eitaa logo
نوید دلها 🫀🪖
3هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
62 فایل
واسه‌ی تبادل: 🆔| @motahareh_sh کانال اصلی و فرهنگی #شهیدنویدصفری اگه حاجت گرفتین یا سؤالی داشتین بپرسید💌👇🏻 🆔| @Massoumeh_sh84 🆔| @maede_sadatt 🆔| @motahareh_sh حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
برای کسی که امروز رفته بهشت زهرا برامون لایو داره میگیره هم لطفاً دعا کنید امروز روز تولدش هست ان شاالله بهترین ها نصیبشون بشه🎁😎🌱✨
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای روبـاه و مردم آخرالزمان 🚩 روزی دم روباهی لای سنگی گیر کرد و بر اثر تقلای زیاد دمش کنده شد روباه دیگری آن را دید و با تمسخر گفت پس دمت چه شد ؟؟ روباه بی دم گفت من الان سبکتر شده ام و انگار در هوا پرواز میکنم و تا میتوانست از لذت بی دم بودن گفت. روباه دوم نیز فریب خورد دمش را با تلاشی زیاد و درد بسیار کند و لذتی هم نیافت ، با تعجب و عصبانیت پرسید : پس آن لذتی که میگفتی چه شد؟ روباه اول گفت : اگر به دیگر روباه ها از درد کنده شدن دم و مضرات آن بگوییم ما را مسخره میکنند ، و همینطور این روند و تفکر انقدر در میان روباه ها رواج پیدا کرد تا کار به جایی رسید که اکثر روباه ها بی دم شدند و اگر روباه با دمی را میدیدند مسخره اش میکردند هم اکنون نیز در آخرالزمان اگر کسی حیا و عفت و عبادت و خدا و انتظارفرج را داشته باشد مورد تمسخر و انکار شدید جامعه واقع میشود و اگر همرنگ گناهان و کثافات آنها باشد مورد تایید خواهد بود. کار به جایی رسیده که حرف خیر خواهان خریدار ندارد و جاهلان و فاسدان پرستش میشوند ، همچون زمان قوم لوط که گفتند: لوط و پیروانش را از شهر بیرون کنید زیرا مردم پاکدامنی هستند و از ناپاکی ما بیزارند اگر همرنگ اکثرشان نباشید تمسخر میشوید ✅اما خداوند در ایه 100 سوره مائده می فرماید: “قُلْ لَا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ يَآ أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ" هرگز پاک و ناپاک برابر نیستند حتی اگر تعداد بی شمار ناپاکیها تو را به شگفت آورد. ✅پس نگران تمسخرها ونیشخندها و اُمل خواندنهایشان نباش چراڪه امیرالمومنین علی علیه السلام فرموده است “أیُّهَا النَّاسُ لاَ تَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ، فَإِنَّ النَّاسَ قَدِ اجْتَمَعُوا عَلَى مائِدَة شِبَعُهَا قَصِیرٌ، وَ جُوعُهَا طَوِیلٌ..” اى مردم! در طریق هدایت از کمى پویندگانش وحشت نکنید، زیرا مردم گرد سفره اى اجتماع کرده اند که سیرى آن کوتاه و گرسنگى آن بس طولانى است. (نهج البلاغه،خطبه ۲۰۱)
خواندن🍃
زمینی که امروز زیر پاته شب ممکنه سقف مزارِت شه 🚶🏻 پس امروز رو درست زندگی کن .
درنبندیمـ بہ نُور،بہ آرامشِ پر مھرِ نسیمـ رو بہ این پنجره با شوق سَلامۍ بڪنیمـ..
بخوان دعای فرج را ، دعا اثر دارد...!
•شهیدۍکہ‌امام‌زمان‌کفنش‌کرد. شهید؁بودکہ‌همیشہ‌ذکرش‌این‌بود، نمےدونم‌شعرخودش‌بودیاغیر...🔗🌩 یابن الزهرا.. یابیایک‌نگاهۍبہ‌من‌کن💙❄️ یابهہ‌دستت‌مرادرکفن‌کن.. ꧇) ازبس‌این‌شهیدبہ‌امام‌زمان(عجل‌اللہ‌تعالے فرجہ)علاقہ‌داشت‌.. بہ‌دوست‌روحانۍخودوصیت‌مۍکند. اگرمن‌شهیدشدم‌دوست‌دارم‌כرمجلس ختم‌من‌توسخنرانۍکنۍ..⛓ روحانۍمۍگوید: ماازجبهہ‌برگشتیم‌وقتۍآمدیم‌دیدیم عکس‌شهیدرازده‌اند..🖐🏽 پیش‌پدرومادرش‌آمدم‌گفتم: این‌شهیدچنین‌وصیتۍکرده‌است‌آیامن مۍتوانم‌درمجلس‌ختم‌اوسخنرانۍکنم آنان‌اجازه‌دادند..✨ درمجلس‌سخنرانۍکردم‌بعدگفتم‌ذکر شهیداین‌بوده‌استـــ: یابن‌الزهرا.. یابیایک‌نگاهۍبہ‌من‌کن✨ یابہ‌دستت‌مرادرکفن‌کن🌿 وقتی‌این‌جملہ‌راگفتم،یک‌نفربلندشدو‌ شروع‌کردفریادزدن..⛓ وقتۍآرام‌شدگفت: من‌غسال‌هستم‌دیشب‌آخرها؁شب بہ‌من‌گفتندیکۍازشهدافردابایدتشییع شودوچون‌پشت‌جبهہ‌شهیدشده‌است بایداوراغسل‌دهۍ✨ وقتۍکہ‌مۍخواستم‌این‌شهیدراکفن‌کنم دیدم‌یک‌شخص‌بزرگوار؁واردشد.. گفت:بروبیرون‌من‌خودم‌بایداین‌شهیدرا کفن‌کنمـ .. ꧇)🌿 من‌رفتم‌دروسط‌راه‌باخودگفتم‌این شخص‌کہ‌بودوچرامرابیرون‌کرد !؟🧐 باعجلہ‌برگشتم‌ودیدم 😳 این‌شهیدکفن‌شده‌وتمام‌فضا؁ غسالخانہ‌بو؁عطرگرفتہ‌بود..🌸 ازدیشب‌نمۍدانستم‌رمزاین‌جریان‌چہ‌بود. اماحالافهمیدمـ.. نشناختم.. ꧇)💔 منبع: کتاب‌روایت‌مقدس‌صفحہ ⁹⁶ بہ‌نقل‌ازنگارنده‌کتاب"میر مهر" حجة‌الاسلام‌سید‌مسعودپورسیدآقایۍ
💌مناجات زیبا و پرمعرفت از شهیدنوید صفری منبع: دفتر دستنوشته های شهیدنوید/ این مناجات به دستخط خود شهیدنوید هست. خدایا ممنون که به من فهماندی خلوص تنــها راه رسیدن به شهــادت است. اما.. یاد بده که چطــور باید به خلوص رسید. مولای من هر شهــیدی که زندگیش را جستجو می کنم، می بینم سرشار از خلوص هست. نمونه اش شهیدعلی خلیلی. اما راه کجاست که به آن خلوصی که به شهادت منتهی میشه برسیم. چطور باید به اون درجه رسید؟ خدایا علم از توست، علوم اسلامی، علوم توست. به مخیله ما بینداز که چطور باید به خلوص رسید. دل ما را برای دریافت این قابلیت آماده کن و مهـیا قرار بده. مولای من، ظرف من رو از خلوص الی الله و توبه نصوح لبریز کن. ای کسی که خلوص برای او زیباست. ما را در چشم خودمان خار و در چشم مردم عزیز قرار بده و بخواه ما خود را از همـه کوچکتر ببینیم معبودا... ساعت ۱ بامداد، دهم دی ماه ۱۳۹۴
هیچ داری از دل مهدی خبر؟ گریه های هر شبش را تا سحر؟ او که ارباب تمام عالم است من بمیرم سر به زانوی غم است "شیعیان" مهدی غریب و بی کس است جان مولا معصیت دیگر بس است "شیعیان" بس نیست غفلت هایمان؟ غربت وتنهایی مولایمان؟ ما عبید و عبد دنیا گشته ایم! غافل از مهدی زهرا گشته ایم! من که دارم ادعای شیعه گی چه بگویم من به جز شرمندگی..؟💔
میـگفت‌: زمـانی‌باید‌ خجالت‌کشید‌ کـه‌امام‌زمان.. سرشو‌بندازه‌پایین‌ و‌ازگناه‌کردن‌تو‌ خجالت‌بکشه‌ولی‌تو انگار‌نه‌انگار💔 _شهیداحمدمشلب
✍️ رمان 💠 ابوالفضل از خستگی نفس کم آورده و دلش از غصه غربت می‌سوخت که همچنان می‌گفت :«از هر چهار تا مرز اردن و لبنان و عراق و ترکیه، وارد سوریه میشن و ارتش درگیره! همین مدت خیلی‌ها رو که دستگیر کردن اصلاً سوری نبودن!» سپس مستقیم به چشمان مصطفی نگاه کرد و با خنده تلخی خبر داد :«تو درگیری‌های حلب وقتی جنازه تروریست‌ها رو شناسایی می‌کردن، چندتا افسر و هم قاطی‌شون بودن. حتی یکی‌شون پیش‌نماز مسجد ریاض بود، اومده بوده سوریه بجنگه!» 💠 از نگاه نگران مصطفی پیدا بود از این لشگرکشی جهانی ضد کشورش ترسیده که نگاهش به زمین فرو رفت و آهسته گفت :«پادشاه داره پول جمع می‌کنه که این حرومزاده‌ها رو بیشتر تجهیز کنه!» و دیگر کاسه صبر مادرش هم سر رفته بود که مظلومانه از ابوالفضل پرسید :«میگن آمریکا و می‌خوان به سوریه حمله کنن، راسته؟» و احتمال همین حمله دل ابوالفضل را لرزانده بود که لحظه‌ای ماتش برد و به تنهایی مرد هر دردی بود که دلبرانه خندید و خاطرش را تخت کرد :«نه مادر! اینا از این حرفا زیاد می‌زنن!» 💠 سپس چشمانش درخشید و از لب‌هایش عصاره چکید :«اگه همه دنیا بخوان سوریه رو از پا دربیارن، # حاج_قاسم و ما سربازای مثل کوه پشت‌تون وایسادیم! اینجا فرماندهی با (علیهاالسلام)! آمریکا و اسرائیل و عربستان کی هستن که بخوان غلط زیادی کنن!» ...
