✨هر کس بنویسد و بر خود بیاویزد :
1- اگر #عزب باشد #ازدواج کند
2- اگر بسیار #فراموشکار باشد دیگر فراموش نکند
3- اگر #مریض باشد #شفا یابد
4- اگر #فقیر باشد #غنی گردد
5- اگر در عمل و کوشش #تنبل باشد #زیرک گردد و برای #دنیا و #آخرتش مفید است انشاء الله تعالی
آیات 131 و 132 سوره طه :
وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَى
وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا لَا نَسْأَلُكَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُكَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى
📚رهنمای گرفتاران ص 164
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✨هر کس بنویسد و بر خود بیاویزد :
1- اگر #عزب باشد #ازدواج کند
2- اگر بسیار #فراموشکار باشد دیگر فراموش نکند
3- اگر #مریض باشد #شفا یابد
4- اگر #فقیر باشد #غنی گردد
5- اگر در عمل و کوشش #تنبل باشد #زیرک گردد و برای #دنیا و #آخرتش مفید است انشاء الله تعالی
آیات 131 و 132 سوره طه :
وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَى
وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا لَا نَسْأَلُكَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُكَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى
📚رهنمای گرفتاران ص 164
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✨هر کس بنویسد و بر خود بیاویزد :
1- اگر #عزب باشد #ازدواج کند
2- اگر بسیار #فراموشکار باشد دیگر فراموش نکند
3- اگر #مریض باشد #شفا یابد
4- اگر #فقیر باشد #غنی گردد
5- اگر در عمل و کوشش #تنبل باشد #زیرک گردد و برای #دنیا و #آخرتش مفید است انشاء الله تعالی
آیات 131 و 132 سوره طه :
وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَى
وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا لَا نَسْأَلُكَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُكَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى
📚رهنمای گرفتاران ص 164
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
ندای قـرآن و دعا📕
💫🔥💫💫🔥💫🔥💫💫🔥💫💫🔥رمان واقعی، تلنگری و آموزنده 💫 #تجسم_شیطان 🔥قسمت ۲۹ و ۳۰ روز چهلم صمد بود و مردم در ای
فتانه وقتی به نتایج کار و رسیدن به هدفش که همان جدایی مطهره از محمود و عقد خودش با محمود بود، فکر میکرد، انگار شهد و عسل در دلش پیچ و تاب میخورد،
لبخندی محو روی لبهای فتانه نشست که تقه ای به در چوبی اتاق خورد و پشت سرش ، سر مادربزرگش از بین دو لنگه در، داخل آمد و گفت:
_فتانه! بیا بیرون، برو اتاق ملا، بابابزرگت کارت داره، چکار کردی دختر؟! خیلی عصبی هست هاا
فتانه با سرعت از جا بلند شد، یعنی چیشده؟! نکنه یه حرفی حسن آقا زده و..
باید زودتر میرفت تا ببیند پدربزرگش از چی ناراحت است. دمپایی های جلوی در را لنگ به لنگ پوشید و به سرعت خود را به اتاق ملا غلام رساند،
بدون اینکه در بزند وارد اتاق شد و زیر زبانی سلام کرد. ملا غلام از زیر عینک ته استکانی اش فتانه را نگاه کرد، کتاب طلسمی را که روی میز چوبی جلویش باز بود، بست، میز را به کناری گذاشت، دستی به ریش و سبیل سفیدش کشید و گفت:
_تو چکار میکنی فتانه؟! معلوم هست این روزا سرت کجا گرمه؟!
فتانه که دستپاچه شده بود گفت:
🔥_هیچ کار، مثل قبل، من که همیشه جلو چشم شما بودم، چندبار خواستم برم تهران دنبال زندگی خودم که سر بزنگاه فهمیدین و نذاشتین
و بعد لحنش را عصبانی کرد و گفت:
🔥_تو رو خدا دست از سر من بردارین، شما جز من، بچه و نوه و نتیجه ندارین که فقط من براتون مهم شدم؟!
ملا غلام نفسش را محکم بیرون داد و همانطور که سرش را با تاسف تکان میداد گفت:
_من کاری باهات ندارم، اما فقط این را بگم این راهی که میری به ناکجا آباد هست، من که مدتهاست دستم توی دعا نویسی و سحر و رمالی هست، هنوز جرات نکردم موکل سفلی بگیرم، تو...تو چطوری تونستی این کار را بکنی؟! من قبول دارم کارم جاهایی درست نبوده، اما به طرف موکل شیطانی نرفتم، چون میدونم هرکس به طرف این موجودات بره، #دنیا و #آخرتش را از دست میده...
فتانه که تازه وارد این کارها شده بود با تعجب به پدربزرگش نگاه کرد و گفت:
🔥_شما از کجا فهمیدی؟!
ملا غلام آه بلندی کشید و همانطور که از جا بلند میشد گفت:
_فقط بدون تو با این کارت، شیطان را به زندگیت دعوت کردی و این شیطان دست از سرت برنمیداره تا بمیری و اون دنیا هم با همین شیاطینی که موکل گرفتی محشور میشی...اینو بهت گفتم چون نوه ام هستی، دوستت دارم و این یه نصیحت خیرخواهانه هست، دیگه خود دانی...
ملاغلام حرفش را تمام کرد و از اتاق بیرون رفت. فتانه به فکر فرو رفت، نه اینکه به عواقب وحشتناک کار کثیفی که کرده بلکه به این فکر میکرد که پدربزرگش از کجا فهمیده است؟!
در همین افکار بود که در اتاق به شدت باز شد،فتانه فکر کرد پدربزرگش هست که دوباره میخواد حرفی بزند که ناگهان کله شمسی از پشت پرده اتاق ظاهر شد...
👈 #ادامه_دارد....
#رمان واقعی #تجسم_شیطان
✍ نویسنده ؛ «طاهره سادات حسینی»
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌼.🍂.🌼.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════،🌼.🍂.🌼،═╝