#عاشقانه🌱
گنجشک از باران پرسید:
کارِ تو چیست؟
باران با لطافت جواب داد:
تلنگر زدن به
انسانهایی که آسمان خدا را از
یاد بردهاند.
#شبتون_خووش🌗🌜
#شبتون_آروم😍
خدایا میشود:
در تیتر نیازمندی های روزگارت بنویسی:
به یک نوکر ساده جهت شهید شدن نیازمندیم
•https://eitaa.com/Navid_safare ✨
روز قیامت پرونده رو باز میکنن
میگن تو فکر کردی برای این که
حججـــی بشی ،
بهجت بشــــی
چقدر سرمایه لازم داشتــی؟
خیلی کمتر از اینـــی که داشتی!
فقط فرصت ها رو اسـتفاده نکردی(:😔
• https://eitaa.com/Navid_safare ✨
شهادت را چون میدانستم
بهترین راه و آسانترین راهِ رسیدن
به خداست، انتخاب کردهام..!
شهادت چه زیباست و
شهید شدن چه گرانبهاست..(:♥️
#شهیدابوذرطبرزدی🌱
https://eitaa.com/Navid_safare🍃
#تلنگرانه🌱
میان آرزوے تو و معجزه خداوند، دیوارے است به نام اعتماد.
پس اگر دوست دارے به آرزویت برسی با تمام وجود به او اعتماد کن.
هیچ کودکی نگران وعده بعدی غذایش نیست زیرا به مهربانی مادرش ایمان دارد.
ای کاش ایمانی از جنس کودکانه داشته باشیم به خدا…
چله#زیارت_عاشورا
به نیابت از#شهید_نوید_صفری
هدیه به#حضرت_عباس
حاجت روایی شما بزرگواران😍
روز: بیست و یکم
ڪانال رسمـے شهیـد نوید صفرے♥️
#رمان جدید ﴿گام های عاشقی﴾ هست
ان شاءالله که راضی باشید فقط لطفاً درخواست اینکه رمان رو کامل پیوی بفرستم نکنید از الان بگم کامل برای کسی نمیفرستم ان شاءالله هر روز دو پارت گذاشته میشه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت اول
با حس یه چیزی روی صورتم چشمامو باز کردم
با دیدن امیر بالای سرم یه جیغ بنفشی کشیدم
امیر دستشو گذاشت روی دوتا گوشش
امیر : چته دیونه ،مگه جن دیدی ؟
- نمیری تو ،،تو خوده جنی،سکته کردم این چه قیافه ایه که درست کردی ؟
امیر : جدی ؟ ،پس از فردا همینجوری بیدارت میکنم تا زودتر از شرت خلاص شم
( بالش کنار دستمو پرت کردم سمتش ) : زبونت لال شه
امیر :پاشو ،پاشو ،باید بریم فرش بشوریم
-من خوابم میاد ،خودت برو زحمتش و بکش
امیر:نیای ،بد می بینیاااااا
-برو بابا
( دراز کشیدمو سرمو گذاشتم زیر پتو )
چند دقیقه بعد امیر پتومو کنار زد توی دستش که کف بود ،کفو مالید به صورتم
-وااااااییییی امیرررر میکشمت
حالا امیر بدو ،من بدو
امیر از در خونه رفت توی حیاط
منم یه جارو که دم در خونه بود و برداشتمو دنبالش کردم
امیر شیلنگ آب و باز کرد و گرفت سمت من
امیر: آیه بیای جلو ،آب بارونت میکنم
-من تو رو میکشم ،من پوستت و قلفتی میکنم
امیر: فعلن که سلاح اصلی دست منه
یه قدم رفتم سمتش که شیلنگ آب و گرفت سمت من، و جیغ کشیدم
مامان از داخل خونه اومد بیرون
مامان: چه خبرتونه
- مامان ببین پسرت ،چیکار کرده با من
( مامان با دیدن صورت کفیم ،خندید )
- میخندی مامان
مامان : ( یه کم لبخند شو محو کرد )عع امیر ،این چه کاری بود کردی
امیر : تقصیر خودشه ،بهش گفتم بیا بد میبینی
- یعنی دعا کن دستم بهت نرسه
صدای زنگ در اومد
امیر: رضاست ،اومده کمک
با شنیدن این حرف ،تن تن رفتم داخل خونه ،صورتمو شستم و از داخل پذیرایی ،پرده رو کنار زدم
دیدم امیر و رضا در حال شستن فرش هستن ،با دیدن رضا لبخندی به لبم اومد
مامان: به چی میخندی؟
- ها، هیچی
مامان : لباست و بپوش برو کمکشون
- باشه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت 2