✍🏻 رمان و با همین چند کلمه کاری کرد که سر مصطفی بالا آمد و دل خودش دریای درد بود که لحنش گرفت :«ظاهراً ارتش تو داریا هم چندتاشون رو گرفته.» و دیگر هم امن نبود که رو به مصطفی بی‌ملاحظه حکم کرد :«باید از اینجا برید!» 💠 نگاه ما به دهانش مانده و او می‌دانست چه آتشی زیر خاکستر داریا مخفی شده که محکم ادامه داد :«ان‌شاءالله تا چند روز دیگه وضعیت تثبیت میشه، براتون یه جایی می‌گیرم که بیاید اونجا.» به‌قدری صریح صحبت کرد که مصطفی زبانش بند آمد و ابوالفضل آخرِ این قصه را دیده بود که با لحنی نرم‌تر توضیح داد :«می‌دونم کار و زندگی‌تون اینجاس، ولی دیگه صلاح نیس تو داریا بمونید!» 💠 بوی افطاری در خانه پیچیده و ابوالفضل عجله داشت به برگردد که بلافاصله از جا بلند شد. شاید هم حس می‌کرد حال همه را بهم ریخته که دیگر منتظر پاسخ کسی نشد، با خداحافظی ساده‌ای از اتاق بیرون رفت و من هنوز تشنه چشمانش بودم که دنبالش دویدم. روی ایوان تا کفشش را می‌پوشید، با بی‌قراری پرسیدم :«چرا باید بریم؟» قامتش راست شد، با نگاهش روی صورتم گشت و اینبار شیطنتی در کار نبود که رک و راست پاسخ داد :«زینب جان! شرایط اونجوری که من فکر می‌کردم نشد. مجبور شدم تو این خونه تنهات بذارم، ولی حالا...» که صدای مصطفی خلوت‌مان را به هم زد :«شما اگه می‌خواید خواهرتون رو ببرید، ما مزاحمتون نمیشیم.» 💠 به سمت مصطفی چرخیدم، چشمانش سرد و ساکت به چهره ابوالفضل مانده و از سرخی صورتش حرارت پیدا بود. ابوالفضل قدمی را که به سمت پله‌های ایوان رفته بود به طرف او برگشت و با دلخوری پرسید :«یعنی دیگه نمی‌خوای کمکم کنی؟» ...
.. ی بزرگی میگفت، میخوای گناه کنی،ی لحظه فکر کن کی قوّت انجام گناه رو بهت داد؟؟ +خدا _ یه کم شرمندگی :))💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جوابِ سلام، واجب است ! پس بیایید... هر روز صبح... به او سلام کنیم! يَا مَوْلاىَ يَا صاحِبَ الزَّمانِ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ از دعای استغاثه به امام زمان 🌱
نوید دلها 🫀🪖
°.༆ علامه حسن زاده عاملی که دانشمندان ِدنیا، مبهوت علم ایشان بودند، به آقا می‌گویند : مولای من! اگه من یک مکروه از شما سراغ داشتم، اینجوری با شما برخورد نمیکردم . . ایشان می‌گویند: سینه‌ی خود را شکافتم به هرجای آسمان رفتم، این سید را دیدم، باید قنبر حضرت خامنه‌ای کبیر بود ! علامه می‌فرمودند: گوشتان به دهان رهبری باشد که گوششان به دهان حضرت ِحجت‌بن‌الحسن است . . ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
-بند پوتین هایشان رو محکم بستند تا گره ی روسری ناموسشان شُل نشود:/ 🕊⃢🥀
"روزی مرد فقیری از عارفی سوال کرد "چرا من اینقدر فقیر هستم؟ عارف پاسخ داد: چونکه تو یادنگرفته ای که بخشش کنی مرد پاسخ داد : من چیزی ندارم که بتوانم از آن بخشش کنم عارف پاسخ داد: چرا! محدود چیزهایی داری یک صورت که میتوانی لبخند بر آن داشته باشی یک دهان که می توانی از دیگران تمجید کنی یک قلب که می توانی بروی دیگران بگشایی چشمانی که میتوانی با آنها به دیگران با نیات خوب نگاه کنی یک بدن که با آن می توانی به دیگران کمک کنی در واقع هیچ یک از ما هرگز فقیر نیست. فقر واقعی فقر روحی ست.