eitaa logo
نوید دلها 🫀🪖
3هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
62 فایل
واسه‌ی تبادل: 🆔| @motahareh_sh کانال اصلی و فرهنگی #شهیدنویدصفری اگه حاجت گرفتین یا سؤالی داشتین بپرسید💌👇🏻 🆔| @Massoumeh_sh84 🆔| @maede_sadatt 🆔| @motahareh_sh حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
ان شاءالله بشن که برن برای پخش🤩
ان شاءالله و نوید تک تک کسانی که کمک کردن رو حاجت روا کنه😉🥳
بزرگواران قراره این جانماز ها بین افراد و با پخش بشه
بزرگوارانی که کمک کردن حواستون باشه ما به نیت شما که هزینه دادید پخش میکنیم و دعا میکنیم پس شماهم چند برابر توی این کار شریک هستید 🥺❤️ همچنین هر بار ‌که بااین جانماز ها خوانده بشه برای شماهم نوشته خواهد شد (آثار ماتاخر) حتی اگر دراین دنیا نباشین ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 از‌آیت‌اللٰھ‌بھجت‌پرسیدن آیا‌ادم‌گنــاهکار‌هم‌میتونہ‌امام‌زمانش‌رو‌ببینه؟! جواب‌دادند: شمر‌هم‌امام‌زمانش‌و‌دیدامــا‌نشناخت....! https://eitaa.com/Navid_safare
[•🌸📖•] «وَ کانَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرًا» و خدا بر هر کاری تواناست فتح|۲۱ خدایا ما رو اونقدر بزرگ کن .. که دغدغه های کوچیک و بچگانه ی دنیا دست وپا گیر رسیدن به وصال تو نشه !
❣️ 💢 خريدمان از يک دست آينه و شمعدان و حلقه ازدواج فراتر نرفت! برای مراسم، پيشنهاد کردم غذا طبق رسم معمول تهيه شود که به شدت مخالفت کرد! 👈 گفت: «چه کسی را گول می زنيم؟ اگر قرار است مجلس‌مان را اينطور بگيريم، پس چرا خريدمان را آنقدر ساده گرفتيم؟! تو هم از من نخواه که بر خلاف خواست خدا عمل کنم.» با اينکه براي مراسم، استاندار و جمعی از متمولين کرمان آمده بودند؛ نظرش تغييری نکرد و همان شام ساده ايی را که تهيه شده بود را بهشان داد! 💥 حميد می گفت شجاعت فقط تو جنگيدن و اين چيزها نيست؛ شجاعت يعنی همين که بتوانی کار درستی را که خلاف رسم و رسوم به غلط جا افتاده است، انجام بدهی.» 🌷 برشی از زندگی شهید حمید ایران منش 📚 منبع: دو نیمه سیب، موسسه مطاف عشق 📎 https://eitaa.com/Navid_safare
🌱🌺 🖇️فرض کن از یکی خواستی برات آب بیاره،طرفم میگه باشه و بعد دوراشو زد و کاراشوانجام داد، یک ساعت بعد تازه برات آب میاره! بعد اون موقع چه حسی پیدا میکنی؟ احساس نمیکنی برات زیادی ارزش قائل شده؟(: نماز اول وقت هم همینه.. هرچی از وقتش بگذره، انگاری خدا صدات زده تو با بی‌اعتنایی از صدای خدا رد شدی!(: https://eitaa.com/Navid_safare
به وقت ﴿ لبخند بهشتی﴾😍
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان_لبخند_بهشتی💖 نویسنده: میم بانو قسمت سی و ششم از پله ها بالا میروم و نگاهم را به در میدوزم . چند باری به سمت در میروم ولی باز میگردم . برای بار آخر به در نزدیک میشوم . دستم را روی دستگیره ی در میگزارم و آرام در را باز میکنم . وارد اتاق میشوم و در را پشت سرم میبندم . با دقت اتاق را برانداز میکنم . رو به روی در میز تحریر قهوه ای رنگی قرار دارد . روی آن کامپیوتر کوچکی است و کنار کامپیوتر هدفون یبز رنگی به چشم میخورد . کنار میز تحریر کتابخانه ی بزرگی و در سمت چپ هم تخت جای گرفته است . سمت راست هم کمدی دیده میشود . تمام سرویس چوپ قهوه ای سوخته هستند . کاغذ دیواری های کردم با گل های قهوه ای درشت هم دیوار های اتاق را پوشانده اند . برای یک لحظه عذاب وجدان به سراغم می آید . میخواهم برگردم اما حالا که تا اینجا آمده ام دلم میخواهد کمی بیشتر جست و جو کنم . به سمت میز تحریر میروم ، روی آن یک دفترچه یادداشت زرشکی و یک دفتر آجری رنگ نظرم را جلب میکند . ابتدا دفترچه ی زرشکی رنگ را برمیدارم . در هر صفحه حدیثی زیبا و با خط خوش نوشته شده است . بعد از خواندن چند حدیث دفترچه را میبندم و سر جایش میگزارم . به سراغ دفتر آجری رنگ میروم . دفتر را باز میکنم . در صفحه ی اول بزرگ نوشته شده است ( به نام آفریدگار نیکی و بدی ) . ورق میزنم و به سراغ صفحات بعدی میروم . در هر صفحه ۳ شعر تک بیتی یا دو بیتی نوشته شده و زیر آن تاریخ خورده است . در یکی از صفحه ها شعر بلندی نوشته شده ولی بد خط و ناخواناست ‌. هر چه سعی میکنم نمیتوانم شعر را بخوانم . سراغ صفحه ی بعد میروم . یکی از شعر ها نظرم را جلب میکند . چند کلمه از شعر نوشته شده و آن هم خط خطی شده است اما میتوانم شعر را بخوانم . زیر لب آن چند کلمه را زمزمه میکنم +عشق را باید که...... 🌿🌸🌿 《کاش روزی برسد ، هر که به یارش برسد دل سرما زده ی ما ، به بهارش برسد 》 ماهان یونسی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