eitaa logo
ندای قـرآن و دعا📕
13.6هزار دنبال‌کننده
35.9هزار عکس
8.9هزار ویدیو
532 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی کپی آزاد مدیریت کانال و تبلیغ و تبادل 👇 @Malake_at eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran دعا و سرکتاب نمیکنم
مشاهده در ایتا
دانلود
@Aminikhaah09_se_daghighe_dar_ghiamat_aminikhaah.ir.mp3
زمان: حجم: 34.95M
🔉شرح و بررسی کتاب 🔉تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 📣 جلسه نهم * تجربه NDE نابینایان مادرزاد * معلولیت مادرزاد و عدالت خدا * شباهت NDE کودکان و بزرگسالان * تحولات تجربه گران پس از NDE * جامعه قانونمند/ نظم دنیای غرب * چرا بخش عمده نهج البلاغه درمورد مرگ است؟ * سلام خدا * حضرت نوح علیه‌السلام، سلام در عالمین داشت. * اثر دورغ مصلحتی نابجای شیخ عباس قمی در هنگام مرگ * راه نجات از اثر اعمال خطا * بالا تا خدا یعنی کجا؟! * حیوانات به چه کسی صدمه نمی‌زنند؟ * عالم با کسی که اهل عصیان است در ستیز است. * علم غیب امام معصوم * صراط مستقیم و ویل * چه کسانی در دسترس شیطان نیستند؟ * چه کسانی اشراف بر اعمال ما دارند؟ * درجات جهنم * مسیر نزول و عروج ملائکه در شب قدر * روایت از امام باقر علیه‌السلام در مورد اقسام ملائک * نهیب رهبری به مردم * روایت از امام علی علیه‌السلام در مورد ملائکه * روایات پیرامون تونل نور * دعای امام برای افراد به اعمال آنها بستگی دارد. * ملکوت ایام * چرا خداوند برای انجام امور از فرشته‌ها استفاده می‌کند؟ ⏰مدت زمان: ۸۳:۱۸ 📆1399/10/06 ❗️برای دریافت مجموع جلسات سه دقیقه در قیامت، از طریق لینک زیر اقدام نمایید. https://aminikhaah.ir/?p=508 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
@Aminikhaah11_se_daghighe_dar_ghiamat_aminikhaah.ir.mp3
زمان: حجم: 37.36M
🔉شرح و بررسی کتاب 🔉تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 📣 جلسه یازدهم * کلیت کسانی که تجربه مرگ دارند. * تونل مرگ چیست؟ * نظر علامه طباطبایی ذیل آیه «یصعد الکلم الطیب.....». * علامت علم از منظر آیت الله بهجت * علم نردبان بهشت و جهنم * انس خاص با قرآن، علامت قلب برزخی * داستان گریه آیت الله بهجت در نماز * روایت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیهم * تونل جمعی «عرضه اعمال به امام» * ملائکه چه کاری دارند؟ * تحت دستور جبرئیل بودن تمام ملائک * شش تن آل کساء *واسطه بودن ملائک در همه کارها *قانون یعنی ملائکه ❗️برای دریافت مجموع جلسات سه دقیقه در قیامت، از طریق لینک زیر اقدام نمایید. https://aminikhaah.ir/?p=508 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
ندای قـرآن و دعا📕
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۷۸ _چت بود؟ مجبور بودم با زیرکی بحث رو به جای دیگری بکشم. گفتم: _ح
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۷۹ فاطمه فهمید چقدر حالم خرابه. بحث رو عوض کرد: _میگم شما که اینقدر خوب هستی همش به من چایی و شربت میدی راه دسشویی هم نشونم میدی؟ خنده ام گرفت و بادستم به دستشویی اشاره کردم. 🍃🌹🍃 عجب شب پرماجرایی بود.. در عرض یک شب همه چیز به یکباره تغییر کرد.تاهمین دیروز فاطمه رو رقیب خودم میدونستم.. تا همین دیروز فاطمه رو خوشبخت قلمداد میکردم.. تا همین دیروز فکر میکردم تنهام!! ولی الان تازه فهمیدم چقدر کج فهم بودم!!همیشه فکر میکردم دختر باهوشی هستم ولی امشب فهمیدم هیچی نمیدونستم.!! حاج مهدوی یکبار ازدواج کرده بود و اینقدر عاشق بود که با گذشت پنج سال هنوز هم تجدید فراش نکرده بود!! فاطمه نامزدی وفادار داشت که با وجود مشکلات و ناراحتیها هنوز به وصال او امید داشت و وقتی از او حرف میزد چشمهایش غرق عشق و نیاز میشد. با این تفاسیر من باید خوشحال باشم! چون دیگه نمیترسم که رقیب عشقیم دوست صمیمی  و مومنم باشه. ولی خوشحال نیستم.چرا که من در رفتارهای حاج مهدوی هیچ نشانه ای از علاقه به خودم ندیدم و هرچه بیشتر میگذرد بیشتر به خودم لعنت میفرستم که کاش هیچ گاه با او آشنا نمیشدم و دلبسته اش نمیشدم.واقعیت این بود که حاج مهدوی حق من گنهکارو عاصی نبود! ولی یکی بیاد اینو به این دل وامونده اثبات کنه..چه کنم؟ با این دلی که روز به روز مجنون تر و بیتاب تر میشه چه کار کنم؟ 🍃🌹🍃 ؟؟ فاطمه با دست وصورتی خیس مقابلم ایستاده بود و با این سوال منو از افکارم پرت کرد بیرون. آره..چقدر دلم میخواست نماز بخونم! و گریه کنم و خدا رو بدم به بنده های خوبش.. پرسیدم: _چطوریه؟!یادم میدی؟ دقایقی بعدکنار هم ایستادیم و قامت بستیم. 🍃🌹🍃 وقتی رو میگفتم... با خودم فکر کردم که چه شبهایی نسیم کنارم بود و باهم مشغول چه کارهای بیهوده ونقشه های ای میشدیم  و آخرش هم میخوابیدیم ولی امشب با این ،خونه پایگاه شده و جای پای شیاطین از این خونه محوشده. نماز خوندیم… چه نمازی.!!چه شور وحالی.!!. بدون خجالت از همدیگه گریه میکردیم و آهسته برای هم دعا میکردیم. اون شب من رو کنار گوشم حس کردم… اونشب من رو شنیدم.. اونشب من ایمان داشتم که خدا ی منو و حاجتم رو میده.. اون شب زیبا و معنوی با بانگ اذان صبح به پایان رسید و ما با آرامشی دلچسب درگوشه ای خوابیدیم. 🍃🌹🍃 قبل از اینکه چشمم بسته شه فاطمه با صدایی که خواب درآن موج میزد گفت:_رقیه سادات..یه قرار.. با خواب الودگی گفتم:_هوم.؟؟ _بیا قرار بزاریم هرکس حاجتش رو زودتر گرفت قول بده برای برآورده شدن حاجت اون یکی، هرشب نمازشب بخونه.قبول؟؟ چشمم سنگین خواب بود.. با آخرین باقی مونده های رمقم گفتم.: _اوووم..قبول! 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌼🍃🌼.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌼.🍃🌼═╝