eitaa logo
ندای رضوان🇮🇷
5.1هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
88 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌻🌿 درقرآن آیه ۱۹ سوره نسا اگر زن و شوهر اختلاف پیدا کردند بخوانند. 🌿🌻 🌹🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌹 🌴 سوره ها و 🌴 🌻66.: ازدواج و آشتی در سختی جان دادن و عذاب فرد مارگزیده و بیمار صرعی آرامش و درمان بی خوابی دین و بدهکاری 🌷 شفاي بيمار ورام شدن زن یا مرد بد اخلاق و مخفي ماندن اسرار مجرب است. 🌻67.: 🌷 در شب سوره ملک را قرائت کند اجری مانند احیای شب قدر را خواهد داشت. 🌷 که دندانش درد می کند انگشتش را بر دندانی که درد می کند بگذارد و آیه «23 سوره ملک» را هفت مرتبه بخواند،. ❤️(مجمع البیان، ج10، ص66)❤️ 🦋 سوره ها و 🦋 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
ندای رضوان🇮🇷
۱ تو خونمون من دختر کوچیکه هستم و دوتا برادر دارم برادربزرگم حسابی درس خوند و درس خوند تا خودش رو رسوند به یه جایی و شد مهندس مملکت، برادر دومم و من هر دو در حال تحصیل بودیم رابطه من و برادر دومم با همدیگه خیلی صمیمی بود و بیشتر شبیه دو تا دوست بودیم. تمام شیطنت هامونم از بچگی تا موقعی که بزرگ شدیم با هم دیگه نقشه می ریختیم حتی تا این اواخر. برادر بزرگم درسش تموم شد و یه شغل آبرومندانه پیدا کرد افتاد دنبال وام و پیشرفت زندگیش با کمک چند تا وام مختلف تونست یه خونه ی ویلایی خیلی بزرگ بخره ناگفته نمونه که بابامم خیلی بهش کمک کرد و بعد از تمام این مسائل که چند سال گذشت یه ماشین پرشیا هم برای خودش خرید آخر سر گفت که من قصد ازدواج با یه دختری رو دارم ما همه فکر می کردیم که همسر برادرم یه آدم خیلی خاص و ویژه ایه یا تحصیلات عالیه ای داره اما برعکس برادرم رفت سراغ یه دختر خیلی ساده از یه خانواده معمولی چیزی که ما اصلا فکرشم نمی کردیم، حقیقتش وقتی که من فهمیدم برادرم میخواد با این دختر ازدواج کنه خیلی خورد تو ذوقم و بدم اومد انتظار داشتم داداشم دختر خیلی خاصی رو برای ازدواج انتخاب کرده باشه بهش گفتم داداش این انتخاب اشتباهه این دختره هیچ شاخصه خاصی نداره که تو بخوای مثلا اونو بپسندی اما به حرف من گوش نداد و گفت الا و بلا من همین دخترو میخوام مامانم اول باهاش لج کرد و گفت من خواستگاری این دختر نمیرم این همه زحمتتو کشیدم و تلاش کردم که تو رو به یه جایی برسونم حالا دو دستی تقدیمت کنم به یه دختری که حتی نتونسته درسشو بخونه و مدرکی داشته باشه که نزدیک به توِ نهایت پیشرفت اون خانواده دیپلمه برادرم به هیچ کدوممون گوش نداد و گفت اگر اینو برای من نگیرید من دیگه ازدواج نمی کنم هرچقدر به مامانم گفتم محلش نذار با این نرو خواستگاری دختره گوش نکرد گفت می ترسم داداشت تا آخر عمرش مجرد بمونه هم گناهش گردن منه هم من میخوام بچم سر و سامون بگیره ادامه دارد کپی حرام
ندای رضوان🇮🇷
#بارداری ۱ تو خونمون من دختر کوچیکه هستم و دوتا برادر دارم برادربزرگم حسابی درس خوند و درس خوند تا
۲ به مامانم گفتم من که مطمئنم این دختره یه تله پهن کرده برای داداشمو دیده این ساده است و بدبخته میخواد اینو بندازه تو تله، همون لحظه داداشم از پشت سرم بهم گفت اولا که اینطوری نیست دومنم اگر اینطوری باشه به تو ربطی نداره زندگی خودم به خودم مربوطه و خودم تصمیم می گیرم از همین الان دخالت نکنید خیلی بهم بر خورد انقدر که دیگه دلم نمی خواست حتی اون دختره زشت دو ببینم ولی به خاطر مادرم قبول کردم و شب خواستگاری شرکت کردم زن داداشم خونه پدریش از محله ما خیلی پایین تر بود و خونشونم اصلا در اندازه ما نبود اونجا داشتم از خنده می ترکیدم که داداشم با این همه دک و پوز بالاخره حاضر شده با یه همچین دختری از اینجا ازدواج کنه چشمم افتاد به برادر دومم رضا که دیدم اونم داره زیر زیرکی میخنده هیچی نگفتم چون مامانم خیلی جوادو دوست داشت و معتقد بود که چون پسر بزرگشه باید خیلی بهش محبت کنه می گفت جواد از همون بچگیش چون من شماها رو به دنیا آورده بودم نتونستم باهاش خوب وقت بگذرونم بازی کنم و الان جواد نور چشمای منه وقتی زن داداشم سینی چایی رو آورد بیرون من دیدم وای یه دختر از یه خانواده سطح پایین اما انقدر افاده داشت که من و از یه خانواده مرفه نداشتم با کلی ناز و ادا سینی چایی رو جلوی همه گرفت ماتم برد که این دختره تو چه موقعیتی داره اینجوری برای ما پشت چشم نازک میکنه از دست داداشم حسابی عصبانی شدم که ما رو انقدر حقیر کرده بود آورده توی این خونه اما باز هم چشمهای مامانم باید بهم التماس کرد که هیچی نگم و منم نگفتم بعد از مراسم خواستگاری وقتی برگشتیم به خونه داداشم با غرور زیادی گفت نظرتون چی بود؟ که منو برادرم رضا از خنده منفجر شدیم بهش گفتم گشتم گشتم پیداش کردم گوله اش کردم پرتش کردم این چی بوده تو پسندیدی داداش تو هیچی کم نداری همه چی تمومی ادامه دارد کپی حرام
۱ داخل یک خانواده شلوغ تو یک روستای کوچیک زندگی میکردم برای یک خانواده هفت نفره با پدری که روی یه تیکه زمین کوچیک کشاورزی میکرد زندگی خیلی سخت میگذشت اوضاع مالی خیلی بدی داشتیم و فکر عروس کردن سه تا دختر ، پدرو مادرم رو از پا انداخته بود بابا از یه طرف به فکر این بود زودتر مارو شوهر بده که از نون خورهاش کم بشه از یک طرف منتظر کسی بود که مارو بدون جهیزیه و عروسی برداره، ببره سر خونه و زندگیش ،ثریا خواهر بزرگم از هممون قشنگتر بود روحیه شادی داشت و زندگی رو آسون میگرفت سنی نداشت تازه بیست سالش شده بود تو این دوره زمونه دختر بیست ساله بیشتر دختر بچه محسوب میشه نه دختری که وقت ازدواجش باشه یک روز بابام مثل همیشه اخمو و عصبانی گفت شب واسه سیمین خواستگار میاد تو خانواده روستایی و سنتی ما نمیشد از بابا پرسید خواستگار کیه... جناب خودش تصمیم میگرفت و ما مجبور به اطاعت بودیم ما همه خوشحال بودیم مامانم طفلک کل خونه رو برق انداخت و به کل فک و فامیل خبر داد ما خواهرا ریز ریز میخندیدیم و سیمین رو حاضر میکردیم شب که شد خواستگار اومد .... ادامه دارد کپی حرام
۲ یه مرد جا افتاده ای تقریبا هم سن بابا و یه خانوم خیلی جوون ما حسابی گیج شده بودیم به زنه نمیخورد مادر پسری باشه که بخواد زن بگیره به مرد هم نمیخورد حتی داماد باشه تا اینکه زن لب باز کرد و گفت : دوازده ساله ازدواج کردیم ولی بچه دار نمیشیم و مشکل از منه ... خانواده ای ندارم پدرومادرم فوت کردن خواهر و برادر ندارم و عمو و دایی هرکدوم سرگرم بچه های خودشونن منم راضی ام فقط سایه ی شوهر و سقف بالای سرم باشه واسه همین خودم واسه آقا جواد آستین بالا زدم نگران نباشید برای تازه عروس اون طرف حیاط خونه ساختیم که کاری بهم دیگه نداشته باشیم و قول میدم اذیتش نکنم من فقط میخوام اواره نشم بابا هر حرف زن رو تایید میکرد و مادر بیچاره ام اجازه اظهار نظر نداشت اما از چهره مامان مشخص بود راضی نیست و از ترس بابا داره تحمل میکنه در واقع همه ما همین بودیم قیافه همه ما درهم شد باور نمیکردیم یه پدر راضی بشه همچین کسی پا به خونه اش بذاره واسه دختر جوونش مامان که اعتراض کرد و گفت دخترم نباید با هوو زندگی کنه بابا زیر مشت و لگد بدن مامانو له و کبود کرد و گفت از کی تا حالا زن حق نظر دادن داره؟ بتمرگ بذار اینارو رد کنم برن بعدم جواد خان خودش برای دخترمون یه خونه ساخته که هوو ها با هم توی یه خونه نباشن دهنتو ببند بذار کارمو بکنم ادامه دارد کپی حرام
۳ سیمین بیچاره بدون هیچ حرفی ناچارا قبول کرد ... بعدا شنیدیم جواد زن بدبختش رو محبور کرده بیاد خواستگاری گفته یا میای یا جات تو کوچه ست چون وقتی خودت بیای خانواده دختر میفهمن با دختر شون سر جنگ نداری و رضایت میدن خیلی با مادرم غصه ی سیمین رو میخوردیم زندگی با مردی که جای باباشه کنار یک هوو امکان نداره زندگی با هوو راحت باشه اونم با مردی که به زن خودش رحم نکرده و آوردش برای خودش خواستگاری خواهر دسته گلم بدون جشن و حتی یه تیکه لباس راهی خونه شوهر شد ... حس خوبی به هووی خواهرم گلی نداشتم یکسالی از ازدواج خواهرم میگذشت هربار میگفت گلی هیچ کاری بهش نداره چندبار بهش گفته اگر کاری داشتی بهم بگوماکه باور نمیکردیم به نظرمون سیمین بخاطر دل ما این حرفا رو میزد چون جواد کلا گلی رو فراموش کرده بود چندبار سیمین رو برده بود مسافرت شبها فقط پیش سیمین میموند بعد از یکسال سیمین باردار شد جواد تمام وقت پیشش بود اما منو مادرم دلمون طاقت نمیآورد میترسیدیم گلی باهاش لج کنه واسه همین قرار شد به بهانه کمک به سیمین ، تو بارداری سیمین من برم پیشش و مراقب خواهرم باشم درسته خواهر من رفته بود تو زندگی گلی ولی اونم با میل خودش نبود و بلکه با اجبار پدرم بود ادامه دارد کپی حرام
۴ وقتی رفتم چیزیکه میدیدم باور نمیکردم گلی برای سیمین غذا میپخت کارهای خونش رو میکرد و سیمین کلی ازش تشکر میکرد اگر گلی کوتاهی میکرد جواد حسابی دعواش میکرد سیمین میگفت دلم براش میسوزه طفلک گناه داره ولی من میگفتم خواهر من چقدر ساده ای ،گلی مجبوره از روی سیاستش هست وگرنه مطمئن باش چشم دیدن تورو نداره جواد اگر گلی کاری برای سیمین نمیکرد ، شروع به اربده کشی میکرد و سیمین بهش میگفت بخاطر من باید از دلش دربیاری و باهاش خوب رفتار کنی و جواد، بخاطر سیمین میرفت ازش عذرخواهی میکرد یک ماهی که گذشت دیدم انگار رفتارای گلی از روی اجبار هست ولی خشم و سیاستی درکار نیست زیادی ساده بود و البته به نظرم رنج کشیده اگر کاری میکرد بیشتر در نبود جواد بود و فهمیدم فیلم بازی کردن در کارش نیست با اینکه معلوم بود از غصه داره میترکه اما همیشه به سیمین میگفت مواظب باش اینکارو نکن برای بچه بده اونکارو بکن برای بچه خوبه و همین رفتارا باعث شد کم کم بفهمم گلی زن خوبیه بالاخره روز زایمان سیمین رسید حالش اصلا خوب نبود و بردیمش بیمارستان ادامه دارد کپی حرام
۵ گلی براش دعا میخوند و همش منو آروم میکرد کل روز پشت زایشگاه منتظر بودیم و دکتر گفت حال مادر اصلا خوب نیست و بچه هم ممکنه زنده به دنیا نیاد جواد زد توی سرش و نشست کف بیمارستان با گریه گفت : بچه نمیخوام به خداوندی خدا بچه نمیخوام فقط سیمین بمونه توروخدا یکاری کنید زنم زنده بمونه بعد به من گفت بچه ای که باعث مرگ سیمین بشه رو نمیخوام دیدم گلی هم یواشکی گریه میکنه سیمین نتونست طاقت بیاره و سر زایمان بدون اینکه دختر و پسرش رو ببینه رفت و دوتا بچه دوقلو بدون مادر روی دستمون موند خواهر قشنگ و نازنینم تو جوونی پرکشید مادرم کمرش تا شد و جواد حتی نگفت بچه ها رو بیارید تا ببینم اصلا انگار نه انگار که این دوتا بچه وجود دارن جواد اصلا نگاهشون هم نمیکرد تا اینکه یه روز با مامانم رفتم کنارش راضیش کنیم تا بیاد بچه ها رو ببینه اصلا وجود این دوتا بچه براش مهم نبود گلی هم بیچاره دست کمی از جواد نداشت میگفت روزی که اومدیم خواستگاری سیمین تو دلم میگفتم گلی روزگارت سیاهه اخه با هووی که هم جوونتره و هم بچه دار میشه چه جوری کنار بیام اما سیمین انقدر خوب بود که فکر میکردم خواهریم نه هوو ادامه دارد کپی حرام
۶ بعد از مراسمهای سیمین ، چاره ای جز سپردن بچه های سیمین به جواد نداشتیم اشک میریخت که بچه های سیمین بی مادر بزرگ میشن اما بچه سیمین یک مادر خوب داشتن گلی زن خوبی بود و بالاخره بچه دار شد نه از خودش اما انگار خدا بچه ها رو تو دامنش گذاشت مطمئن بودم گلی براش مادر خوبی میشه بچه های سیمین رو بهش سپردیم مادر بزرگم همش میگفت این کار اشتباهه و اون مادر اونا نیست بهش گفتم ننه قرار نیست حتما بچه رو بدنیا بیاری که مادر بشی اون زن انقدر مهریون و رنج کشیده هست که شک نکن از ما بهتر مراقب اون بچه هاست هفته ای یکی دو بار میریم و به بچه ها سر میزنیم جواد برخوردش با ما خیلی خوبه از رفت و امدهامون به اونجا فهمیدیم رابطه اش با گلی خیلی خوب شده و بچه ها هم حالشون خوبه انگار تنها عنصر اضافه این جمع خوشبخت خواهر من بوده که الان زیر خروار ها خاک خوابیده دلم برای سیمین خیلی تنگ شده خواهرم خیلی خانم و مظلوم بود حقش این نبود که بدون بغل کردن بوییدن و بوسیدن بچه هاش از دنیا بره مادرم پدرمو مقصر مرگ سیمین میدونه یکبار بهش گفتم تعیین تقصیر و این چیزا سیمین رو زنده نمیکنه با گریه گفت میدونم میخوام جلوشو بگیرم که این بلا سرشماها نیاد از وقتی سیمین فوت کرده بابامم خیلی فروکش کرده و دیگه مثل قبل همش عصبی نیست اما الان تنها چیزی که مهمه حال بچه های سیمینه پایان کپی حرام
مجرب🙏🏼 هر که این دعا را در ظرف آب بنویسد و به زن دهد که بیاشامد پس با همسرش همبستر گردد، آن زن حامله گردد هر چند عقیم باشد و دعا این است : بسم الله الرحمن الرحیم یا ذالعرش الکریم و الملک القدیم یا الله یا رحمن یا رحیم یا ستار یا غفار یا احد یا صمد صلی علی محمد وآله وارزقنی ولدا صالحا ــــــــــــــــــــــــــــــ 📖اسرار المقاصد✅ _____________🍁🍁🍁🍁 🌹 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
، ، ، ، ، ، ، 🥀سوره مزمّل هر كه اين سوره را نوشته با خود دارد هر جا كه رود و نصيبش گردد. و ايضاً جهت خواندن آن نافع است و چنانچه چيزى تا ده روز هر روز يك بار بخواند. و اگر در ميان زن و شوهر پديد آيد اين سوره مباركه را بر آب بخوانند و بياشامند ايجاد شود. و هرگاه كسى را نشود، زن و شوهر هر دو روزه بگيرند و وقت افطار غسل كنند و هر دو سوره مباركه مزمل را به آب بخوانند و از آن بياشامند، خداوند متعال به آنها مى فرمايد. و چنانچه كسى دار باشد بعد از هر نماز يك بار بخواند قرضش گردد. و نيز اگر كسى داشته باشد اين سوره مباركه را بر روغن بادام تلخ خوانده و برا اندام او بمالند دردش يابد. و اگر كسى دچار تنگى گردد تا چهل روز روزى يك بار اين سوره را بخواند روزى اش يابد. و نيز جهت مهمات يازده روز روزى يازده بار بعد از نماز صبح خواندن مفيد و است 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 ✨🌹✨🌹✨ @TasirZekr