eitaa logo
نوید دلها 🫀🪖
3هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
62 فایل
واسه‌ی تبادل: 🆔| @motahareh_sh کانال اصلی و فرهنگی #شهیدنویدصفری اگه حاجت گرفتین یا سؤالی داشتین بپرسید💌👇🏻 🆔| @Massoumeh_sh84 🆔| @maede_sadatt 🆔| @motahareh_sh حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب ک شب قدره بیاین سنگهای راهتون که مانع اجابت دعاهاتون میشه رو با خیرات و... بردارین ...💫 مثلا برین به یک نونوایی هرچقدر که در توانتون هست ی مبلغی بدین بگین دم افطار نون صلواتی بده به مردم ... بعدا ببینین معجزه هارو 🌱😍 بعدم مگه باباعلیمون کم ازینکارا میکردن 🥲تازه در اوج نداری🥲میگم فقط تو حرف عاشق بابامون نباشیم که😉 فکر کنم ثواب ببرین اگر این پیامو پخشش کنین 😉😇 https://eitaa.com/Navid_safare 🌖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفاً این استیکر رو پخش کنید👆🏻🥺😍
ماھ‌‌من‌علیـھ‌.. تنہـا‌تڪیھ‌‌گاھ‌‌مـن‌علـے♥️'!
³تاصلوآت‌بفرسید ♥️...!
به وقت ﴿ گام های عاشقی﴾😍
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 قسمت96 اینقدر عصبانی بودم که نمیتونستم کاری انجام بدم بلند شدم رفتم توی حیاط روی تخت نشستم منتظر امیر شدم یه ساعت بعد امیر وارد حیاط شد ایستادم دست به سینه کلافه نگاهش میکردم امیر با دیدن قیافه عصبانیم اومد سمتم امیر: میتونم الان حدث بزنم که کلاغه خبرا رو رسونده برات چیزی نگفتم امیرم خونسرد نشست روی تخت امیر: میگم چیکار کنم که سارا حرف تو دلش بمونه ؟ به نظرت فلفل بریزم تو دهنش خوبه؟ از حرفش خندم گرفت ولی باز همچنان قیافه کلافه گی رو به خودم گرفته بودم امیر: بشین صحبت کنیم نشستم کنارش گفتم: مگه خودت قول ندادی تا زمانی که من عاشق نشدم کمکم کنی کسی پاشو تو خونه نزاره؟ امیر: من قول دادم با کسی که دوستش نداری نمیزارم ازدواج کنی ،نه اینکه نزارم کسی نیاد تو خونه - ولی امیر.. امیر: آیه ،بزار این دوستم بیاد ،به خدا کچلم کرد از بس بهم گفت ،بزار بیاد حرفاشو گوش کن ،اگه خوشت نیومد بهش میگم بره پی زندگی خودش - این چه دوستیه که خیلی راحت اومده باهات صحبت کرده در مورد خواهرت ،تو هم هیچی بهش نگفتی امیر: آخه اینقدر پسر خوبیه که وقتی گفت، انگار داشت از من خواستگاری میکرد از خوشحالی داشتم بال در میاوردم - ععع پس به پای هم پیر شین بلند شدم خواستم برم که امیر دستمو گرفت امیر: آیه جان ،خواهری،قربونت برم ،عزیز دلم ،قشنگ من ،یکی یه دونه ی من ... - اوووو چه خبرته ،من با این حرفا خر نمیشم امیر: خواهش میکنم بزار امشب بیان ،فکر کن مهمانن ،اصلا باهاش حرف نزن ،بزار بیاد رفتش ،خودم بهش زنگ میزنم که جوابت منفیه قبول؟ یه مکثی کردمو گفتم : قبول. . 