eitaa logo
نوید دلها 🫀🪖
3هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
62 فایل
واسه‌ی تبادل: 🆔| @motahareh_sh کانال اصلی و فرهنگی #شهیدنویدصفری اگه حاجت گرفتین یا سؤالی داشتین بپرسید💌👇🏻 🆔| @Massoumeh_sh84 🆔| @maede_sadatt 🆔| @motahareh_sh حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
قراره واسه نیازمندان بسته های معیشتی تهیه کنیم و بینشون پخش کنیم ان شاءالله هر کی هر چقدر هزینه در توانش هست کوتاهی نکنه مهربونم باشیم خدا حساب می‌کنه😉❤️
زمان پخشش هم هنوز معلوم نیست بعد از پخش تو کانال عکس و فیلم گذاشته میشه😎🥰
برای شماره کارت به آیدی زیر پیام بدید @Massoumeh_sh84
دست‌دست نکن. دل به سخاوت یک‌دله کن. کودکانی منتظر قلب‌هایی سخاوتمند، دست‌هایت را به نظاره نشسته‌اند تا گره از کار فروبسته‌شان بگشایی. پس بگشای دستانت را و دریاب ضعیفان را با 5000هزار تومان هم میشه شریک شد🌝
خدا خیرتون بده ان شاءالله 🤲🏻 عاقبت بخیر بشید
ان شاءالله خدا خیر کثیر دنیا و آخرت رو نصیبتون کنه🤲🏻😍
عاقبت بخیر بشید ان شاءالله 😍 بهترین ها نصیب دل مهربونیت🙏🏻
عاقبت بخیر بشید ان شاءالله 🤲🏻 الهی خیر ببینید
🌱چـــله زیارت عاشورا🌱 به نیابت از شهید نوید صفری هدیه به امام حسین(ع) روز: نهم https://eitaa.com/Navid_safare
يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْض خداست که كار را از آسمان تا زمين سامان میدهد. تو لحظه‌ای که فکر میکنی داری به تنهایی با غمت میجنگی، یکی از هفت آسمون بالاتر حواسش بهت هست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دارد زمان آمدنت دیر می شود دارد جوان سینه زنت پیر می شود 🤍. .
ان شاءالله خداوند خیر کثیر دنیا و آخرت رو نصیبتون کنه 🤲🏻😍
بندگی یعنی در کوچه پس کوچه های زندگی دست کسی را بگیری…!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردم ! هر وقت کارتون جایی گیر کرد... امام زمانتون رو صدا کنید💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
»»همه دارائیـــمُ به تو بدهـــکارم من«« جونِ جــوادت اقا خیلی دوستـــت دارم من🙃❤️
آیت‌الله‌بهجت«ره» ؛ هرقدرکه‌نمازهایت‌منظم واول‌وقـت‌باشد ؛امور‌زندگیت هم‌تنظیم‌خواهد‌شد مگرنمیدانی‌که‌رستگاری‌و سعادت‌با قرین‌شده‌است🤍.
هر جایی کـه هستین دعا ميڪنم خـدا پناهتان باشد😍🤲🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱چـــله زیارت عاشورا🌱 به نیابت از شهید نوید صفری هدیه به امام حسین(ع) روز: دهم https://eitaa.com/Navid_safare
💌مناجات زیبا و پرمعرفت از شهیدنوید صفری منبع: دفتر دستنوشته های شهیدنوید/ این مناجات به دستخط خود شهیدنوید هست. خدایا ممنون که به من فهماندی خلوص تنــها راه رسیدن به شهــادت است. اما.. یاد بده که چطــور باید به خلوص رسید. مولای من هر شهــیدی که زندگیش را جستجو می کنم، می بینم سرشار از خلوص هست. نمونه اش شهیدعلی خلیلی. اما راه کجاست که به آن خلوصی که به شهادت منتهی میشه برسیم. چطور باید به اون درجه رسید؟ خدایا علم از توست، علوم اسلامی، علوم توست. به مخیله ما بینداز که چطور باید به خلوص رسید. دل ما را برای دریافت این قابلیت آماده کن و مهـیا قرار بده. مولای من، ظرف من رو از خلوص الی الله و توبه نصوح لبریز کن. ای کسی که خلوص برای او زیباست. ما را در چشم خودمان خار و در چشم مردم عزیز قرار بده و بخواه ما خود را از همـه کوچکتر ببینیم معبودا... ساعت ۱ بامداد، دهم دی ماه ۱۳۹۴
الهی حال دلتون خوب رزق و روزی تون افزون عاقبت بخیر بشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعایی‌با اجـرعظیم‌که‌پیامبرﷺدرنمـاز، هنگام‌سجده‌می‌خواندند : ❴ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي ذَنْبِي كُلَّهُ, دِقَّهُ وَجِلَّهُ, وَأَوَّلَهُ وَآخِرَهُ وَعَلانِيَتَهُ وَسِرَّهُ ❵ خدایا‌همهٔ‌گناهانم‌‌‌راببخش،کـم‌وزیاد اول‌وآخـروآشکارونهـان🌱؛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه باب الحسین امشب بگیر از جواد ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان قسمٺ _... امشب با خون این مرتدها انتقامش رو میگیرم! تو هم امشب میتونی انتقام رفتن شوهرت رو بگیری! از حرفهایش میفهمیدم.. شوهرش در کشته شده و میترسیدم برای انتحاری دیگری مرا کرده باشد.. که قدمهایم به زمین قفل شد... و او به سرعت به سمتم چرخید _چته؟ دوباره ترسیدی؟ دلی که سالها کافر شده بود... حالا برای حرم میتپید،.. تنم از ترس🔥 تصمیم بسمه🔥 میلرزید.. و او کمر به حاضر در حرم بسته بود... که با نگاهش به چشمانم فرو رفت و فرمان داد _فقط کافیه چارتا مفاتیح پاره بشه تا کنیم به سمت مون حمله کنن، اونوقت مردها از بیرون وارد میشن و همهشون رو میفرستن به درک! چشمانش شبیه دو چاه از آتش شعله میکشید..🔥 و نافرمانی نگاهم را میدید.. که کمی به سمت ابوجعده چرخید و بیرحمانه تهدیدم کرد _میخوای برگرد خونه! همین امشب شوهرت رو تو راه ترکیه میده و عقدت میکنه! ✨نغمه مناجات از حرم به گوشم میرسید... و 🔥چشمان ابوجعده🔥 دست از سر صورتم برنمیداشت که مظلومانه زمزمه کردم _باشه... و به اندازه همین یک کلمه نفسم یاری کرد.. و بسمه همین طعمه برایش کافی بود که دوباره دستم را سمت حرم کشید... باورم نمیشد.. به پیشواز کشتن اینهمه انسان باشد که مرتب لبانش میجنبید و میخواند... پس از سالها ... از عشق و عقیده کودکی و نوجوانی ام این بار نه به نیت که به قصد میخواستم وارد حرم دختر حضرت علی(ع) شوم... که قدم هایم میلرزید... عدهای زن و کودک در حرم نشسته بودند،... ادامه دارد.... نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان قسمٺ عدهای زن و کودک در حرم نشسته بودند،.. صدای نوحه از سمت مردان به گوشم میرسید.. و عطر خنک و خوش 💚رایحه حرم💚 مستم کرده بود.. که 🔥نعره بسمه🔥پرده پریشانی ام را پاره کرد... پرچم عزای امام صادق(ع) را با یک دست از دیوار پایین کشید.. و صدایش را بلند کرد _جمع کنید این بساط کفر و شرک رو! صدای مداح کمی آهسته تر شد،... زنها همه به سمت بسمه چرخیدند.. و من متحیر مانده بودم.. که به طرف قفسه ادعیه هلم داد و جیغ کشید _شماها به جای قرآن، مفاتیح میخونید، این کتابا همه شرکه! میفهمیدم اسم رمز عملیات را میگوید..که با آتش نگاهش دستور میداد تا مفاتیحی را کنم.. و من با این ادعیه که تمام تنم میلرزید.. و زنها همه شده بودند... با قدمهایی که در زمین فرو میرفت به سمتم آمد.. و ظاهراً باید این معرکه میشدم.. که مفاتیحی را در دستم و با همان صدای زنانه کشید _این نسخه های کفر و شرک رو بسوزونید! دیگر صدای روضه ساکت شده بود،.. جمعیت زنان به سمتمان آمدند.. و بسمه فهمیده بود.. نمیتواند این جسد متحرک را طعمه تحریک شیعیان کند.. که در شلوغی جمعیت با قدرت به کوبید،..🔥 طوریکه ام در حرم پیچید و با پهلوی دیگر به زمین خوردم... روی فرش سبز حرم.. 💚 از درد پهلو به خودم میپیچیدم و صدای بسمه را میشنیدم که با ضجه میکرد _مسلمونا به دادم برسید! این کافرها خواهرم رو کشتن! و بلافاصله صدای تیراندازی، خلوت صحن و حرم را شکست... زیر دست و پای زنانی که به هر سو میدویدند... ادامه دارد.... نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان قسمٺ زیر دست و پای زنانی که به هر سو میدویدند خودم را روی زمین میکشیدم بلکه پیدا کنم... نفسم را بند آورده بود،.. نیم خیز میشدم و حس میکردم پهلویم شکاف خورده که دوباره نقش زمین میشدم. همهمه مردم فضا را پُر کرده و باید در همین هیاهو فرار میکردم.. که با دنیایی از درد بدنم را از زمین کندم. روبنده ام افتاده و تلاش میکردم باچادرم صورتم را ،... هنوز از درد روی پهلویم خم بودم و در دل جمعیت لنگ میزدم.. تا بالاخره از حرم خارج شدم... در خیابانی که نمیدانستم به کجا میرود خودم را میکشیدم، باورم نمیشد... شده باشم و هر لحظه از پشت، پنجه ابوجعده ... که قدمی میرفتم و قدمی وحشتزده میچرخیدم مبادا شکارم کند... پهلویم از درد شکسته بود،دیگر قوّتی به قدمهایم نمانده و در و خیابان اینهمه وحشت را زار میزدم.. که صدایی... از پشت سر تنم را لرزاند... جرأت نمیکردم برگردم... و دیگر نمیخواستم اسیر شوم که تمام صورتم را با چادر پوشاندم.. و وحشتزده دویدم... پاهایم به هم میپیچید و هرچه تلاش میکردم تندتر بدوم تعادلم کمتر میشد.. و آخر کار خودش را کرد که قدمهایم سِر شد و با زانو به زمین خوردم. کف خیابان هنوز از باران ساعتی پیش خیس... و این دومین باری بود که امشب در این خیابانهای گِلی نقش زمین میشدم،.. خواستم دوباره بلند شوم و این بدن در هم شکسته دیگر توانی برای دویدن نداشت.. که صورتم به زمین خورد.. و زخم پیشانی ام آتش گرفت... کف هر دو دستم را روی زمین عصا کردم بلکه برخیزم و او بالای سرم رسیده بود که فریاد کشید _برا چی فرار میکنی؟ صدای ابوجعده نبود... ادامه دارد.... نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا