eitaa logo
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
10.9هزار دنبال‌کننده
31.2هزار عکس
6.4هزار ویدیو
477 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31مدیر ایتا، تلگرام، eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🌿🌼🌿🌼 🌿🌼🌿 🌼🌿🌼 🌿 🌼 @zohoreshgh ❣﷽❣ به نقل از پيامبر اكرم-صلّى اللّه عليه و آله و سلّم-آمده است: هركس در شب سی ام شعبان نماز-در هر ركعت ☘️«فاتحۀ الکتاب» یک بار ☘️و سوره اعلی ده بار ☘️و بعد از پایان نماز، صد بار بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، صلوات بفرستد، ❤️ خداوند هزار شهر در بهشت به او عطا می کند. 📚 وسائل الشیعه؛ بابهای باقیمانده نمازهای مستحبی؛ باب مستحب بودن نماز در هر شب از ماه شعبان و کیفیت آنها اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم اجمعین 🌹 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 🌼 🌿 🌼🌿🌼 🌿🌼🌿 🌼🌿🌼🌿🌼
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۴۲ _بیدار شو دیگه تنبل مهیا دست مریم را پس زد _ول کن جان
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان 💠 قسمت ۴۳ مهیا و مریم ڪنار بقیه دخترا روی تختی که در حیاط بود نشستند ...هوا تاریک و سرد بود ...صبحانه را محمد آقا آش آورده بود محمد آقاو شهین خانم در آشپزخانه‌صبحانه را صرف کردند مهیا در گوش زهرا گفت _جدیدا سحر خیز شدی ڪلڪ زهرا چشم غره ای برای مهیا رفت ..در حال خوردن صبحانه بودند که شهاب سریع در حالی که کتش را تنش می ڪرد به طرف در خانه رفت _شهاب صبحونه نخوردی مادر _با بچه ها تو پایگاه میخورم دیرم شده شهاب که از خانه خارج شد دخترا به خوردن ادامه دادن _میگم مریم این داداشت خداحافظی بلد نیست به جای مریم نرجس با اخم روبه مهیا گفت _بلده ولی با دخترای غریبه و این تیپی صحبت نمیکنه محض گفتن این حرف نرجس با اخم سارا و مریم مواجه شد...تا مهیا میخواست جوابش را بدهد زهرا آروم باشی به او گفت مهیا قاشق اش را در کاسه گذاشت و از جایش بلند شد مریم_کجا تو که صبحونه نخوردی _سیر شدم به طرف اتاق مریم رفت ...خودش را روی تخت انداخت برای چند لحظه پشیمان شده بود ڪه امشب را مانده بود از جایش بلند شد... به طرف آینه رفت به چهره ی خود نگاهی ڪرد بی‌اختیار مقنعه اش را جلو آورد و همه ی موهایش را داخل فرستاد به خودش نگاه گرد مانند دختره ای محجبه شده بود لبخندی روی لبانش نشست قیافه اش خیلی عوض شده بود چهره اش خیلی معصوم شده بود تا میخواست مقنعه اش را به صورت قبل برگرداند در باز شد و مریم وارد اتاق شد مریم با دیدن مهیا با ذوق به طرفش رفت _واااای مهیا چه ناز شدی دختر مهیا دست برد تا مقنعه اش را عقب بکشد _برو بینم فک کردی گوشام مخملیه مریم دستش را کشید _چیکار میکنی بزار همینطوری بمونه چه معصوم شده قیافت مهیا نگاهی به خودش در آیینه انداخت نمیتوانست این چیز را انکار کند واقعا چهره اش ناز ومعصوم شده بود _مهیا یه چیز بگم فک نکنی من خدایی نکرده منظوری داشته باشم و.... _مریم بگو _مقنعه اتو همینجوری بزار هم خیلی بهت میاد هم امروز روز دهم محرمِ مهیا نگذاشت مریم حرفش را ادامه بدهد _باشه _در مورد نرجس... _حرف اون عفریته برام مهم نیست ناراحت هم نشدم خیالت تخت دو نفره و چشمکی برای مریم زد ...در واقع ناراحت شده بود ولی نمیخواست مریم را ناراحت کند...مریم با خوشحالی بوسه ای روی گونه اش کاشت _ایول داری خواهری پایین منتظرتم مهیا به سمت آینه چرخید و دوباره خودش را در آینه برانداز کرد.... اگر شخص دیگری به جای مریم بود حتما از حرف هایش ناراحت میشد ولی اصلا از حرف های مریم ناراحت نشده بود ...خودش هم می دانست که صاحب این روزها حرمت دارد بلاخره در آن روز سخت که احمد آقا مریض بود وجودش را احساس کرده بود و دوست داشت شاید پاس تشڪر هم باشد امروز را باحجاب باشد 👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌻🍃🌻.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۴۳ مهیا و مریم ڪنار بقیه دخترا روی تختی که در حیاط بود نش
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان 💠 قسمت ۴۴ همه از حجاب مهیا تعجب کرده بودند سارا و زهرا و شهین خانم کلی ازش چهره و حجابش تعریف کرده بودند... اما از نرجس و مادرش جز نیشخندی گیرش نیامد. خانم های محل کم کم برای ڪمڪ می آمدند و حیاط نسبتا شلوغ بود _مهیا مهیا مهیا به طرف شهین خانم که کنار چند تا خانم نشسته بود رفت _جانم شهین جون _مهیا بی زحمت برو کمک عطیه تو آشپزخونه است _الان میرم به طرف آشپزخونه رفت... _جونم عطیه جونم عطیه سینی را جلوی مهیا گذاشت ـــ بی زحمت اینو ببر به خانما تعارف ڪن مهیا سینی به دست به طرف حیاط رفت به همه ی خانم ها تعارف ڪرد... بعضی از خانم ها ڪه مهیا را می شناختند با دیدن حجابش تعجب میکردند یا حرف تلخی میزدند اما برای مهیا مهم نبود ...او که همیشه تنوع طلب بود و دوست داشت چیزهای جدید را امتحان کند و این‌بار حجاب را انتخاب کرده بود به طرف شهین خانم و دوستانش رفت به همه تعارف ڪرد همه چایی برداشتند و تشڪری ڪردند...اما سوسن خانم مادر نرجس اخمی ڪرد و چایی را برنداشت چایی ها تمام شده بود و به دوتا از خانما چایی نرسیده بود به آشپزخونه برگشت _عطیه جان دوتا چایی بریز داخل شلوغ بود گروهی زیارت عاشورا می خوندند ...و گروهی مشغول حرف زدن بودند مریم با صدای بلندی گفت _مهیا ،نرجس آماده باشید یکم دیگه میریم هیئت _زهرا و سارا پس؟؟ _اونا زودتر رفتن کمک _باشه،آماده ام _بابا تو دو تا چایی بودن عطیه _غر نزن بزار دم بکشه مهیا روی اپن آشپزخانه نشست وشروع به بررسی آشپزخانه ڪرد... همزمان سوسن خانم وارد آشپزخانه شد و با اخم به مهیا نگاهی کرد اما مهیا بیخیال خودش را مشغول کرد _بیا بگیر مهیا مهیا سینی را برداشت و به طرف بیرون رفت که با برخورد به شخصی از جا پرید و سینی چایی را روی آن انداخت...با صدای شکستن استکان ها عطیه، سوسن خانم و شهین خانم و چندتا از خانم ها به طرف مهیا آمد زهرا و نرجس از پله ها پایین آمدند مریم با نگرانی پرسید _چی شده؟؟ 👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌻🍃🌻.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۴۴ همه از حجاب مهیا تعجب کرده بودند سارا و زهرا و شهین خا
