کم خوابیدم که باصدای امیر بیدار شدم امیر: سارا خانم - بله امیر: بیدار شین میخوایم بریم حرم - چشم بلند شدم موهامو بستم ،مانتومو پوشیدم ،یه روسری هم گذاشتم روی سرم حجاب کردم چادری که مادر جون بهم داده بود و هم گذاشتم روی سرم خیلی چادر بهم میاومد ولی نمیدونم چرا اصلا دوستش نداشتم احساس میکرد جلوی راه رفتن و میگیره یه دفعه از تو آینه نگاه کردم امیر داره نگام میکنه تا نگاهمو دید سرشو پایین اورد خندم گرفت - من امادم بریم امیر: خیلی حجاب بهتون میاد - لبخند زدمو چیزی نگفتم بابا و مریم جون پایین منتظر ما بودن بابا تا منو دید اومد جلو و پیشونیمو بوسید بابا رضا: چقدر شبیه مامان فاطمه شدی دلم یه جوری شد با گفتنش حرکت کردیم سمت حرم وارد صحن حرم شدیم با دیدن گنبد طلایی اشک از چشمام سرازیر شد ... یه دفعه دیدم امیرم داره گریه میکنه بابا رضا: ساراجان تو مریم برین زیارت ،منو اقا امیر هم میریم زیارت هرموقع زیارتتون تمام شد بیاین همینجا - چشم منو مریم جون رفتیم داخل حرم داخل حرم خیلی شلوغ بود من و مریم جون از دور سلام دادیم و برگشتیم بیرون بابا رضا و امیر روی فرش نشسته بودن ،بابا رضا بلند شد بابا رضا: سارا جان بیا اینجا بشین منو مریم میریم هتل شما بعدن بیاین - چشم بابا نشستم کنار امیر داشت زیارت عاشورا میخوند، آروم اشک از چشماش سرازیر میشد - آقا امیر امیر: بله - میشه بلند تر بخونین منم گوش کنم امیر : چشم صداش آرومم میکرد و بغضمو شکوند چادرمو گرفتم پایین و شروع کردم به گریه کردن صدای امیر قطع شد سرمو گرفتم بالا دیدم داره نگام میکنه - چیزی شده؟ امیر: نه هیچی بعد ادامه داد به خوندن دعا بعد تمام شدن دعا برگشتیم هتل بابا زنگ زد که بیاین رستوران هتل ناهار بخوریم بعد خوردن ناهار بر گشتیم توی اتاقمون اینقدر سرم درد میکرد لباسامو درآوردم و رفتم خوابیدم... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
36_aqayi_tahdir_yasin_.mp3
1.71M
برای تسَلّی قلب‌ها 💊❤️‍🩹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آن میوه ای که فاطمه آن را طلب نمود چون باب میل اوست شد این میوه تاجدار ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ #یلدا #شب_یلدا
علی یک اخلاق قشنگی داشت، اگر متوجه می‌شد غریبه‌ای هم مشکل دارد، قلباً افسوس می‌خورد؛ انگار که رفیقِ خودش است! می‌گفت: ای خدا کاش می‌شد برایش یک کاری کنیم.. اگر خودش نمی‌توانست کمکی کند، با اطرافیان صحبت می‌کرد.🌱 ❤️ + شادی روح همه شهدا صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آفتاب شب یلدای همه❤️‍🔥 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
70 بندی مولا امیر المومنین(ع) بند(41) 📌بـه نیـابت از شهیـد اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ خَفِيَ عَنْ خَلْقِكَ وَ لَمْ يَعْزُبْ عَنْكَ فَاسْتَقَلْتُكَ مِنْهُ فَأَقَلْتَنِي ثُمَّ عُدْتُ فِيهِ فَسَتَرْتَهُ عَلَيَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ. معنـ‍ـی📌❤️‍🔥 بند 41: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که از مردم مخفی است، اما از تو پنهان نیست، پس از تو خواستم که بگذری و تو گذشتی. آنگاه بار دیگر آنرا انجام دادم و آنرا هم بر من پوشاندی؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان! https://eitaa.com/Navid_safare 🌱
📌در صحرا هیزم های بزرگ را با هیزم های کوچک و ریز روشن می کنند. گناهان بزرگ هم با گناهان کوچک شروع می شوند.🥲 به همین خاطر است قرآن کریم...❤️‍🔥 https://eitaa.com/Navid_safare 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه‌سلامم‌بدیم‌خدمت‌آقا رو بہ قبلہ: اَلسَلام‌ُعَلَیك‌یاصاحِب‌َالعَصروَالزَمان...(:♥️ السَّلامُ‌علیک‌یابقیَّةَ‌اللّٰہ یااباصالحَ‌المَهدی‌یاخلیفةَالرَّحمن ویاشریکَ‌القرآن ایُّهاالاِمامَ‌الاِنسُ‌وَالجّانّ‌َسیِّدی ومَولایَالاَمان‌الاَمان! 🪴
