AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
#دعــاے_عهـــد»
🎤 محسن فرهمند
📝عهد بستم همه ی نوکری و اشکم را
💥نذر تعجیل فرج،هدیه به ارباب کنم
قرائت دعای فرج به نیت تعجیل در #ظهور_مولا (عج )هر روز صبح
متن دعای قبل عهد👇
https://eitaa.com/Monajatodoa/74
متن دعای عهد 👇
https://eitaa.com/Monajatodoa/76
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
سیدعلی دعاء شکرانیه.mp3
21.26M
#دعای_ششم #صحیفه #سجادیه...
متن دعا و ترجمه 👇
https://eitaa.com/Monajatodoa/127
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
زیارتجامعهکبیره۩علیفانی.mp3
14.05M
ا💠۩﷽۩💠ا
📖 #زیارت صوتی #جامعه_کبیره
بهترين و جامع ترین زيارتی که صفات ؛ مقامات و معارف اهلبیت علیهم السلام در آن بیان شده و از طرف امام هادی (ع) به شیعیان رسیده است
🎙 با نوای علی فانی
متن دعای جامعه کبیره👇
https://eitaa.com/Monajatodoa/91
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
دعایعدیله۩اباذرحلواجی.mp3
5.76M
💀 #دعای_عدیله
عدیله به هنگام مرگ یعنى عدول کردن از حق به سوى باطل بهگاه جان دادن، و عدول از حق چنین است که شیطان هنگام مرگ نزد انسان حاضر مىشود و او را وسوسه کرده و نسبت به باورهاى دینى به شک مىاندازد، تا جایى که او را از مدار ایمان بیرون کند و به همین دلیل است که در دعاها از این عدول به خدا پناه برده شده.
این دعا توصیه شده که وقتی فرد در صحت و سلامتی است خوانده بشود و فرد یک دوره با خلوص اعتقاداتش را مرور بکند و این دعا را بعنوان امانت به خدا بسپارد که در هنگام سختی پروردگار آن را به او برگرداند. همچنین خواندن این دعا را بر بالین محتضر سفارش شده است که بخوانید بخصوص اگر شخص محتضر هم بتواند آنرا بخواند و دنبال بکند. این دعا در مفاتیح قبل از دعای جوشن کبیر است .
📌 کلمهی عدیله به معنی عدول از حق به باطل است. برای اینکه چنین اتفاقی رخ ندهد این دعا خوانده می شود. یعنی این دعا مانع ازعدول به سمت باطل بشود.
🎤 با صدای اباذر حلواجی
متن دعا و ترجمه👇
https://eitaa.com/Monajatodoa/253
♥️ اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ♥️
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
دعایجوشنصغیر۩سماواتی.mp3
13.72M
💠 دعای #جوشن_صغیر
🎙 با نوای حاج مهدی سماواتی
لینک دسترسی به 📖 #متن_زیارت👇
https://eitaa.com/Monajatodoa/265
#متن_دعای_جوشن_صغیر
#با_ترجمه_فارسی 👇👇
https://eitaa.com/Monajatodoa/286
سلام عزیزان،
#جوشن_صغیر در جنگ ۴۰ روزه اسرائیل ،را #حاج_قاسم توصیه کردند،
اگر بتونید، لطف کنید و نشر دهید،اجرتون با خداوند منان.
غزه زیر آتیش شیاطین هست😢
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
#الله_اکبر
♥️ اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ♥️
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
واجبِ شرعیِ عشقست سلامِ سرِ صبح
السلام ای همه ی عشق و مسلمانی من
#صبحتون_حسینی🌺🍃
💚< #اَلسَلامُعَلَیکْیٰااَبٰاعَبدِاللّٰه>💚
#سلام_ارباب_خوبم 😍✋
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
مداحی آنلاین - وصال - مجتبی رمضانی.mp3
4.44M
⏯ #استودیویی احساسی
🍃دنیای منی حسین
🍃از دنیا تورو میخوام
🎙 #مجتبی_رمضانی
👌بسیار دلنشین
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#سلام_امام_زمانم 😍✋
عاقبت نور تو
پهنای جهان میگیرد
جسم بی جان زمین
از تو توان میگیرد
سالها قلب من
از دوریتان مرده ولی
خبری از تو بیاید
ضربان میگیرد
#العجلمولایغریبم
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
"بحق فاطمه(س) "
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
سلام ای یار دور از ما نشسته ؛
سلام ای بدتر از ما دل شکسته !
سلام ای آشنا همچون غریبان ؛
سلام ای عشق من ، ای بهتر از جان !
سلام ای رهبرم ای بهتر از جان😊
#جانم_فدای_رهبر
#رهبرانه
#لبیک_یا_خامنه_ای
#سلام_حضرت_آقا
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
•
#دخترانههاےآرام•🙂🌿°
-
-
بِـیهِیــــچاِستِـعآرِھ!
وَبِـیهِیــــچقآفِیھ!
چـآدُرعَجِـیبروےِسَـرَتعِـشقمِـیڪُنَدシ♥️..!
-
-
#چـٰادُرم۟یـٰادِگـٰارِمٰادرَم۟زَهـرٰا❀.•🦋✨
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
#ریحانه #حجاب
#چادر #عفاف
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#ذکرروز "سه شنبه"﷽"
"۱۰۰مرتبه"
✨یا ارحم الراحمین✨
✨ای مهربان ترین مهربانان✨
🌙دیگرگناه نمی کنم #آقابیا🌙
#اللهم_عجل_الوليك_الفرج🌻
#نماز_سه_شنبه
✅هرکس نمــازسهشنبه را
بخواندبرایش هزاران شهرازطلا
دربهشت بسازند↯
دورکعت؛
درهر رکعت بعدازحمدیک بارسوره
تین توحیدفلق ناس
#منبع👇
جمال الاسبوع بکمال العمل المشروع . ص 77 .
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
tavassol-mansuri.mp3
5.55M
#سه_شنبه_های_جمکرانی
❣️ #دعای #توسل با روضه
#امام_زمان_ارواحنا_فداه 🕊💌
🎤 حاج مهدی#منصوری
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
هر سه شنبه به نیت ظهور #امام_زمان (عج) دعای توسل می خوانیم
بارانی و دلگیر هوایِ بی تو
محزون و غم انگیز نوای بی تو
برگرد که بیقرارم و بیتابم
بیزارم از این سه شنبه هایِ بی تو!
تعجیل درظهور مولاعج #۱۴صلوات
متن دعا👇
https://eitaa.com/Monajatodoa/135
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۱۴۷ مهیا، غمگین سرش را پایین انداخت. نمی توانست اعتراضی ک
💠 ❁﷽❁ 💠
💠رمـــــان #جانم_میرود
💠 قسمت ۱۴۸
مهیا آرام چشمانش را باز کرد....
سردرد شدیدی داشت. ناخوداگاه آهی کشید.
که مریم سریع به سمتش آمد.
ــ مهیا جان بیدار شدی؟!
مهیا با صدای گرفته ای، گفت:
ــ من کجام؟!
ــ بیمارستانیم عزیزم!
مهیا چشمانش را روی هم فشار داد و سعی کرد یادش بیاید چه اتفاقی برایش افتاده است....
در بین یادآوری هایش؛ رفتن شهاب چند بار در ذهنش تکرارشد.چشمانش را باز کرد و و نگاهش را به پنجره دوخت و اجازه داد، اشک هایش بریزند. احساس سوزشی در دلش می کرد. رفتن شهاب او را بدجور از پا درآورده بود.
در باز شد محمد آقا وارد شد.
ــ رفتند بابا؟!
محمد آقا سری تکان داد و گفت:
ــ آره مریم جان به زور فرستادمشون که برند خونه...
مهیا به سمتشان برگشت و گنگ نگاهشان کرد. محمد آقا به طرف مهیا امد.
ــ خوبی دخترم؟!
ــ خوبم ممنون! کیارو فرستادید...؟!
ــ پدر و مادرت خیلی نگران بودن! با کلی اصرار قبول کردن که برن خونه... محسن رفت برسونتشون!
مهیا چشمانش را از درد روی هم فشار داد.
صدای تلفن محمد آقا در اتاق پیچید.
محمد آقا با نگرانی گفت:
ــ شهابه!
مهیا سریع چشماش رو باز کرد.
ــ نزارید بفهمه بیمارستانم!
ــ آخه دخترم... حقشه بدونه!
ــ نه نه! نگران میشه! ندونه بهتره...
ــ باشه دخترم تو استراحت کن، من بیرون باش صحبت میکنم. میگم که خوابی...
مهیا لبخند تلخی زد و تشکری کرد.
محمد آقا از اتاق بیرون رفت.
مهیا نگاهی به سرم دستش انداخت که دستش را کبود کرده بود بعد از چند دقیقه در زده شد. محمد آقا وارد اتاق شد. و مریم را صدا کرد مهیا به طرف در رفت.
ــ جانم بابا؟!
ــ شهاب فهمید!
ــ چیو فهمید؟!
ــ اینکه مهیا بیمارستانه!
مریم با نگرانی گفت:
ــ چطور...؟!
ــ داشتیم صحبت میکردیم که یکی از دکترارو پیج کردند. شک کرد. قسمم داد؛ منم نتونستم دروغ بگم.
ــ وای خدای من حالا چی شد!
ــ پشت خطه؛ میخواد با مهیا حرف بزنه!
و گوشی را به سمت مریم گرفت.
ــ من میرم پایین کار دارم؛ زود برمیگردم.
مریم سری تکان داد و به سمت مهیا رفت.
ــ مهیا جان!
مهیا سرش را به طرف مریم چرخاند با دیدن صورت رنگ پریده مریم با نگرانی پرسید.
ــ چیزی شده مریم؟!
ــ مهیا شهاب فهمید اینجایی!
مهیا شوکه نگاهی به مریم انداخت و آرام لب زد...
ــ خب...؟!
ــ الان پشت خطه میخواد باتو حرف بزنه...
مهیا با صدای لرزانی گفت.
ــ من نمیخوام با شهاب حرف بزنم...
👈 #ادامه_دارد....
رمان #جانم_میرود
✍ نویسنده #فـاطمہ_امـیرے
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌻🍃🌻.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۱۴۸ مهیا آرام چشمانش را باز کرد.... سردرد شدیدی داشت. نا
💠 ❁﷽❁ 💠
💠رمـــــان #جانم_میرود
💠 قسمت ۱۴۹
ــ یعنی چی مهیا؟!
مهیا صورتش را به طرف مخالف برگرداند.
ــ همینی که گفتم! من نمیخوام با شهاب حرف بزنم!
مهیا اصلا آمادگی هم صحبت شدن با شهاب را نداشت. می دانست به محض صدایش را بشنود، نمی تواند جلوی خودش را بگیرد و چیزی میگوید و شهاب را ناراحت و دلخور میکند. پس ترجیح می داد با این حال خرابش با شهاب حرفی نزند.
مریم با شنیدن صدای شهاب از پشت تلفن، ناراحت گفت:
ــ سلام دادش خوبی؟!
ــ...
ــ ممنون.اونم خوبه!
ــ...
ــ داداش یکم حالش خوب نیست؛ نمیتونه صحبت کنه...
ــ....
ــ نه نه نگران نباش! تاثیرات آرامبخشاست.
ــ...
ــ چی بگم آخه، میگه نمیخوام صحبت کنم.
ــ...
ــ باشه چشم!
مریم گوشی را طرف مهیا گرفت.
ــ مهیا بیا صحبت کن! شهاب نگرانته!
مهیا دست مریم را کنار زد.
ــ مریم حالم خوب نیست؛ نمیتونم! تمومش کن...
ــ آخه مهیا! اینجور نمیشه؛ شهاب نگرانه... حرف بزن بزار از نگرانی در بیاد.
مهیا اشک هایش را پاک کرد و عصبی گفت.
ــ اگه نگرانه چرا ولم کرد رفت؟! چرا؟!
هق هق کرد.
ــ الان اون باید به جای تو کنارم بود؛ اون مواظب من بود نه تو...
مریم اشک هایش را پاک کرد و گوشی را به گوشش نزدیک کرد و با بغض گفت.
ــ داداش میدونم شنیدی همه چیو... ولی ناراحت نباش! اون الان حالش خوب نیست...
ــ...
ــ شهاب ما کنارشیم؛ نگران نباش قرار نیست اتفاقی بیفته!
ــ...
ــ داداش نگران نباش! چشم! چشم! حواسم هست!
ــ...
ــ خبرت میکنم.
ـــ...
ــ بسلامت! یاعلی_ع!
مریم تماسو قطع کرد و با نگرانی به طرف مهیا که پتو را روی سرش کشیده بود و هق هق می کرد؛ رفت. پتو را برداشت.
ــ مهیا عزیزم! آورم باش توروخدا!
_😭
ــ مهیا جان جوابمو بده...
_😭
اما مهیا جوابی جز گریه نداشت. مریم نگران، از اتاق بیرون رفت.مهیا چنگی به ملافه ی تخت زد و گریه کرد. درد زیادی داشت و نبود شهاب در کنارش اوضاع را بدتر کرده بود.هم دلتنگ شهاب بود و هم پشیمان از حرف هایی که زده بود.
مریم همراه دکتر و دو پرستار وارد شدند.
دکتر مشغول چک کردن چیزی شد و چیزهایی نوشت و به دست پرستار داد و از مریم خواست، که به بیرون بیاید؛ تا با او در مورد وضعیت مهیا صحبت کنند.مریم نگاه نگرانی به مهیا انداخت و همراه دکتر از اتاق خارج شد.پرستار آرامبخشی به مهیا زد؛ مهیا کم کم اثر آرامبخش را حس می کرد و در اخر زمزمه های دو پرستار را می شنید.
ــ مشکلش چیه؟!
ــ مریضه! نباید عصبی بشه!
ــ مگه چی شده حالا؟!
ــ شوهرش رفته سوریه!
ــ خوش گذرونی؟!
ــ اِ ساناز! سوریه جنگه! خوشگذرونی برا چی؟!
ــ نه گلم میرن سوریه عشق و حال بعد به اسم جنگ و رزمنده و نمیدونم چی کلی پول بهشون میدن!!!
ــ عجب آدمایی پیدا میشند میرن وسط میدون جنگ بخاطر پول!
مهیا دیگر چشم هایش بسته شد و نتوانست فریاد بزند و به آن ها بگوید...
که همسرش به خاطر پول نرفته...
برای عشق و حال...نرفته تا الان شما اینجا بدون هیچ ترس و نگرانی اونو قضاوت کنید...
رفته تا شما بتونید با این تیپ و موهای بیرون ریخته ی بلوندتان با امنیت بیرون بروید...رفته تا جنگی نباشد... تا خودتان و فرزندانتان بتوانند درس بخوانند... و به جایی برسن تا بشن دکتر و پرستار و... همسرم رو بازم قضاوت کن ...
نتوانست بگوید که که شهابم قهرمانه!!!...
👈 #ادامه_دارد....
رمان #جانم_میرود
✍ نویسنده #فـاطمہ_امـیرے
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌻🍃🌻.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۱۴۹ ــ یعنی چی مهیا؟! مهیا صورتش را به طرف مخالف برگرداند.
💠 ❁﷽❁ 💠
💠رمـــــان #جانم_میرود
💠 قسمت ۱۵۰
مهیا در بالکن نشسته بود و خیره به مناره های مسجد در افکارش غوطه ور شده بود.
یک هفته ای از مرخص شدنش از بیمارستان میگذشت و دقیقا یک هفته ای از نبود شهاب...
در این مدت، شهاب دوبار زنگ زد و سعی کرد که با مهیا صحبت کند؛... اما مهیا حاضر نبود که حرفی با او بزند و همین باعث شد، آخرین بار انقدر شهاب عصبانی شود که صدای فریادش از پشت گوشی که در دست مریم بود هم؛ به گوش مهیا برسد. اما مهیا غیر از گریه کردن کاری نمی کرد و در جواب سوالات بقیه فقط سکوت می کرد.
دوباره نگاهش را به مناره دوخت....
هوا خنک بود. پتو را روی شانه هایش گذاشت و لیوان چای را به لبانش نزدیک کرد. بخار چای که به صورتش می خورد؛ احساس خوبی به او می داد و باعث می شد چشم هایش را ببندد... اما با یادآوری شهاب و علاقه ی زیادش به چای دارچین احساس کرد پلک هایش سنگین شدند.
چشمانش را باز کرد که اشک هایش روی گونه های سردش سرازیر شد. دستی برروی گونه هایش کشید که از سرمایشان تنش هم لرزید!
نگاهی به ساعت موبایلش انداخت. ساعت از دو شب هم گذشته بود؛ فردا کلاس داشت و باید در کلاس فردا حضور پیدا می کرد. لیوان چایی دارچینش که یخ زده بود را برداشت و به داخل خانه برگشت.
بعد از شستن لیوان به سمت اتاقش رفت....
از کنار اتاق قبلیش گذشت. لحظه ای مکث کرد و به یاد پنجره ی اتاقش که روبه اتاق شهاب بود؛ لبخند تلخی زد و به اتاق خودش رفت.
****
صبح با عجله بیدار شد....
کمی دیرش شده بود، سریع لباس هایش را تن کرد و چادر و کیفش را برداشت و به سمت آشپزخانه رفت.
ــ صبح بخیر!
مهلا خانم و احمد آقا با لبخند جوابش را دادند.
ــ مادر بیا صبحونه بخور...
ــ دیرم شده مامان یه ساندویچ برام درست کن! بابا بی زحمت یه آژانس بگیر برام...
اجازه اعتراض به مادرش نداد و سریع به طرف آینه رفت و چادرش را بر روی سرش مرتب کرد.مهلا خانم ساندویچ به دست به سمتش آمد.
ــ اینجوری که نمیشه مادر! بیا یه چایی بخور...
ــ دیرم شده مامان!
بوسه ای بر گونه ی مادرش نشاند. ساندویچ به دست، از احمد آقا خداحافظی کرد و سریع از پله ها پایین آمد.در را باز کرد که همان موقع آژانس دم در ایستاد. با مطمئن شدن از اینکه آژانس برای اوست سوار شد.
سلامی کرد و شروع به خوردن ساندویچ کرد.... وقتی سنگینی نگاه راننده را احساس کرد؛ ساندویچ را جمع چادرش را روی سرش مرتب کرد...
👈 #ادامه_دارد....
رمان #جانم_میرود
✍ نویسنده #فـاطمہ_امـیرے
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌻🍃🌻.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
🌹🍃#افزایش_محبت_معشوق🌹🍃
💜👈🏻 برای جلب محبت محبوب آیه
شریفه ۷۲ سوره یس
✨﴿وَذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَكُوبُهُمْ وَمِنْهَا يَأْكُلُون﴾✨
َرا ۸۳ مرتبه بر شکر یا خرما یا کشمش یا انجیر چنانچه هر کدام از این ها رو دوست داشته باشد بخوان و به او بده تا بخورد محبت او نسبت به شما بسیار بیشتر خواهد گشت این عمل از مجربات است
📚 مجموعه ابن سینا ۵۶
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#صلوات_جهت_شفاے_مریض_جواب_شدہ
♊️ براے شفاے امراضے ڪـہ اطبا جواب ڪردہ اند
♊️ و دیگر امیدے نیست بـہ رسول خدا زیاد صلوات فرستادن دستور دادہ شدہ است و بهتر است ڪـہ بـہ این صورت باشد :
🌿❤️اللّهمّ صَلِّ على مُحمُدٍ و على آلِ مُحمّدٍ كَمَا بارَڪتَ عَلى آلِ اِبراهیمَ ❤️🌿
📚ختم صلوات خادمے ص 97
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
📝 ختم مجرب برای سر و سامان دادن در امور و نظم در آن ها
🖌برای سر و سامان دادن در امور و نظم بر آن ها بخشی از آیه 87 سوره انبیاء و آیه 88 سوره انبیاء :
فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ ﴿۸۸﴾ تکرار کند بسیار موثر است.
📚منبع : دو هزار دستور العمل مجرب ص 194
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#اوقات_استجابت_دعا_از_امام_صـادق(ع):
🔰امام صـادق علیـه السلام میفرمایند:
دعا پیش از طلـوع و غـروب آفتاب سنت و دستوری است واجب و مسلم.
🔰در روایتی دیگر از امام صـادق علیـه السلام درباره وقت دعا آمده است:
سه وقت است ڪه دعا در آن اوقات مستجاب است:
✔بعد از نماز واجب
✔هنگام آمدن باران
✔هنگام ظاهر شدن آیـه و نشانه معجزهای از طرف خدا برای بندگان خود.
📚ڪتاب گنــجهای معنــــوی
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#افزایش_رزق_و_روزی
رسول اکرم صل الله علیه و آله فرمودند :
👌هر گاه بانگ اذان بلند شود درهای آسمان باز و دعا مستجاب است هر کس این دعا را بین اذان و اقامه نماز بخواند در وسعت رزق او بسیار موثر خواهد بود
《اللَّهُمَّ اجْعَلْ قَلْبِی بَارّاً وَ رِزْقِی دَارّاً وَ عَمَلِی سَارّاً وَ عَیْشِی قَارّاً وَ اجْعَلْ لِی عِنْدَ قَبْرِ نَبِیِّکَ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مُسْتَقَرّاً وَ قَرَارا》
📚 مکارم الاخلاق
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#کثرت_محبت
❤️👌چون خواهد کسی را محبوب دل کسی کند این آیه را در کاغذی بنویسد و نام او و نام مادرش را بنویسد و با خود نگاه دارد مقصو د حاصل گردد انشاء الله تعالی . به شرط آنکه اهل نماز و متدین باشد
آیه 7 سوره مائده :
《وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَمِيثَاقَهُ الَّذِي وَاثَقَكُم بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ》
📜خواص آیات قرآن کریم
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀آقایی که #امام_صادق سلام الله علیه به او می گوید: سیدی، آقای من
#لبیکیامهدی
#اللهمعجللولیکالفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ اگر برخورد نکنید با شورت و شلوارک هم بیرون میآیند، هیچ حد و مرزی نمیشناسند، کثافتی میسازند بدتر از ترکیه و تایلند.
🔹 مستند کوتاه و دوربین مخفی درباره پوشش بیحجابها در صورت برداشتن قانون. خودشان میگویند فقط مأمور جلویمان را گرفته.
#حجاب
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🍃خانوما حواستونو جمع کنید !!!
این کلیپ ارزش یکبار دیدنو داره...
👈چادرتونو محکـــم بچسبید و بهش افتخار کنید،مانتـــو حجـــاب کامـــل نیــــســـت،تمام،خودتونو گول نزنید
#حجاب
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