🌱چـــله زیارت عاشورا🌱
به نیابت از شهید نوید صفری
هدیه به امام حسین(ع)
روز: پانزدهم
#شهیدنویدصفری
#چله_عاشورا
https://eitaa.com/Navid_safare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسمالله:
✘ هیچ کاری رو بدون این ذکر شروع نکن !🌱
#یاد_خدا
#خدایاشکرت
🍃
📖🍃
🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
قسمٺ #پنجاه_وهفت
مصطفی قدمی جلو رفت و میخواست صحنه سازی کند که با خنده سوال کرد
_هنوز شام نخوردی مامان؟
زن چشمش به من مانده و من دوباره از نگاه این غریبه #ترسیده بودم.. مبادا امشب قبولم نکند..
که چشمم به زیر افتاد و اشکم بیصدا چکید...
با این سر و وضع از هم پاشیده، صورت زخمی و چشمی که از گریه رنگ خون شده بود،..حرفی برای گفتن نمانده
و مصطفی لرزش دلم را حس میکرد که با آرامش شروع کرد
_مامان این خانم #شیعه هستن، امشب وهابیها به حرم سیده سکینه (س) حمله کردن و ایشون صدمه دیدن، فعلاً مهمون ما هستن تا برگردن پیش خانواده شون!
جرأت نمیکردم سرم را بلند کنم،.. میترسیدم رؤیای آرامشم در این خانه همینجا تمام شود..و دوباره آواره غربت این شهر شوم..
که باران گریه از روی صورتم تا زمین جاری شد. #دردپهلو توانم را بریده و دیگر نمیتوانستم سر پا بایستم..
که دستی چانهام را گرفت.و صورتم را بالا آورد...
مصطفی کمی #عقبتر پای ایوان ایستاده و ساکت #سربه_زیر انداخته بود تا مادرش برایم #مادری کند..
که نگاهش صورتم را نوازش کرد و با #محبتی_بی_منت پرسید
_اهل کجایی دخترم؟
در برابر نگاه مهربانش زبانم بند آمد و دو سالی میشد مادرم را ندیده بودم..
که لبم لرزید و مصطفی دست دلم را گرفت
_ایشون از ایران اومده!
نام ایران حیرت نگاه زن را بیشتر کرد..
و بی غیرتی سعد مصطفی را آتش زده بود که خاکستر خشم روی صدایش پاشید
_همسرشون اهل سوریه اس، ولی فعلاً پیش ما میمونن!
به قدری قاطعانه صحبت کرد که حرفی برای گفتن نماند..
و تنها یک آغوش #مادرانه..
ادامه دارد....
نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
🍃
📖🍃
🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
قسمٺ #پنجاه_وهشت
تنها یک آغوش مادرانه کم داشتم..
که آنهم مادرش برایم سنگ تمام گذاشت.
با هر دو دستش شانه هایم را در بر کشید و لباس خاکی و خیسم را طوری به خودش چسباند که از خجالت نفسم رفت.
او #بی_دریغ نوازشم میکرد و من بین دستانش هنوز از ترس و گریه میلرزیدم
که چند ساعت پیش سعد🔥 مرا در سیاهچال ابوجعده🔥رها کرد،..
خیال میکردم به آخر دنیا رسیده و حالا در #آرامش این بهشت مست #محبت این زن🌺 شده بودم.
به پشت شانه هایم دست میکشید و شبیه صدای مادرم زیر گوشم زمزمه کرد
_اسمت چیه دخترم؟
و دیگر #دست_خودم_نبود که #نذر زینبه در دلم شکست..
و زبانم پیشدستی کرد
_زینب!
از #اعجاز امشب...
پس از سالها #نذرمادرم باورم شده و #نیتی با حضرت زینب(س) داشتم که اگر از بند سعد رها شوم، زینب شوم
و همینجا باید به نذرم #وفا میکردم..
که در برابر چشمان نجیب مصطفی و آغوش پاک مادرش سراپا زینب شدم.✨🍃
کنار حوض میان حیاط صورتم را #شست، #درآغوشش مرا تا اتاق کشاند و پرده را #کشید تا راحت باشم
و ظاهراً دختری در خانه نداشت که #بامهربانی عذر تقصیر خواست
_لباس زنونه خونه ما فقط لباسای خودمه، ببخشید اگه مثل خودت خوشگل نیس!
از کمد کنار اتاق روسری روشن و پیراهن سبز بلندی برایم آورد و به رویم خندید
_تا تو اینا رو بپوشی، شام رو میکشم!
و رفت و نمیدانست از #دردپهلو هر حرکت چه دردی برایم دارد..
که با ناله زیر لب لباسم را عوض کردم و قدم به اتاق نشیمن گذاشتم...
مصطفی پایین اتاق نشسته بود، از خستگی سرش را به دیوار تکیه داده و تا چشمش به من افتاد کمی خودش را #جمع کرد
و خواست..
ادامه دارد....
نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
🍃
📖🍃
🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
قسمٺ #پنجاه_ونه
خواست حرفی بزند که مادرش صدایمان کرد
_بفرمایید!
شش ماه بود سعد🔥 غذای آماده از بیرون میخرید..
و عطر دستپخت او🌺 مثل رایحه دستان #مادرم بود..
که دخترانه پای سفره نشستم..
و باز از گلوی خشکم یک لقمه پایین نمیرفت...
مصطفی میدید دستانم هنوز برای گرفتن قاشق #میلرزد و ندیده حس میکرد چه بلایی سرم آمده که کلافه با غذا بازی میکرد...
احساس میکردم حرفی در دلش مانده که تا سفره جمع شد و مادرش به آشپزخانه رفت، از همان سمت اتاق آهسته صدایم کرد
_خواهرم!
نگاهم تا چشمانش رفت و او نمیخواست دیدن این چهره شکسته دوباره زخم غیرتش را بشکافد..
که #سربه_زیر زمزمه کرد
_من نمیخوام شما رو زندانی کنم، شما تو این خونه آزادید!
و از نبض نفسهایش پیدا بود ترسی به تنش افتاده که صدایش بیشتر گرفت
_شاید اونا هنوز دنبالتون باشن، خواهش میکنم هر کاری داشتید یا هر جا خواستید برید، به من بگید!
از پژواک پریشانی اش #ترسیدم، فهمیدم این کابووس هنوز تمام #نشده..
و تمام تنم از درد و خستگی خمیازه میکشید که با وحشت در بستر خواب خزیدم...
و از طنین تکبیرش✨ بیدار شدم...
هنگامه سحر رسیده..
و من دیگر #زینب بودم که به عزم نماز صبح از جا بلند شدم...✨
سالها بود به سجده نرفته بودم، از خدا خجالت میکشیدم...
و میترسیدم نمازم را نپذیرد که از #شرم و #وحشت سرنوشتم گلویم از گریه پُر شده و چشمانم بیدریغ میبارید...
نمازم که تمام شد...
از پنجره اتاق دیدم مصطفی در تاریک و روشن هوا با متانت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت...
در آرامش این خانه دلم میخواست...
ادامه دارد....
نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
📌خاطره ای از شهیدنویدصفری:
شهیدنوید قبل از شهادت، از پدر شهید رسول خلیلی پرسیده بود" آقارسول چکار کرده که انقدر همه رو جذب میکنه و حس و حال مزارش متفاوته. میگفت پدرش گفته: « اخلاص رسول به اینجا رسوندتش که حتی ما هم در زمان بودنش در دنیا نشناختیمش.. "
#شهادت مزد تلاش خالصانه همه کسانی ست که تلاش میکنند بین همه نگاه ها و تشویق ها به چشم خدا بیایند و به غیر تحسین و جلب رضایت او راضی نمی شوند.
#رفاقت_شهدایی
#شهیدنویدصفری
🌱چـــله زیارت عاشورا🌱
به نیابت از شهید نوید صفری
هدیه به امام حسین(ع)
روز: شانزدهم
#شهیدنویدصفری
#چله_عاشورا
https://eitaa.com/Navid_safare
فرماندهای در اوج ناز.mp3
7.38M
به سربازیِ امام مهدی علیهالسلام
فکر هم نکن!
امام سرباز نمیخواد، جانشین میخواد🍂!
#امام_زمان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــ ــــــ ـــ
#پادکست📼 #حرفدارمباهات 90
#استاد_شجاعی🎙
همراه اول که برای من نیومد ولی ایرانسل برام اینترنتش فعال شد😍💚🌱
شما هم امتحان کنید ان شاالله براتون فعال بشه...
🌱چـــله زیارت عاشورا🌱
به نیابت از شهید نوید صفری
هدیه به امام حسین(ع)
روز: هفدهم
#شهیدنویدصفری
#چله_عاشورا
https://eitaa.com/Navid_safare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی از لحظه تحویل وسایل همراه شهیدنوید صفری در زمان شهادت🥀
چه روضه هایی با این صحنه برایمان مجسم شده بود. لحظات، لحظاتی بود که فقط روضه سیدالشهدا (ع) را می طلبید.
#امان_از_دل_زینب(س)
نشسته بودیم به تماشای وسایلی که تا لحظه آخر همراهت بودند. سخت بود ببینیم کفش تیر خورده ات را، چفیه خونی همراهت را، تسبیحی که چقدر بین انگشتان دستانت چرخیده بود. کارت زیارت عاشورایی که عکس رفیق همیشه همراهت، #شهیدسعیدعلیزاده را داشت. چه نجواها با همین عکسش داشته ای. جانماز و مهر و کتابچه ختم استغفارت…
بگذریم…
اما بین همه اینها برایم عجیب بود که تا لحظات آخر، این کتاب دعای کوچک ختم استغفار امیرالمومنین (ع) را از خودت جدا نکردی. می دانم که با این ختم مانوس بودی، اما همینکه بین این وسایل کم، با خودت برده باشی اش تا باز بخوانی و بخوانی و از درگاه مهربان خدای، طلب استغفار کنی، برایم پر از درس بود.
دعا کن که ما هم مثل تو سبکبار از این دنیا به سوی معبود و محبوب خویش برویم…
#فیلم_شهید
#شهیدنویدصفری
یه دعا کنم آمین بگید :)
خدایا از گناه های مامان بابامون بگذر
و حق الناس هاشون رو تو همین دنیا جبران کن
و در آخرت به بالاترین نقطه ی بهشتت برسون شون
همنشینی دائم با حضرت زهرا رو به مامان هامون
امیرالمومنین رو به بابا هامون عطا کن :)
روز به روز بیشتر دوست شون داشته باش
و کمک کن ما هم نسبت به پدر و مادر مون حساس بشیم🤲🏻❤️🌱
یا باقر العلوم(ع)...🖤
شهادت امام باقر تسلیت
#شهادت
https://eitaa.com/Navid_safare