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان 💠 قسمت ۴۵ مهیا سرش را بلند ڪرد... با دیدن شهاب و حاج آقا مرادی "ای وایی " گفت استکان های چای روی پیرهن و دست های شهاب ریخته شده بود مهیا تنها به این فڪر می ڪرد ڪه شهاب و حاج آقا مرادی اینجا چه میڪردند سوسن خانم به طرف مهیا امد و آن را کنار زد _برو اینور دختره‌ی خیره‌سر ببینم چیکار کردی شهاب جان عمه قربونت بره ،خوبی؟ شهاب به خودش آمد _خوبم زن عمو چیزی نیست چایی سرد شده بودند مهیا شرمنده نگاهی به شهاب انداخت _ببخشید اصلا ندیدمتون _چیزی نشده اشکال نداره سوسن خانم ـــ کجا اشکال نداره الان جاش رو دستت میمونه بعدشم خودش میدونه مرد اومده تو بزار خودشو جمع جور کنه شهین خانم به طرف شهاب اومد _چیزی نیست شلوغ بود صدای یاالله رو نشنیده... مادر شهاب برو پیراهنتو عوض کن سوسن خانم که از مهیا اصلا دل خوشی نداشت با لحن بدی گفت _نشنیده باشه هم باید یکم سنگین باشه اون بار نمیدونم برا چی پسرمونو رو تخت بیمارستان انداخته بود اون شب هم الم شنگه راه انداخته بود توخیابون _سوسن بسه این چه حرفیه _بزار بگم شهین جان حرف حق نباید تلخ باشه اخه کدوم دختری میشینه رو اپن آشپزخونه که این نشسته... اینم از لباس پوشیدنش یکی نیست بهش بگه خونه حاج‌آقا مهدوی جای این سبک بازیا نیست بره همون خونه خودشون این کارارو بکنه مهیا با چشم های اشکی به سوسن خانم نگاه میکرد...باورش نمیشد که این همه به او توهین شده ...بغض تو گلویش مانع راحت نفس ڪشیدنش می شود همه از صحبت های سوسن خانم شوڪه شده بودند شهین خانم به خودش آمد به طرف سوسن خانم رفت _این چه حرفیه سوسن خودت همه چیو خوب میدونی پس چرا اینطور میگی خوبیت نداره شهاب سرش را پایین انداخته بود از حرف های زن عمویش خیلی عصبی شده بود اما نمیتوانست اعتراضی بکند مهیا دیگر نمی توانست این همه تحقیر را تحمل کند پالتوی مشکیش را از روی مبل برداشت و به طرف بیرون رفت مریم و شهین خانم دنبالش آمدند و از او خواستند که نرود اما فایده ای نداشت مهیا تندتند در کوچه میدوید نزدیک مسجد ایستاد خم شد بند بوت‌هایش را بست بغض تو گلویش اذیتش می کرد نفس کشیدن را برایش سخت ڪرده بود آرام قدم برداشت... و به طرف هیئت رفت خیلی شلوغ بود از دور سارا و زهرا را که مشغول پخش چایی بین خانم ها بود را دید خودش را پشت یک خانم چادری مخفی کرد تا دختر ها او را نبینند دوست داشت الان تنها بماند... با دیدن کنجی یاد آن شب افتاد آنجا دقیقا همان جایی بود که آن شب که به هیئت آمده بود ایستاده بود ...به طرف آن کنج رفت و ایستاد مداح شروع ڪرد به مداحی ڪردن... 👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌻🍃🌻.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
🖊 شیخ شوشترے ؛ هرگاه نتوانستے حریف وسوسه شیطان شوے ۷ بار بگو: بسم الله الرحمن الرحیم، لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلّا بِاللهِ العَلیِّ العَظیم 📚 خرمن معرفت ۱۹۸ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💠✍آیت الله بهجت (ره) می فرمودند:این ڪارها را به این نیّت که اگر مردن بیمار، حتمی نیست، به وسیله این ها شفا یابد، انجام دهید: ⇇✨مقدار ڪمی از خاڪ پاڪ مدفن سیّدالشهدا علیه السّلام را در آب زمزم مخلوط ڪرده و هفتاد مرتبه سوره «حمد» بر آن بخوانید و در نوبت هاے متعدد، هر روز به بیمار بخورانید، تا زمانی ڪه شفا یابد.به فقیران «متعدد» صدقه بدهید، گرچه صدقه اے ڪه به هر ڪدام میدهید، ڪم باشد. ⇇✨روزے هفت بار سوره «حمد» را به نیّت شفاےاو بخوانید.هر ڪس نزد بیمار میرود، براے شفایش سوره «حمد» بخواند.بیمار را به مشاهد مشرَّف (مزار معصومان علیه السّلام و …) ببرید و اگر نمی تواند، همین طور نیّت و توجّه ڪند ڪه به آن مشاهد رفته و زیارت ڪند، و همین ڪه نیّت شفا یافتن به آن زیارتگاه برود، ڪافی است.حدیث ڪساء را (مکرَّراً) براے شفےی او بخوانید. (و هنگام خواندن در مجلسی ڪه این حدیث را میخوانید، عود روشن ڪنید.) 📚 عرفان و عبادت، ص۳۹۲   @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌸✨ امام باقر ؏ ؛ به جهت فرزند دار شدن ↷ بمدت یک سال آخر هر شب ۱۰۰ بار استغفار کن و اگر شب انجام ندادی در روز قضایش را بجا بیاور ✨ 📚 مصباح کفعمے ۵۸ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✍🏼 اگر خواهے کسی را از خود دور گردانے ۹ مرتبه سوره کوثر را بخوان و بجانب او بدم به اختیار خود راه کج کند و برود⇨●● 📚 درمان با قرآن ۱۶۷ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍃🍂 🍃🍂 🖊 هر ڪس "سوره شمس و لیل" را سہ شب متوالے ۷ بار بخواند سپس ۳۰ بار این ذڪر را بگوید حاجتش روا گردد ↶【به ما بپیوندید 】↷ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💠✍🏻در ڪتاب «الڪلم الطیب» سید علی خان نقل شده است که مردے طلبکاران زیادے داشت و از نظر مالی در مضیقه بود. از این وضع به شدت غمگین بود، ناگاه در جیب خود این دعا را یافت و در خواب حضرت صاحب الزمان (عج ) را زیارت ڪرد و حضرت به او دستور داد تا آن دعا را بخواند. او دعا را خواند و مشڪلش حل شد و به هر ڪسی سفارش ڪرد، مشکل او نیز بر طرف گردید. دعا این است : سه مرتبه در سحرگاه و سه مرتبه در صبحگاه و سه مرتبه در اول شب بخوان : 🍂🍃بسم الله الرحمن الرحیم؛ رَبِّ أَساَلُکَ مَدَداً رُوحَانِیّاً تُقَوِّی بِهِ قُوَی الکَـلِّیَّةِ وَ الـجُزئِیَّةِ حَتَّی أَقهِرَ عبادی نَفسِی کُلُّ نفس قاهـرةٍ فَتَنقَبِضَ لِی اِشـارَةُ رَقَائِقِهَا انقِبَاضاً تَسقُطُ بِهِ قُوَاهَا حَتَّی لَا یَبقَی فِی الکَونِ ذُو رُوحٍ اِلِّا وَ نَارُ قَهرِی قَد أَحرَقَت ظُهُورَهُ یَا شَدِیدُ یَا شَدِیدُ یَا ذَا البَطشِ الشَّدِیدِ یَا قَهَّارُ أَساَلُکَ بَما أَودَعتَهُ عِزرائِیلَ مِن أَسمَائِکَ القَهرِیَّـةِ فَانفَعَلَت لَهُ النُفُّوسُ بِالقَهرِ أَن تُودِعَنِی هَذَا السِّرَّ فِی هَذِهِ السَّاعَـةِ حَتَّی أُلَیِّنَ بِهِ کُلَّ صَعبٍ وَ اُذَلِّلَ بِهِ کُلَّ مَنِیعٍ بِقُوَّتِکَ یَا ذَا القُـوَّةِ المَتِینَ🍂🍃 💠✍هروقت مشڪل شدید تر شد، بعد از دعاے مذکور این عبارت را 30 مرتبه بخوان : 🍃🍂« یَا رَحمَانُ یَا رَحِیمُ یَا أَرحَمَ الرَّاحِمِینَ أَسأَلُکَ اللُّطفَ بِمَا جَرَت بِهِ المَقَادِیر».🍂🍃 📚ڪلم الطیب @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا در مورد نحوۀ حکومت امام زمان(عج) گفتگو نمی‌کنیم؟ استاد پناهیان عج @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