لباسمو پوشیدم،چادرمو سرم گذاشتم رفتم داخل حیاط با دیدن رضا تپش قلب میگرفتم ،احساس میکردم کل صورتم از خجالت سرخ شده
رضا و امیر در حال شستن فرش بودن
- سلام
( رضا با دیدنم ایستاد و مثل همیشه روی لبش لبخند بود )
سلام خوبی؟
- مرسی
امیر: احوالپرسیتون تمام شد بسم الله شروع کنین با دیدن امیر که داشت روی فرش طی میکشید چشمم به شیلنگ آب خورد آروم از کنارش رد شدم شیلنگ آب و دستم گرفتم،شیر آب و آروم باز کردم رفتم سمت امیر از پشت شیلنگ و گذاشتم روی گردنش و امیر مثل ملخ از جاش پرید
- جلو نیایاااا سلاحت دست منه
امیر : اه لعنتی فراموش کردم
رضا هم با دیدنمون میخندید
شیلنگ آب و گرفتم سمتشو و دور حیاط میدویدیم
امیر : آیه ،یعنی دستم به اون شیلنگ برسه روزگارتو سیاه میکنم
- شتر در خواب بیند پنبه دانه
بعد از کلی دویدن آخر به خاطر داد و هوار مامان رفتیم سمت فرشا
منم از ترس اینکه امیر تلافی نکنه
شیلنگ و تو دست خودم گرفتم و مشغول شستن فرشا شدیم
امیرم مثل موش آبکشیده ،میلزید و زیر لب برام خط و نشون میکشید
صدای زنگ در حیاط اومد
امیر بلند شد بره سمت در که گفتم
- نمیخواد جناب عالی به کارت ادامه بده ،خودم در و باز میکنم
همونجور شیلنگ که توی دستم بود سمت دروازه رفتم و درو باز کردم
معصومه بود خواهر رضا
- سلام خوبی؟
معصومه: سلام ،صدای جیغتون تا اتاقم میاومد ،دارین چیکار میکنین ؟
- داریم به دستور مامان خانم فرش میشوریم
( یه دفعه به چشمای گرد شده معصومه نگاهی کردم)
- چیزی شده
معصومه: آ...آیه پشت سرت
( برگشتم پشت سرمو نگاه کردم ،که یه دفعه یه سطل آب و کف رو سرم خالی شد )
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ازآیتاللّٰھبھجت‹ره›پرسیدند :
امامزمان‹ع›ڪجاست؟!
فرمودند : آقادرقلبهاےشماست؛
مواظبباشیدبیرونشنڪنید..!
#امام_زمان🌿
شـٰایدشھـٰادٺآرزوۍهَمہباشد!
امـٰایقیناًجزمُخلصین؛
ڪسۍبداننخواهدرسید...💔:)))!
#شهیدانه🌿
هرمــوقعبهبهشتزهرا میرفت،
آبیبرمیداشتوقبور شــهدارومیشست.
میگفت:باشـهداقرارگذاشتم کهمنغباررو
ازرویِقبرهایآنهابشــورمو آنهاهمغبارِ
گناهروازرویدلِمــنبشورند ...
#شهیدرسولخلیلی🌱
https://eitaa.com/Navid_safare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ «آخرالزمان و راهکارهای حفظ دین، قسمت ۱»
👤 استاد #محمودی
🔺 اوصاف #آخرالزمان در جهان...
🔸 اولین کار ما در مهدویت حفظ دین است
در آخرالزمان مراقب باش و تقاضای نجات از این وضع ناهنجار کن که فرج نزدیک است...
📥 دانلود با کیفیت بالا
https://aparat.com/v/XKejm
▫️ برگرفته از #کلاسهای_مهدویت
واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ «آخرالزمان و راهکارهای حفظ دین، قسمت ۲»
👤 استاد #محمودی
🔺 ده راهکار برای نزدیک شدن به امام زمان...
🔸 در #آخرالزمان همه هلاک میشوند الّا کسانی برای فرج دعا میکنند...
📥 دانلود با کیفیت بالا
▫️ برگرفته از #کلاسهای_مهدویت
واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ «آخرالزمان و راهکارهای حفظ دین، قسمت ۳ و پایانی»
👤 استاد #محمودی
🔺 اهمیت دعای غریق در #آخرالزمان...
🔸 راهکارهای در امان ماندن در فتنهها آخرالزمان...
📥 دانلود با کیفیت بالا
https://aparat.com/v/c5hyz
▫️ برگرفته از #کلاسهای_مهدویت
واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)