─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─
دعای #روز_دهم ماه رمضان
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُتَوَکِّلِینَ عَلَیْکَ، وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْفَائِزِینَ لَدَیْکَ، وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ إِلَیْکَ، بِإِحْسَانِکَ یَا غَایَةَ الطَّالِبِین.
ای خدا مرا در این روز از آنان که بر تو توکل کنند، و نزد تو فوز و سعادت یابند قرار ده، و مرا از آنان که مقربان درگاه تو باشند قرار ده، به حق احسانت ای منتهای آرزوی طالبان.
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─
@Nazir_army
نذیر
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ بسم الله الرّحمن الرّحیم درسهای محرم ۹ 🏴🏴🏴 #روز_نهم، روز ادب و وفاداری عباس علیه
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─
بسم الله الرحمن الرحیم
درسهای محرم🏴🏴🏴
#روز_دهم: آه از روز دهم
آنچه در روز دهم گذشت ، نتیجه همان رفتار و کرداری است که هم جبهه حق و هم جبهه باطل قبل از روز دهم محرم سال ۶۱ داشتند. اگر حر از سپاه ابن زیاد به سپاه سیدالشهدا پیوست و روز عاشورا به شهادت رسید. نتیجه کردار او و احترام او به حضرت در روزهای فبل بود که به حضرت گفت من احترام مادر شما را نگه می دارم . اگر شمر ذاتا به دنبال جنگ با امام بود و سر از بدن سیدالشهدا جدا کرد، ریشه در زنازادگی او بود که مادرش در بیابان در ازای آب از یک چوپان به حرام حامله شد و شمر را به دنیا آورد و اگر عمرسعد علی رغم تمایلش به نجنگیدن با امام بود اما در نهایت در مقابل حضرت ایستاد، ریشه در محبت دنیا و ریاست طلبی او داشت(وعده حکومت ری) و ....
پس درس آخر در دهه اول محرم این است که بودن یا نبودن ما در سپاه حق در هر عصر و نسلی بسته به زمینه هائی است که قبلا ساخته ایم و در روز امتحان کسی در سمت درست تاریخ می ایستد که جوهره خود را برای این آزمون مهیا کرده باشد.
گاه شمار عاشورا
مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی» واقعه عاشورای سال ۶۱ هجری قمری را بهحساب گاهشماری شمسی، مطابق با ۲۱ مهر سال ۵۹ هجری شمسی اعلام کرده است. در سایتی دیدم که اوقات شرعی روز ۲۱ مهر به افق کربلا (که در طول قرون حداکثر ۳+- دقیقه اختلاف میتواند داشته باشد) را استخراج و روایات مقتل نگارها را با این ساعتها تنظیم کرده اند:
۵:۴۷ اذان صبح
امام علیهالسلام بعد از نماز صبح برای اصحاب سخنرانی و آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد؛ و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب... خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری»
سپاه دشمن نماز را به امامت عمر سعد خواند
و بعد از نماز صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.
حدود ۶ صبح
امام حسین (علیه السلام) دستور داد تا اطراف خیمهها خندق بکنند و آن را با خار و بوتهها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند.
۷:۰۶ طلوع آفتاب
کمی بعد از طلوع آفتاب. امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. روبه روی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبهای خواند. صفات و فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام (علیه السلام) نامه نوشتهاند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرارداد و از حجارین ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکردهاند؟ آنها انکار کردند. امام نامههایشان را بهطرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آنها تمام کرده است. یکی از سران جبهه مقابل از امام (علیهالسلام) پرسید چرا حکم ابن زیاد را نمیپذیرید و آنها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمیرهانید؟ اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند: «الا و ان الدعی بن الدعی، قد رکز بین اثنین: بین السله و الذله و هیهات منا الذله... فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است. من را بین کشته شدن و قبول شدن و قبول ذلت مجبور کرده. ذلت از ما دور است.» سخنرانی امام (علیهالسلام) حدوداً نیم ساعت طول کشیده است.
حدود ۸ صبح
بعد از سخنرانی امام (علیه السلام) چند نفر از اصحاب آن حضرت به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» (آقای قرآنخوان) های کوفه بود و به روایتی زهیر خطاب و کوفیان سخنان مشابهی گفتند.
بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد. چندنفری دچار تردید شدند؛ ازجمله حُر. فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که درگذشته عضو خوارج بودند. بعید نیست که کسانی دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند.
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─
@Nazir_army
https://eitaa.com/Nazir_army
نذیر
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ بسم الله الرحمن الرحیم درسهای محرم🏴🏴🏴 #روز_دهم: آه از روز دهم آنچه در روز دهم گ
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─
بسم الله الرحمن الرحیم
درسهای محرم🏴🏴🏴
#روز_دهم: آه از روز دهم
حدود ۹ صبح
شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا اینقدر تعلل میکند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد و اولین تیر را به سمت سپاه امام (ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.» بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی باهم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند: «اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چارهای جز پذیرش آن نیست. آماده شوید.» چند نفر از سپاه امام در این تیرباران شهید شدند. (تعداد دقیق را نمیدانیم. تعداد کشتگان تیراندازی. با تعداد کشتگان حمله اول ۵۰ نفر ذکرشده.)
