برای جلوگیری از #جدایی 🔴
👈 ذکر زیر هر روز ۴۰ بار حداقل تا هفت روز گفته شود
🌼🍃اللهم الف بینی و بینه کماالفت بین آدموحوا? 🍃🌼
🔺و اگر آقا هستید به جای (بینه) بگویید بینها
همچنین تا هفتاد روز روزی ۷۲ بار ذکر یا (باسط) گفته شود.
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌹🍃 #برگشت #همسری که قصد #جدایی دارد
💜👈اگر همسر شما از شما آزرده گشته و قصدجدایی دارد این عمل را انجام دهید.
مفتی نیاز احمد می فرماید :
💜👈چنانچه همسر شما و یا کسی از شما رنجیده گشته و قصد دارید او دوباره باز گردد شربتی تهیه کرده و در آن گلاب و آب لیمو بریزید،روز پنج شنبه در وقت نماز عصر رو به قبله نشسته چشمها را بندید و ۱۴۰۰ مرتبه ذکر «یا وَدُودُ » را بگوئید سپس بر پیاله دمیده و خود بنوشد یا به فرد مورد نظر بدهد تا بخورد و چنانچه در بین ذکر،مطلوب (همسر یا فرد مورد نظر آمد) ذکر را تعطیل نکند این عمل را در سه یا هفت روز تکرار کند مجرب است.
📚منابع: کنز الحسین
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌹🍃 #برگشت #همسری که قصد #جدایی دارد
💜👈اگر همسر شما از شما آزرده گشته و قصدجدایی دارد این عمل را انجام دهید.
مفتی نیاز احمد می فرماید :
💜👈چنانچه همسر شما و یا کسی از شما رنجیده گشته و قصد دارید او دوباره باز گردد شربتی تهیه کرده و در آن گلاب و آب لیمو بریزید،روز پنج شنبه در وقت نماز عصر رو به قبله نشسته چشمها را بندید و ۱۴۰۰ مرتبه ذکر «یا وَدُودُ » را بگوئید سپس بر پیاله دمیده و خود بنوشد یا به فرد مورد نظر بدهد تا بخورد و چنانچه در بین ذکر،مطلوب (همسر یا فرد مورد نظر آمد) ذکر را تعطیل نکند این عمل را در سه یا هفت روز تکرار کند مجرب است.
📚منابع: کنز الحسین
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#جدایی
دعـا بـرای #جـدایـی_بین_دوحــرام
این آیه شریفه را
🔺 #هفت مرتبه بر هفت قطعه سنگ نمک به ترتیب بخواند
🔺 و در هرنوبت اسم دو نفری را که می خواهند از هم جدا شوند یا مادر آن ها را نام ببردو بدمد بر سنگ
🔺 سپس در آتش اندازد بی شک بین آن ها جدایی حاصل خواهد شد
🔺آیه 9 سوره یس
✨وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ ﴿۹﴾
📙منبع : کنز الحسینی ص 146
❌ فقط جهت ارتباطهای حرام کاربرد دارد❌
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍂 #جدایی صالحه از ناصالح 🍂
👌 اگر زنی صالحه به نکاح مرد فاسقی در آمده و پشیمان شده باشد و خواهد که میان ایشان جدائی واقع شود این آیه را در کاسه ای ٬ با نیت خالص و توجه به خدا و با حال وضو بنویسد و نام شوهر خود را نیز بنویسد و به اب بشوید و در خانه ای که در آن ساکن است بریزد ٬ بزودی مفارفت و جدائی واقع شود
👈 آیه ۵ سوه تحریم : ↯↯↯
💠💫عَسَى رَبُّهُ إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَيْرًا مِّنكُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُّؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَيِّبَاتٍ وَأَبْكَارًا ﴿۵﴾
📚 منبع : خواص آیات قران کریم ص ۱۷۸
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
برای جلوگیری از #جدایی
🔴ذکر زیر هر روز ۴۰ بار حداقل تا هفت روز گفته شود
📌اللهم الف بینی و بینه کماالفت بین آدم وحوا📌
و اگر آقا هستید به جای (بینه) بگویید بینها
همچنین تا هفتاد روز روزی ۷۲ بار ذکر یا (باسط) گفته شود.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
ندای قـرآن و دعا📕
با این حرف هر دو زدند زیر خنده.. و وشوشه تمام این حرف ها را برای شراره خبر میبرد و شراره مانند انسان
💫🔥💫💫🔥💫🔥💫💫🔥💫💫🔥رمان واقعی، تلنگری و آموزنده
💫 #تجسم_شیطان
🔥قسمت ۲۵ و ۲۶
مادر دست شمسی را گرفت و کشید و سعی کرد که روی زمین سیمانی و سرد اتاق بنشیند و بعد سرش را نزدیک گوش شمسی آورد و صدایش را آهسته کرد و گفت:
🔥_ببین منم یک زن هستم و میدانم که گاهی سحر و ساحری لازم است، اما موندم تو چرا یه ذره عقل توی کله ات نیست و تمام پولهای بی زبانی را که اسد بدبخت درمیآورد و توی دامن تو میریزه را یکباره میریزی توی حلق ملا غلام؟!
شمسی که خیلی متعجب شده بود گفت:
🔥_خوب به نظرتون خودم برم درس رمالی بخونم ؟!
و با این حرف زد زیر خنده...مادر شمسی که حوصله اش از این حرفهای سبکسرانه شمسی سر رفته بود اوفی کرد و گفت:
🔥_لازم نکرده درسش را بخونی، خیلی زرنگ بودی سیکلت را میگرفتی که بهت نگن بیسواد...
و بعد صدایش را آهسته تر کرد و گفت:
🔥_من موکل سفلی دارم که تمام کارها را برام انجام میده و میتونم این موکل را به تو انتقال بدم، یعنی این موکل یه جوری موروثی هست و با اشاره من به هر کدام از فرزندانم خدمت میکنه، اگر می خوای منتقلش میکنم به تو ،منتها یک سری خدمات باید براش انجام بدی...
شمسی که هر لحظه تعجبش بیشتر میشد گفت:
🔥_موکل یعنی همون که ملا غلام میگفت و....واقعا برای منم کار میکنه؟! من باید چکار کنم؟!
مادرش سری تکان داد و گفت:
🔥_آره همون هست که ملا میگه... کارهاش خیلی سخت نیست بین چند زن و شوهر #جدایی بنداز و چند تا کار دیگه...
شمسی لبخندی مرموزانه زد و در ذهنش هزاران نقشه کشید..حالا شمسی احساس قدرت می کرد، با وجود موکل موروثی که مادرش به او هدیه کرده بود، دیگر احتیاج به مراجعه به ملا غلام نبود، او مطمئن بود که خانهٔ مطهره و محمود هر شب بحث و دعواست،
اما تعهداتی را که داده بود باید عمل می کرد، حداقل بین چند زوج جدایی بیاندازد...شمسی همانطور که آخرین چانه خمیر را پهن میکرد تا به تنور بچسپاند، ناگهان فکری به ذهنش رسید...
درست است خودش است، چرا زودتر به فکرش نرسید. شمسی نان های داغ را که هنوز بخار داغی از آنها بلند بود را داخل سفره چپاند، چادر سفید با گلهای ریز سیاه را روی سرش انداخت و همانطور که از در خانه خارج می شد بلند گفت:
🔥_مادر،حواست به بچه من باشه، الان میام
و از در خانه بیرون آمد و اصلا نشنید که مادرش از او چند سوال پرسید. شمسی با شتاب پیش میرفت و با خود میگفت: احتمالا اینموقع روز خانه است،چرا از اول به فکرم نرسید...عه عه عه..
پاهای شمسی مانند درازگوشی که راه همیشگی اش را حفظ باشد، او را به پیش میبرد و کمتر از چند دقیقه به خانه ملا غلام رسید. در خانه باز بود، شمسی تلنگر کوچکی به در زد و چون جوابی نشنید وارد خانه شد،
اتاق های ردیف با درهای چوبی آبی رنگ مانند قطار به چشم می خورد، زن ملا غلام لب حوض مشغول شستن لباس بود و تا چشمش به شمسی افتاد، لبخندی زد و اتاق ملاغلام را نشان داد و گفت:
_ملا میهمان دارد
و بعد صدایش را پایین تر آورد و ادامه داد:
_یه مشتری دم کلفت از ده بالا اومده...
شمسی که ذهنش درگیر چیز دیگه ای بود به میان حرف زن پرید و گفت:
🔥_با او که کاری ندارم، دخترزادهتان، فتانه توی خانه هست؟!
زن که انگار انتظار شنیدن این حرف را نداشت، اوفی کرد و از زیر چشم به اتاق روبه رو که اتاق فتانه و شوهرش بود نگاهی کرد و گفت:
_ما نه از بچه شانس آوردیم و نه از نوه، شوهر فتانه هم شده داماد سر خانه...
شمسی سری تکان داد و گفت:
🔥_فتانه الان داخل اتاقشون هست؟ شوهرش هم هست؟!
زن سری تکان داد و گفت:
_شوهرش رفته سر زمین، فتانه هم مثل همیشه یه بهانه آورد و همراه شوهره نرفت و توی خانه موند
شمسی لبخند گله گشادی زد و گفت:
🔥_خوب خدا را شکر،با فتانه کار دارم
و با زدن این حرف به سمت اتاقی که محل زندگی فتانه و شوهرش بود رفت. زن ملا غلام نفسش را محکم بیرون داد و زیر لب گفت:
_معلوم این زن مکار چکار فتانه دارد؟!فتانه هنوز نزده میرقصد، وای به حال اینکه شمسی براش بزنه و اونم روی دور بیافته...
شمسی تقه ای به در زد و صدای فتانه بلند شد:
🔥_هااا، چی میگین؟! خو راحتم بزارین تا این صمد لندهور هست باید باهاش سرو کله بزنم، این نکبت که میره باید نصیحتهای شما را گوش کنم..
شمسی خنده ریزی کرد و پرده زرد رنگ اتاق که گلهای سرخ درشت روی آن خودنمایی میکرد را کناری زد و داخل اتاق شد، در را پشت سرش بست و گفت:
🔥_سلام فتانه، والا من نیومدم نصیحتت کنم، اومدم کمکت کنم
فتانه که خوب شمسی را میشناخت اوفی کرد و گفت:
🔥_چه کمکی؟! حالا دیگه؟! اونموقع که هنوز برادر شوهرت مجرد بود و من بدبخت هم چشمم دنبالش بود و راز دلم را برات گفتم کاری نکردی، حالا میخوای چکار کنی هااا؟!