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 قسمت97 تا شب امیر صد بار اومد داخل اتاقم که نکنه به مغزم بزنه و اتاق و به هم بریزم تازه یه دستمالم گرفته بود تو دستش افتاد به جون اتاقم ،از کاراش خندم میگرفت ،نمیدونستم چرا همچین کارایی رو میکنه آخر سر هم رفت سمت کمد لباسم و یه دست لباس با یه روسری برداشت گذاشت روی تخت نگاه مظلومانه ای به من کرد و گفت: با این لباسا مثل ماه میشی ،اگه میشه اینو بپوش بعدم از اتاق رفت بیرون نمیخواستم اینکار و کنم ولی میدونستم اگه کاری که گفته انجام ندم باز مجبورم میکنه لباسمو عوض کنم ساعت ۷ ونیم بود و من هنوز آماده نشده بودم در اتاق باز شدو سارا وارد اتاق شد... سارا:چرا هنوز آماده نشدی؟ - میگم سارا یه چیزی مشکوک میزنه سارا: چی؟ - چرا از صبح مامان چیزی نمیگه؟ اصلا یه بارم نیومده بگه آیه آماده شو ،آیه دیر شده سارا: خوب به جاش امیر جبران کرده ،صد بار بهت گفته ،واسه همین خیالش راحت بود - اره راست میگی سارا: پاشو ،الان میرسناا - باشه لباسمو عوض کردم ،چادر رنگیمو سرم کردمو رفتم سمت پذیرایی با دیدن بابا ،خجالت کشیدمو رفتم داخل آشپز خونه روی صندلی میز ناهار خوری نشستم مامان بادیدنم یه لبخندی زد و چیزی نگفت کلافه به ساعت نگاه میکردم که زنگ خونه به صدا در اومد بلند شدم رفتم سمت پذیرایی کنار سارا ایستادم امیر رفت در و باز کرد و بعد از چند دقیقه مهمونا وارد خونه شدن یه لحظه با وارد شدن یه نفر خشکم زده بود اصلا باورم نمیشد این آقا اومده باشه خواستگاری سارا که از من بیشتر قافلگیر شده بود آروم زیر گوشم گفت: آیه من دارم همون کسی و میبینم که تو میبینی؟ مگه ممکنه ،هاشمی اینجا.... ،خواستگاری تو ..... همه بعد از احوالپرسی نشستن ولی من و سارا مثل چوب خشک ایستاده بودیم و نگاه میکردیم با صدای امیر به خودمون اومدیم رفتیم یه گوشه نشستیم... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 قسمت98 امیر هم که حال و روزمو دیده بود خودش رفت سمت آشپز خونه و چند تا چایی ریخت داخل استکان و آورد و به مهمونا تعارف کرد بابا و آقای هاشمی یه جوری با هم صحبت میکردن که انگار چندین ساله همدیگه رو میشناسن،اینقدر گرم صحبت شدن که آخر پدر آقای هاشمی به حرف اومد و شروع به حرف زدن کرد بعد از کلی صحبت و تعریف کردن از پسرش از بابا خواست که منو هاشمی باهم دیگه صحبت کنیم بابا هم اجازه داد امیر هم یه نگاهی ملتمسانه به من کرد که بلند شم میخواستم برم سمتش تک تک موهاشو با دستام بکنم بعد با دیدن هاشمی که ایستاده بود بلند شدمو رفتم سمت اتاقم اصلا نگاه نکردم که هاشمی داره میاد پشت سرم یا نه وارد اتاق شدمو روی تختم نشستم هاشمی هم وارد اتاق شد و روی صندلی کنار میز تحریرم نشست... هنوز تو شوک دیدن هاشمی بودم که هاشمی شروع به صحبت کرد هاشمی: میدونم که شما قصد ازدواج ندارین ،حتی دلیل کارتون هم میدونم ،یعنی امیر همه چیز و بهم گفته ،ولی خانم هدایتی من درکتون میکنم که الان به همه عالم و آدم بی اعتماد و بدبین بشین ،ولی ازتون خواهش میکنم یه فرصت به من بدین تا خودمو بهتون ثابت کنم ،که اینکه من واقعا شما رو ... هاشمی شروع کرد به حرف زدن درباره خودش ،منم فقط گوش میکردم اینقدر حرفاش آرامش بخش بود