4_5951798651813626183.mp3
14.54M
👈 روز آخر ✔️(دولت حق) 4⃣ 🔺چرا (عج) پرچم سرخ و شمشیر علی (ع) را حمل میکند؟ روز جنگ با سپاه 🌹 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
حرف خاص (4) (2).mp3
25.36M
| آنچه باید قبل از ورود به رمضان بدانیم، تا به بهره‌وریِ حداکثری از آن برسیم! @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
4_6008133882409390170.mp3
10.63M
مجموعه ۴۴ | √ شما برای مرگ چقدر آماده‌اید؟ اگر بگویند صبح فردا از دنیا می‌روید، در شما چه حالتی ایجاد می‌شود؟ آمادگی در هر لحظه یعنی چه؟ چطور می‌شود هر لحظه برای این اتفاق آماده بود؟ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
video_2024-02-2-1709914599071.mp3
1.36M
🎙️ ✍️یکشنبه های طلایی ✅ قبل از شروع ماه مبارک رمضان، با خدا معامله کنید. @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔴 مهم هرکس قصد توبه دارد بخواند🌸 🌟در فضيلت نماز روزهای یکشنبه ماه ذی القعده بسيار از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) روايت شده كه: ✨توبه اش مقبول و گناهش آمرزيده شود. ✨ با ايمان بميرد. ✨ دينش گرفته نشود. ✨ قبرش گشاده و نوراني گردد. ✨ والدينش ازاو راضي گردند. ✨ مغفرت شامل حال والدين او و ذريّه او گردد. ✨ توسعه رزق پيدا كند. ✨ملك الموت با او در وقت مردن مدارا كند. ✨ به آسانی جان او بيرون شود. الّلهُــمَّـ؏جــِّل‌لِوَلیِّــڪَ الفــَرَج🙏 التماس دعای فرج♥️ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🕗 اگر بنده هستی خدا را بخواه اگر درد داری، دوا را بخواه فقط ضامنِ‌ کربلا را بخواه علی بن موسی الرضا را بخواه با یک سلام زائر آقا شوید✋ 🤚 😍✋ اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ ع👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/132 💌💌💌💌💌💌💌 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💚 همیشہ تو را ڪنار خود ڪم دارم چشمان تر از بارش شبنم دارم برگرد بیا ڪہ تا نفس تازه ڪنم هر روز بہ تو نیاز مُبرم دارم 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " به رسم وفای هر شب بخوانیم 😍 متن دعا و طریقه خواندن نماز عج 👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/102 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
دسته‌دسته‌‌نرگس ‌خشک‌شد‌درخانه‌ما... قطره‌قطره‌‌اشک جمع‌شد‌در‌چشمان‌ما... دونه‌دونه‌سفید‌شد موهای‌ما... پس‌کی‌برمیگردی‌ای‌مولای‌ما؟! عج @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این پست هر شب تکرار می شود یک فاتحه و سه توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس خاتون (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد ...: 🌼🍀🌼قرار هر شبمان یک ختم قرآن👇🏻 ( 3سوره توحید) به نیت سلامتی وتعجیل در فرج مولایمان صاحب الزمان عج 🌼🍀 🌺سلامتی وتعجیل در ظهورش 🌺
🌹 🌹 👈هر روز یک صفحه از قران کریم براے سلامتے امام زمان(عج)،هدیه به روح پدران ومادران آسمانی.ارواح مومنین.و شهدا، فقها،دانشمندان، آمرزش گناهان و شفاے مریضان سوره مبارکه @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