فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖇 #مهدوی 🌱
ما دعای فرجت را
همه دم می خوانیم
ما همــــه منتظـرِ
آمــدنت می مانیــم(:
-اللّهم عجِّل لِولیِّڪ الفرج♥️
مهندسی فکر 14.mp3
7.82M
#مهندسی_فکر ۱۴
تمام عالَم، بر اساسِ قانون عمل و عکس العمل اداره میشه ...
هر انتخابِ ما، نتیجه ی مشخصی بدنبال داره ...
انتخاباتی که بر اساسِ تفکرِ صحیح و سالم، محقق میشن؛
🥇قطعاً پیامدهایی با درصدِ خطای کمتر، بدنبال دارند.
مهندسی فکر 15.mp3
7.2M
#مهندسی_فکر ۱۵
⭕️ بزرگترین خطای انسانها
تنبلی و بی حوصلگی، در پرورش و بلوغِ سطحِ تفکرشان است.
همان تفکری که نقشِ اول را در تعیین مسیرهای درست و غلط زندگی شان دارد.
اسامی #چهل_شهید😍🥳
هر روز به نیابت از یک شهید چله#دعای فرج خوانده میشه
۱_شهید نوید صفری
۲_شهید رسول خلیلی
۳_شهید حاج قاسم سلیمانی
۴_شهید مهدی بختیاری
۵_شهید روح الله قربانی
۶_شهیدان گمنام
۷_شهید محسن حججی
۸_شهید بابک نوری
۹_شهید مهدی لطفی نیاسر
۱۰_شهید جهاد مغنیه
۱۱_شهید مهدی زین الدین
۱۲_آرمان علی وردی
۱۳_روح الله عجمیان
۱۴_شهید حسین همدانی
۱۵_شهید رضا رحیمی
۱۶_شهید ابومهدی المهندس
۱۷_شهیده زینب کمایی
۱۸_شهید باهنر
۱۹_شهید علی خلیلی
۲۰_شهید علی لندی
۲۱_شهید حمید باکری
۲۲_شهید هادی کجباف
۲۳_شهید هادی ذولفقاری
۲۴_شهید ابراهیم هادی
۲۵_شهید محمد حسین محمد خانی
۲۶_شهید مصطفی صدرزاده
۲۷_شهید احمد مشلب
۲۸_شهیدابراهیم همت
۲۹_شهید امیر حاج امینی
۳۰_شهید حمید سیاهکالی
۳۱_ شهید حمید مختاربند
۳۲_شهید مصطفی نوروزی
۳۳_ شهید حسین هریری
۳۴_شهید محمود رضا بیضایی
۳۵_ شهید محمد رضا تورجی زاده
۳۶_ شهید حسین صحرایی
۳۷_ شهید یوسف قربانی
۳۸_ شهید وحید زمانی نیا
۳۹_ شهید محمد حسین حدادیان
۴۰_ شهید محمد حسین یوسف الهی
کانال رسمی شهید نوید صفری♥️
چله#دعای_فرج😍
روز:اول
به نیت:↷
شهید نوید صفری💚
۱_تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج)
۲_حاجت روایی شما بزرگواران
۳_عاقبت بخیری همه جوونااا
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
کانال رسمی شهید نوید صفری♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تعجیل کن ای مولای من 😔♥️🕊
#اللهمعجللولیـڪالفرج
#دلتنگی
#تلنگر
تو "با شـرافتي" اگر …
"آبروي ديگـران" را مانند
"آبروي خـودت" محـترم بداني.
تو "آزادي" اگر …
"خـودت" را ڪـنترل ڪني،
"نه ديگـران را"
تو "مهرباني" اگـر …
وقـتي ديگران مرتڪب اشتباهيميشوند،
"آنها را ببخـشي".
6374368851796.mp3
8.8M
نزارکہعادتبکنیم
بہغربتفراقتو💔!'
🌾|↫#امام_زمان
🕊|↫#اللهـمعجـللولیـڪالفـرج
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
ریحآنـہبودنرا، ازآنبانویۍآموخٺم
ڪهحتےدرمقابلمردےنابینـا
حجـآبداشـت🙂🌱
#حجاب
#ماه_رمضان
✍امام رضـــا علیه السلام:
هرڪس در آن(ماه رمضان) خشم
خود را نگـــه دارد، خداوند نيز روز
قيامت خشمش را از او نگه خواهد
داشـــت.
📚بحـارالأنوار جلد ۹۶ ص ۳۴۱
روزه این نیست که یک وعده غذا کم بِشَوَد
روزه آن است که ایمانِ تو محکم بِشَوَد❤️
سفـر عشق از آن روز شروع شـد که خـدا ؛
مهـر یک بی کفـن انداخت میـان دل مـا . .
#حسین_منی
•┈•••✾••💞••✾•••┈
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت52
رسیدیم خونه بی بی خداحافظی کردم خواستم پیاده شم که سارا گفت: آیه میخوای منم بیام تنها نمونی؟
از حرفش متوجه شدم از امیر دلخور شده
امیر خندید و گفت: شما لطفا من و از تنهایی دربیار از ماشین پیاده شدم به چهره سارا نگاه کردم خندم گرفت
چند تقه به شیشه زدم ،سارا شیشه رو پایین آورد به امیر نگاه کردم: امیر جان ،سارا پفک هندی و لواشک خیلی دوست داره
امیر :با شه چشم
سارا رو بوسیدمو رفتم سمت خونه بی بی
زنگ در و زدم بعد چند لحظه در باز شد و وارد حیاط شدم به حیاط نگاه کردم چقدر خاطره داخل این حیاط دارم دورتا دور حیاط درخت بود که همه شون شکوفه زده بودن
چشمم به تاب وسط حیاط افتاد
تابی که چند سال پیش امیر و رضا واسه منو معصومه درست کرده بودن
همیشه هم واسه اول سوار شدن تاب منو معصومه دعوامون میشد
رضا هم همیشه میومد معصومه رو با کلی وعده شکلات و چیپس و پفک ،قانع میکرد که من اول سوار شم
چه طور میتونم باور کنم که همه ی این کارا به خاطر حس برادرانه اش بوده باشه
با صدای بی بی جون ،از خاطراتم بیرون اومدم
- جانم بی بی
بی بی: آیه جان ،بیا خونه سرما میخوری
- چشم الان میام
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت53
وارد خونه شدم
بی بی داخل آشپز خونه مشغول غذا درست کردن بود
رفتم نزدیکش
صورتش بوسیدم
- سلام بی بی جون
بی بی: سلام مادر خسته نباشی
- قربونتون برم
بی بی : برو لباست و عوض کن بیا
- چشم
رفتم توی اتاق لباسمو عوض کردم و دست و صورتمو شستم
رفتم سمت آشپز خونه کنار سفره نشستم
بی بی غذا رو داخل دیس کشید و گذاشت روی سفره بعد از خوردن غذا ظرفا رو جمع کردم و شستم رفتم توی پذیرایی روی مبل نشستم و مشغول کتاب خوندن شدم بی بی هم رو به روم نشسته بود و مشغول خوندن قرآن بود
احساس میکردم زیر چشمی داره منو نگاه میکنه انگار میخواست حرفی بزنه ولی نمیتونست ...
کتابمو بستم و رفتم کنارش،سرمو گذاشتم روی پاهاش و چشمامو بستم
- بی بی جون اگه حرفی میخواین بزنین من میشنوم بی بی هم قرآن شو بست و موهامو نوازش میکرد ...
بی بی: همیشه فکر میکردم تو و رضا کنار هم چقدر خوشبخت میشین ،اما نمیدونستم که دنیای رضا چقدر فاصله داره با دنیای تو ،آیه جان از رضا دلخور نباش،رضا راست میگفت تقصیر ما بزرگتر ها بود ما خودمون بریدیمو دوختیم براتون ،دریغ از اینکه حتی یک بار نظرتونو بپرسیم ،هر چند من از چشمهای تو دوست داشتن و میدیدم ،ولی فکر نمیکردم رضا
آیه جان ،ببخش مارو ،به خاطر کاری که با دلت کردیم ببخش خیلی سعی کردم اشک نریزم ولی نشد ،از پشت پلکهای بسته اشکام سرازیر شد
همونجور که چشمام بسته بود گفتم : بی بی جون من از کسی دلخور نیستم جز خودم،تقصیر دل خودم بود که زود دلباخته شده بود
بلند شدمو سمت اتاقم رفتم...
در و بستم و روی تخت دراز کشیدم...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
وصیتمنبہدختࢪانےکہ
عڪسهایشانࢪادࢪ
فضا؎شبڪہها؎اجتماعے
مےگذارند،
ایناستکہاینڪارشماباعث
مےشوامامزمان
"؏ـج"خونگریہڪند..
بعدازاینکہوصیتوخواهشم
راشنیدیدبہآن
عملڪنید؛
زیرامامےرویمتاازشرفوآبرو؎
شمازناندفا؏ڪنیم..
مانندخانمحضرتزهرا"س"باشید..:)
شھیدمھد؎محسنرعد••🌷🕊
#الگوي_خودسازی