که نفهمیدم زمان چقدر زود گذشت صدای در اتاق اومد امیر وارد اتاق شد امیر: فک کنم بهتون خوش گذشته که دوساعت دارین صحبت میکنین هاشمی: ولا تو این دوساعت فقط من صحبت کردم خانم هدایتی اصلا حرفی نزدن امیر زد تو سرش گفت: آخ آخ آخ ،آقا سید بیچاره شدی، پس یه گاز فقط حرف زدی هاشمی که منظور امیر و متوجه نشد با تعجب به امیر نگاه میکرد امیر: پاشین بریم بیرون ،همه منتظرن بعد همه وارد پذیرایی شدیم کسی چیزی نپرسید که چی شد ؟ یا نظر من چیه ؟ انگار همه چی از قبل برنامه ریزی شده بود... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫مولاجانم 🌱نگاهت آبروی روزگار است نباشی، سهم دلها انتظار است 🌱چو آيی با سبدهای طراوت تمام فصل ها، فصل بهار است... العجل‌مولای‌غریبم تعجیل در فرج مولایمان صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نوید دلها 🫀🪖
192 عدد ویفر شکلاتی 200 عدد کارت امام زمانی و شهید نویدی 100عدد جانماز شهدا 🖤🤎🖤🤎🖤🤎 از تک تک شما بزرگواران کمال تشکر رو دارم ان شاءالله بهترین ها نصیب دل مهربونتون بشه و در آخرت شفاعت خدا،امام زمان،شهید نوید روضیتون ان شاءالله حاجت روا 🙏🥺 https://eitaa.com/Navid_safare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤••••••
+باباجونم؟! -جانِ‌بابا! +زخمِ‌سرت‌دردمیڪنه؟! -نه،زخمِ‌قلبمه‌ڪه‌دردمیڪنه! +زخمِ‌قلب؟! -زخمِ‌دورےازفاطمه،فاطمه،فاطمه...💔» •🦋←
خواستَم‌از‌عَطَشِ‌روزه‍‌بِگویَم‌اما اَزلِبِ‌تِشنه‌اَش‌اِحساسِ‌خِجالَت‌کَردَم(:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ابراهیم‌همیشه‌آیه‌ے [ مِن بَین أَیدیهم سَدا وَ مِن خَلفِهِم سَدًّا فَأَغشَیناهُم فَهُم لا یُبصِرون . یس‌/⁹ ] رازمزمھ‌مےکرد ؛🌱 گفتم:آقاابراهیم‌این‌آیه‌براے محافظت درمقابل‌دشمنِ‌اینجاکه‌دشمن نیست! نگاه‌معنادارےکردوگفت: دشمنےبزرگترازشیطان‌هم وجودداره؟ _شھیدابراهیم‌هادے🌱🌎
🖤🖤
بزرگواران از کانال رسمی شهید نوید صفری ۱_لطفا لطفاً لوگو ها رو از روی عکس ها و کلیپ ها بر ندارید و لوگوی خودتون رو نزنید🚫 ۲_کپی آزاده با ذکر صلوات هدیه به امام زمان و شهید نوید ۳_لطفا لطفاً محدود کپی کنید روزی‌ دو پست https://eitaa.com/Navid_safare لطفاً لطفاً برای ۳خادمین شهید نوید دعا بفرمایید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋🍂🦋 رفقای شهید نوید دلتون میاد به دوستانتون این کانال رو معرفی نکنید🥺 عزیزای دل شهید نوید قشنگاااا دوستداران آقا نوید چرا وقت به این خوبی رو از دست میدید🥲 میدونستین زنده نگه داشتن یاد کمتر از شهادت نیست🙂 مطمئن باشید شهدا کم نمیزارناااا همین که دست شما رو گرفتن میتونید به واسطه ی شما چند نفر دیگه با شهید آشنا بشه🙃 میدونستین اگر یک نفر به واسطه ی شما با شهید نوید آشنا بشه و به نیابتش زیارت عاشورا بخونه شما هم در ثواب این کار خیر شریکید😇 از ما گفتن بود🌞💖 https://eitaa.com/Navid_safare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا