eitaa logo
ندای رضوان
5.6هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
3.4هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
1 اسمم فاطمه بخاطر مشکل مهره های کمر و گردنم و طبق توصیه دکتر کاملا استراحت کرده و هیچ حرکتی نمیکردم. با زنداداش کوچیکم که دختر عمومم میشد خیلی صمیمی و رفیق بودیم همه ی اسرارمون رو بهم میگفتیم طی همین گفتگوها یبار گفت فهمیدم یکی از دوستام که مطلقه ست با برادرم ارتباط برقرار کرده و خیال ازدواج پنهانی داره ولی خانمش هنوز از جریان بیخبره و ماهم نتونستیم از این ارتباط منصرفش کنیم ، هر فکری که سازنده بود و به ذهنم خطور میکرد بهش میگفتم و طی همین یکماه گاها فکرم معطوف به زندگی پسرعموم میشد اخه با همسرش زندگی خیلی خوبی داشتند و اینکه الان میشنیدم با یکی دیگه در ارتباطه غیرقابل باور بود برام. اتفاقا چندباری که عروس عموم بدیدنم اومد خیلی شاد و سرزنده بود دلم براش میسوخت اگه میفهمید شوهرش در شرف ازدواج مجدده چی به روزش میومد. ادامه دارد.. کپی حرام
2 اون زنی که پا تو زندگی این بنده خدا گذاشته بود رو نفرین میکردم و ناسزا میگفتم. اما زنداداشم من رو ازین کار منع میکرد و میگفت بجای نفرین و ناسزا دعا کن خدا هدایتش کنه و دست از سر زندگی داداشم و زنداداشم برداره چون اگه زنداداشم بفهمه دق میکنه . با دوتا بچه قد و نیم قد چکار میتونه بکنه؟راست میگفت خودم شاهد خیانت شوهرخواهرم به خواهر بزرگترم بودم و دیده بودم چقدر بابت این موضوع اذیت شد و اسیب دید...من هم که با اون شرایطم کاری جز دعا از دستم بر نمیومد.یروز که زن عموم به عیادتم اومد باهاش در مورد پسرش حرف زدم و گفتم یعنی شماها نمیتونید از پس یه زن بربیاین و از زندگی پسرتون بیرونش کنید؟ زن عمو گفت اون زنیکه تا ابروی خاندانمون رو نبره ول کن نیست ادامه دارد کپی حرام
3 دلم به حال عروسم و دسته گلاش میسوزه بابت این جریانات خیلی اسیب میبینند. گفتم یروز با عمو برید سراغ خانمه خودتون هرطور میتونید پاش رو از زندگی پسرعمو کوتاه کنید .گفت اخه مشکل پسر خودمونم هست که بدجور دلداده ش شده... زن عمو بلند شد که بره تعارفش کردم نهار بمونه و با اصرارهای من زن عمو موند. بعد از نهار زنداداشم توی اشپزخونه مشغول شستن ظرفها بود و مادرش هم پیشش بود. باید میرفتم سرویس کمی حالم بهتر بود بسختی از جام بلند شدم و رفتم وقتی از سرویس برگشتم روی اولین مبل نشستم تا کمی استراحت کنم و کمتر به کمرم فشار بیاد تا بعد برم سرجام. ادامه دارد کپی حرام
4 نزدیک اشپزخونه نشسته بودم و مدام اسم من رو میبردند فهمیدم دارن در مورد من حرف میزنند زن عمو میگفت میخواد همه چی رو بهم بگه و زنداداشم منصرفش میکرد.زنداداشم گفت فاطمه حالش مساعد نیست و نباید اون رو درگیر این موضوع بکنیم ...دیدی که مامان و داداشهاش گفتن خودمون درستش میکنیم.... چی میشنیدم؟ چی رو نباید بفهمم؟ خدای من نکنه بهم دروغ گفتند و اونی که داره زن میگیره شوهر خودمه و با این داستان ها داشتن اماده م میکردند؟ صداش کردم که با عجله اومد التماسش کردم حقیقت رو بگه وقتی فهمیدم اونی که زیر پای پسرعموم نشسته خواهر خودمه داشتم پس میفتادم. سه سال پیش خواهرم بخاطر عقیم بودن شوهرش و عدم همکاری با دکتر باهاش مشکل پیدا کرد ولی وقتی خیانتش رو دید کاملا ازش ناامید شد و طلاق گرفت ادامه دارد... کپی حرام
5 اما از ترس خورد شدن خودش به بقیه فقط مشکل عقیمی شوهرش رو گفت. و یسالی بود که در یه شرکت کار میکرد و تمام مدتی که بیمارم یبارم به دیدنم نیومد فکر میکردم درگیر کارشه... هیچ توقعی ازش نداشتم چون از وقتی مطلقه شد دچار افسردگی شده بود دلم نمیخواست بخاطر مراقبت از من حالش بدتر بشه. حتی بهم سر هم نمیزد و من فکر میکردم برای فرار از افسردگی مشغول کارو فعالیته که حتی بهم سر نمیزنه.. و من چه ساده بودم و خبر نداشتم خواهرم زیر پای پسرعموی متاهلمون نشسته تا خونه خرابش کنه. اخبار بد و مشکل اعصاب حال جسمیم رو خرابتر میکرد اما بیخیال خودم شدم دلم از خواهرم گرفته بود دلم نمیخواست باهاش روبرو بشم. ادامه دارد... کپی حرام
6 یه روز به حسین گفتم پسرعموم رو به خونمون دعوت کنه. باهاش حرف زدم و وقتی دیدم از ازدواج با خواهرم منصرف نمیشه واقعیت رو گفتم که موضوع عقیم بودن خواهرم دلیل اخرش بوده و دلیل اصلیش این بود که شوهرش بهش خیانت کرد،.. و حالا خود اون داشت مردی رو تشویق میکرد به زنش خیانت کنه...به پسرعموم گفتم وقتی خواهرم متوجه خیانت شوهرش شد چه حال و روزی پیدا کرد گفتم اگه اینده و سلامتی روحی و روانی زنت که مادر بچه هاته و زنگی بچه هات مهم نیست به خیانتت ادامه بده. وقتی دوماه بعد فهمیدم اون دو ارتباطشون رو قطع کردند خیلی براشون خوشحال شدم خصوصا برای خواهرم. نمیدونم چرا دقیقا همون کاری که سه سال پیش زندگیش رو نابود کرد رو در حق عروس عموم روا داشت... پایان کپی حرام