حدود ۱۰ صبح
بعد از تیراندازی، یسار غلام زیاد بن آبیه و سالم غلام ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تنبهتن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین (ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشندهای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد.
بعدازاین نبرد تنبهتن، حمله سراسری سپاه امام حسین (ع) انجام شد؛ حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزهها حمله را دفع کردند. همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام (ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت بعد از عقبنشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیرانداز فرستاد که دوباره سپاه امام (ع) را تیرباران کردند و درآن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر ۲۳ اسب لشکریان امام (ع) تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح آن نفرات را ۵۰ نفر و این شهرآشوب ۳۸ نفر ذکر کرده است.
اولین شهید، ابوالشعثا بود و ۸ تیر انداخت که ۵ نفر از دشمن را کشت. امام (ع) او را دعا کرد.
گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام (ع) حمله کنند زهیر و ۱۰ نفر به آنها حمله کردند.
حدود ۱۱
بعدازاین حملات امام دستور تکتک به میدان رفتن را داد. اصحاب باهم قرار گذاشتند تازندهاند. نگذارند کسی از بنیهاشم به میدان برود. انگار برای کشته شدن باهم مسابقه داشتند. بعضی «در مقابل نگاه امام (ع)» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد. پیرمرد زاهد بربر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش میتوانستم وصیتهای تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین (ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است.» یکبار هفت نفر از اصحاب امام (ع) در محاصره واقع شدند. حضرت عباس (ع) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد.
۱۲:۵۰ اذان ظهر
حبیب بن مظاهر وقت اذان ظهر شهید شد. چونکه نوشتهاند امام (ع) خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره کند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمیشود.» حبیب به او گفت
«ای حمار! فکر میکنی نماز شما قبول میشود و نماز پسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قبول نمیشود؟» به جنگ او رفت اما دوستانش به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام (ع) از شهادت حبیب متأثر شده و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو میگذارم
حدود ۱۳
۳۰ نفر از اصحاب امام (ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعدازآن ساعت شهید شدند؛ ازجمله زهیر و حر.
بعد از کشته شدن اصحاب نوبت به بنیهاشم رسید. اولین نفر علیاکبر پسر امام حسین (ع) بود. این عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانهای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنیهاشم خوانده است و بر بنی هاشم گران آمد. دستهجمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام آنها را آرام کرد. فرمود: «ای پسرعموهای من بر مرگ صبر کنید به خدا پسازاین هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.»
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─
@Nazir_army
https://eitaa.com/Nazir_army
نذیر
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ بسم الله الرحمن الرحیم درسهای محرم🏴🏴🏴 #روز_دهم: آه از روز دهم حدود ۹ صبح شمر به
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─
بسم الله الرحمن الرحیم
درسهای محرم🏴🏴🏴
#روز_دهم: آه از روز دهم
حدود ۱۴
۲۸ نفر از مردان بنیهاشم شهید شدند: ۷ برادر امام حسین (ع)، ۳ پسر از امام حسن (ع) ۲ پسر امام حسین (ع)، ۲ نوه جعفر بن ابیطالب، ۹ نفر آل عقیل و بقیه از نوادگان باقی عموهای پیامبر. یکی از شهدا نوه ابولهب بود.
پس از شهادت حضرت عباس (ع)، امام (ع) گریه کرد و فرمود «اکنون دیگر پشتم شکست.»
حدود ۱۵
امام بهطرف خیمهها برگشت تا خداحافظی بکند. همچنین پیراهنش را پارهپاره کرد و پوشید تا بعداً در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنهاش نکنند. وقت وداع با اهلبیت، کودک شیرخواره را مقابل دشمن آورد تا آبش دهند اما او توسط تیر حرمله روی دست امام شهید شد.
امام (ع) به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان میشد. بعضی تیر میانداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب میکردند. شمر و ده نفر به مقابله امام (ع) آمدند.
امام (ع) در آستانه شهادت
بود اما کسی جرئت نمیکرد به سمت ایشان برود. اهل حرم از صدای ذوالجناح متوجه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن (ع) دوید و به طرف امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام برای سومین بار ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!»
۶ عصر
و سرانجام شمر لعنت الله علیه در گودال قتلگاه ......
عمر سعد وقتی جنگ بهپایان رسید، دستور داد راس شهدا را جدا کرده و به کوفه ببرند.
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─
@Nazir_army
https://eitaa.com/Nazir_army