eitaa logo
نوید دلها 🫀🪖
3هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
62 فایل
واسه‌ی تبادل: 🆔| @motahareh_sh کانال اصلی و فرهنگی #شهیدنویدصفری اگه حاجت گرفتین یا سؤالی داشتین بپرسید💌👇🏻 🆔| @Massoumeh_sh84 🆔| @maede_sadatt 🆔| @motahareh_sh حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شب «عملیات والفجر مقدماتی»، من به یکی از گردان های لشکر ۸ نجف اشرف مأمور شده بودم که الان اسمش خاطرم نیست. آن شب در ابتدای ستون قرار گرفتم و نیروها را از معبری که چند شب قبل کارش تمام شده بود، جلو بردم. یکی از بسیجی‌های لشکر به نام «حمید زارع» که ۱۶ یا شاید ۱۷ سال بیشتر نداشت، در اختیار ما قرار گرفته بود تا در آوردن وسایل کمک‌مان کند. قیچی سیم‌بّری که برای بریدن سیم خاردار در نظر گرفته بودیم، دست حمید بود. در میانه‌ی راه، یک خمپاره خورد وسط ستون که تعدادی از بچه‌ها را زخمی کرد. 🌷در آن ظلمات شب که چشم چشم را نمی‌دید، از اوضاعِ حمید متوجه شدم که زخمی شده است. با این‌حال به حرکت ادامه دادیم تا رسیدیم پشت سیم خاردار. به حمید گفتم: قیچی را بده. گفت: همان‌جا که خمپاره خورد، موج انفجار، قیچی را پرت کرد و در تاریکی نتوانستم پیدایش کنم. وقتی برای تلف کردن نداشتیم. سریع گفتم: به امدادگرها بگویید برانکاردها را بیاندازند روی سیم خاردارها تا بچه‌ها رد شوند. معلوم شد امدادگرها، قبلاً زخمی‌ها را با برانکارد برده‌اند عقب و خلاصه این‌که چیزی برای خلاص شدن از سد سیم خاردار نداریم. حمید زارع که معلوم بود درد هم دارد، آمد و گفت: من می‌خوابم روی سیم خاردار. 🌷دلم لرزید. این کار زجر و عذاب وحشتناکی داشت و معلوم هم نبود بعد از گذشتن چند گروهان از روی آدم، عمرت به دنیا بماند. از طرفی، خمپاره‌های تک و توکی که دور و برمان زمین می‌خورد، نشان می‌داد، معبر حساس شده است. چانه نزدم و گفتم: یا علی. حمید خوابید روی سیم خاردارها. نیروها یکی یکی دورخیز می‌کردند و از روی کمر حمید، جست می‌زدند آن طرف سیم خاردار. هر ضربه‌ی پایی که به پشت حمید می‌خورد، به جای ناله، یک ذکری می‌گفت که الان یادم نیست چه بود. گمانم نام یکی از ائمه (صلوات الله علیهم) بود. 🌷....تک شروع شد و بعثی‌ها چتری از آتش روی معبر انداختند. حمید به آخر کار نرسید و همان‌طور که روی سیم خاردار دراز کشیده بود، ترکش خورد و شهید شد و جنازه‌اش هم عقب نیامد. از «حمید زارع»، هیچ اثر و نشانی نیافتیم. او ستاره‌ی درخشانِ آسمانِ گمنامی است. روحمان با یادش شاد. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز جاویدالاثر حمید زارع راوی: م.ش، یکی پاسداران یگان تخریبِ سپاه ۱۱ قدر منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز https://eitaa.com/Navid_safare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گزیده_کتاب_شهیدنوید 👌 سوپ شفابخش زن همسایه را یادت هست؟ چقدر بد مریض شده بودم. صدایم در نمی آمد. نای بلند شدن نداشتم. پدرت هم که مثل همیشه ماموریت بود. تو ولی با همان بچگی 💐 و دستمال نم دار روی پیشانی ام می گذاشتی. هروقت مریض می شدم همین بود. بزرگتر هم که شدی و خوابت سنگین بود وقت مریضیِ من سه چهار بار پا می شدی می آمدی بالای سرم. 🔹آن روز رفته بودی در خانه همسایه. گفته بودی حال مادرم خوب نیست.😔 زن همسایه را با خودت آورده بودی و با سوپی که بنده خدا درست کرد حال من را جا آوردید. من همیشه حواسم به غذا خوردن تو بود. همیشه می گفتی: «مامان، تو من رو این قدر تپل کردی!!!» راست می گفتی. بچه که بودی خیلی لاغر بودی. 📚کتاب شهیدنوید صفحه ۳۶ ❤️
امیرالمومنین (ع) میفرمایید... https://eitaa.com/Navid_safare کانال رسمی شهید نوید صفری 🌱
لطفاً امشب برای همدیگه دعا کنیم ان شاءالله مشکلاتمون حل بشه و یک زیارت عاشورا به نیت هدیه به همه ی کسانی که توی کانال هستن قرائت کنید ان شاءالله همگی حاجت روا
خدایا شکرت🤗 https://eitaa.com/Navid_safare 😍❤️😍❤️😍❤️ کانال رسمی شهید نوید صفری
سی نهمین روز از چله به نیابت از شهید رسول خلیلی با سوره حدید 🌱✨ https://eitaa.com/Navid_safare
بنظرم رفیق فقط آقا نوید که حتی بعد از شهادتشم ت کانالش برارفیقش چله سوره ای که دوست داشته رو میگیره🙃🍃
『🌸💞』 گاهـے‌از‌خیـالِ‌من‌گذر‌میکنـے... بعد‌اشڪ‌میشوۍ.. - چقدر‌خوبـھ‌ڪ‌عطرِحضورت‌ همیشـھ‌بامنـھ‌رفیقِ‌روزای‌تنھایـے :)💓
''🌸💞'' برگشت‌گفت: من‌قربون‌چارشونه‌‌بودنت!! گفتم‌باکی‌حرف‌میزنی؟! گفت‌بارفیق‌شهیدم. نگاه‌چه‌چارشونس. همینش‌دل‌من‌وبرده... گفتم‌احیانا ازظاهروتیپ‌رفیق‌شهیدانتخاب‌میکنن یاازباطن‌واخلاق؟!!!