♥️:) 📚 ✍🏻در دوران پیروزی انقلاب شجاعت های بسیاری از خود نشان داد. ابراهیم در آن دوران همچون معلمی فداکار به تربیت فرزندان این مرز و بوم مشغول شد. او اهل ورزش بود.با ورزش پهلوانان یعنی ورزش باستانی شروع کرد.در والیبال و کشتی بی نظیر بود.هرگز در هیچ میدانی پا پس نکشید و مردانه می ایستاد.✋🏻 در والفجر مقدماتی پنج روز به همراه بچه های گردان کمیل و حنظله در کانال های فـکه مقاومت کردند.اما تسلیم نشدند.🥰 سرانجام در 22 بهمن سال 1361 بعد از فرستادن بچه های باقی مانده به عقب،تنهای تنها با خدا همراه شد. دیگر کسی او را ندید. او همیشه از خدا می خواست گمنام بماند، چرا که گمنامی صفت یاران محبوب خداست. خدا هم دعایش را مستجاب کرد.✨ " ابراهیم سال هاست که گمنام و غریب در فکه مانده، تا خورشیـدی باشد برای راهیـان نـور🌝🦋 " 🕊
بـه وقت رُمان()😍
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 💗 قسمت75 بعد تمام شدن نمازش پرسیدم! - چرا نرفتی حرم نماز بخونی؟ امیر: حاج رضا و مریم خانم رفته بودن حرم ،منم نمیتونستم تو خونه تنهاتون بزارم ( چه قلب مهربونی داشت ،بلند شدم دست و صورتمو شستم و لباسمو پوشیدم و چادرمو سرم گذاشتم ) - بریم امیر: کجا؟ - حرم دیگه امیر لبخندی زد و لباسشو پوشید و رفتیم حرم رفتیم یه قسمت فرش نشستیم - اقا امیر امیر : بله - میشه یه چیزی بپرسم امیر: بله - شما ترکیه چیکار میکردین ؟ امیر : عموم اینا ترکیه زندگی میکنن ،به اصرار بابا همراهشون اومدم ترکیه ،اون روز عموم یه مهمونی گرفته بود ،مرد و زن قاطی ،منم اصل اهل همچین مهمونیایی نبودم از خونه زدم بیرون تو کوچه پس کوچه ها میگشتم که یه دفعه صداتونو شنیدم - خیلی ممنونم که نجاتم دادین ،نمیدونم اگه شما نبودین چه اتفاقی برام میافتاد امیر: از خدا باید سپاسگزار باشین نه از من - میشه دوباره زیارت عاشورا بخونین ،صداتون آرومم میکنه امیر: چشم چشممو دوخته بودم به گنبد ، و با صدای امیر اشک از چشمام سرازیر میشد احساس میکنم کم کم دارم دلمو میبازم بهش یه دفعه احساس کردم حالم داره بد میشه - امیر آقا امیر : بله - میشه بریم خونه حالم خوب نیست ( تو چشماش نگرانی و دیدم) امیر : باشه بریم رسیدیم هتل ،وارد اتاق که شدیم رفتم سرویس بالا اوردم امیر از پشت در صدام میکرد: سارا ،سارا خوبی؟ (از یه طرف خوشحال بودم که منو فقط سارا صدا زد ،از یه طرفی واقعن تمام دل و رودم داشت میاومد بیرون ) - خوبم ،خوبم دست و صورتمو آب زدم و رفتم بیرون امیر : حالت بهتره - اره خوبم امیر: میخواین بریم دکتر - نه بهترم ،فقط اگه میشه بابا رضا چیزی نفهمه امیر : باشه چشم - یه کم بخوابم بهتر میشم رفتم رو تختم دراز کشیدم ،خوابم برد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 قسمت76 نصفه های شب یه دفعه شکمم درد گرفت،امیر خواب بود ،بلند شدمو یه کم راه رفتم شاید یه کم دردش کمتر بشه دیگه نتونستم تحمل کنم رفتم امیرو صدا زدم - امیر ،امیر امیر : ( تا منو دید ترسید) چی شده؟ - دارم میمیرم از درد امیر : ای واای ،پاشو بریم دکتر اینقدر درد داشتم نمیتونستم لباسامو بپوشم ،امیر مانتو مو پوشید برام روسریمو سرم گذاشت زیر بغلمو گرفت رفتیم پایین ماشین گرفتیم رفتیم بیمارستان توی راه فقط سرمو گذاشتم رو پای امیر شکممو چنگ میزدم امیرم زیر لب داشت دعا میخوند رسیدیم بیمارستان ،دکتر معاینه کرد گفت مسمومیته رفتم دراز کشیدم یه سرم وصل کردن بهم ،کم کم آروم شدم خوابم برد با صدای زنگ گوشی امیر بیدار شدم فهمیدم داره بابا حرف میزنه تماسش قطع شد اومد کنارم - ببخشید که مزاحم شما شدم امیر : نه بابا این چه حرفیه (خندیدو گفت) مثل اینکه محرمیم - به بابا رضا چی گفتی؟ امیر : گفتم بیرونیم،البته شما رو با این حال ببینن متوجه میشنسرمم که تمام شد رفتیم هتل ،به دم در اتاق که رسیدیم ،در اتاق بابا اینا باز شد بابا اومد بیرون بابا رضا: سارا ، چی شده ؟ - چیزی نیست بابا یه کم حالم بد بود رفتیم دکتر الان بهترم بابا رضا: واسه چی؟ امیر : دکتر گفته مسمومیته ،الان خدا رو شکر بهتره - بابا جون اگه اجازه بدین بریم استراحت کنیم بابا رضا: باشه برین رفتیم توی اتاق روی تختم دراز کشیدم خوابیدم تا غروب فقط خوابیدم که چشمامو باز کردم دیدم امیر از رو تخته رو به روم داره نگام میکنه - ساعت چنده؟ امیر : ۷ و نیم - ببخشید که به خاطر من نرفتین حرم امیر: اشکالی نداره ،مهم سلامتی شماست حاج رضا و مریم خانوم هم اومدن اینجا وقتی دیدن شما خوابین رفتن حرم - میشه بریم بیرون دور بزنیم امیر: بزارین حالتون بهتر بشه ،فردا میریم - آخه من گرسنمه امیر: آخ ببخشید اصلا حواسم نبود الان میرم از پایین براتون غذا میگیرم - دستتون درد نکنه فقط واسه خودتون هم بگیرین ،چون اینجوری خجالتم میاد امیر ( خندید) : چشم ( چرا اینقدر قشنگ میخنده ،وقتی میخنده تمام ناراحتیم از یادم میره ) امیر که رفت بلند شدم و دوتا تخت و بهم جفت کردم دلم نمیخواست از کسی که خنده هاش آرومم میکنه دور باشم بلند شدم و رفتم لب پنجره ،چشمم به گنبد حرم افتاد اشک از چشمم جاری شد توی دلم گفتم آقا اگه ما دوتا مال همیم ، خودت برامون دعا کن یه دفعه امیر وارد اتاق شد چشمم به تخت افتاد ولی چیزی نگفت نشستیم با هم غذا خوردیم... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
26.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌ڪلیپ قرائت زیارت آل یاسین با سرعت مناسب برای قرائت غروب جمعه‌ها 🌱 🥀 الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🤍🍃'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حق الناس! مهدی از کودکی به حق الناس اهمیت زیادی می داد،🌱 یادم هست که دفترچه ای داشت و هر بدهی هر چند کوچکی به دوستان یا کاسبان محل داشت در آن یادداشت می کرد تا بعدا در اولین فرصت ممکن،آن را پرداخت کند. گاهی از خاطرات دوران سربازی اش تعریف می کرد:(با سربازان که می رویم،گاهی باید از جایی میان باغ های....❤️‍🔥 https://eitaa.com/Navid_safare
70 بندی مولا امیر المومنین(ع) بند(42) 📌بـه نیـابت از شهیـد اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ خَطَوْتُ إِلَيْهِ بِرِجْلِي أَوْ مَدَدْتُ إِلَيْهِ يَدِي أَوْ تَأَمَّلَهُ بَصَرِي أَوْ أَصْغَيْتُ إِلَيْهِ بِسَمْعِي أَوْ نَطَقَ بِهِ لِسَانِي أَوْ أَنْفَقْتُ فِيهِ مَا رَزَقْتَنِي ثُمَّ اسْتَرْزَقْتُكَ عَلَى عِصْيَانِي فَرَزَقْتَنِي ثُمَّ اسْتَعَنْتُ بِرِزْقِكَ عَلَى مَعْصِيَتِكَ فَسَتَرْتَ عَلَيَّ ثُمَّ سَأَلْتُكَ الزِّيَادَةَ فَلَمْ تُخَيِّبْنِي وَ جَاهَرْتُكَ فِيهِ فَلَمْ تَفْضَحْنِي فَلَا أَزَالُ مُصِرّاً عَلَى مَعْصِيَتِكَ وَ لَا تَزَالُ عَائِداً عَلَيَّ بِحِلْمِكَ وَ مَغْفِرَتِكَ يَا أَكْرَمَ الْأَكْرَمِينَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ. معنــی📌❤️‍🔥 بند 42: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که با پای خود به سوی آن گام برداشتم، یا دستم را به سوی آن دراز کردم، یا چشمم با دقت آن را نظاره کرد، یا گوشم را به سوی آن باز نمودم، یا زبانم به آن گویا شد، یا آنچه را به من عطا کردی در آن خرج کردم، سپس با وجود عصیان از تو روزی خواستم و تو به من دادی. آنگاه از رزق تو در راه معصیت کمک گرفتم و تو آن را پوشاندی، سپس از تو بیشتر خواستم باز ناامیدم نکردی و آشکارا آن را مرتکب شدم، رسوایم ننمودی و پیوسته بر معصیتت اصرار می ورزم، ولی همواره توبه ام را میپذیری و با حلم مغفرتت گذشت میکنی ای کریمترین کریمان! ؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان! https://eitaa.com/Navid_safare 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌طوری زندگی ڪن ڪه در تب و تابِ تو باشد ، نه تو در حسرت بهشت!!! تو برای خــدا عـزیزتر از هر بهشتی زیرا او بهشت ها را برای تو آفریده است بهشت را از تو می گیرد قـــدر خــودت را بدان