🌹🌹🌹🌹
#تاواناشتباهم 1
دو سال از زندگی مشترکم با رامین میگذشت تو این مدت شوهرم نذاشت هیچ کم و کسری داشته باشم و همه جوره هوامو داشت زندگی آرومی داشتیم و شکر خدا هیچ مشکلی نداشتیم شوهرم توی اداره مالیات کار میکرد و وضع زندگیمونم خوب بود.
خودمم دانشجوی حسابداری بودم و امسال ترم آخرم بود همسرم از اول با خوندن درسم و بعدها برای کار کردنم هیچ مخالفتی نداشت و گفت که من با کار کردن تو هیچ مشکلی ندارم.
رامین هیچ وقت توی زندگی برای من کم نمیذاشت منم سعی میکردم که همیشه یک همسر لایق براش باشم.
از خواب که پا شدم متوجه شدم که رامین کنارم نیست و رفته سر کار.
بازم مثل همیشه منو بیدار نکرده بود که بهش صبحانه بدم و همین خیلی ناراحتم میکرد .
کش و قوسی به بدنم دادم و کلافه دستمو به سمت گوشیم بردم که با رامین تماس بگیرم.
ادامه دارد.
کپی حرام.
#تاواناشتباهم 2
اما با دیدن پیامکی که از طرف شوهر خواهرم اومده بود خشکم برد ما معمولاً با هم ارتباطی نداشتیم و برای همین خیلی تعجب کردم.
پیامکی که از طرف صادق اومده بود رو باز کردم و با خوندن چشمام از حدقه بیرون زدن!
_ سلام نرگس جان صبحت بخیر ببخشید اگه بد موقع مزاحم شدم ولی باید حرفامو بهت میزدم نرگس راستش من به تو علاقهمند شدم و میخوام که با هم در ارتباط باشیم نرگس من خیلی به تو وابسته شدم خواهش میکنم ازت که باهام راه بیا... قول میدم که کسی از این قضیه چیزی نفهمه من بیشتر از رامین به فکر خوشبختیتم عزیزم و برای تو هر کاری میکنم.
رفتم دوباره از اول پیام رو خوندم اگه اسمم توش نبود فکر میکردم که میخواسته برای یکی دیگه بفرسته اما چند بار توی پیام اسم منو گفته بود و روی اسم رامینم تاکید کرده بود!
ادامه دارد.
کپی حرام.
#تاواناشتباهم 3
خیلی عصبی شده بودم. زدم به سیم آخر آخه این مردک به چه حقی این پیام رو برای من فرستاده؟ من خواهر زنشم خواهر من دو تا بچه ازش داره !
چرا به خودش همچین جسارتی داده که یه همچین پیام بفرسته؟
وای خدا رامین اگه بفهمه بیچاره میشم اگه بفهمه صادق رو حتماً میکشه .
من به صادق به چشم برادرم نگاه کردم اون چطور تونسته یه همچین فکری در مورد من بکنه؟
بی تاب از جام بلند شدم_ حالا باید چیکار کنم. چه جوابی به این مردک بیشرف میدادم؟
خدایا به خواهرم میگفتم یا به رامین؟
اگه به رامین میگفتم حتماً شر به پا میکرد.
اول صبحی چه بلایی بود که سرم اومد چرا باید روزم اینطوری شروع میشد.
من یک زن متاهلم اونم متاهله از از اون گذشته اون مثل برادرم بود و بهش اعتماد داشتم الان اینا چی بود که نوشته بود.
ادامه دارد.
کپی حرام.
#تاواناشتباهم 4
تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که مسیج رو پاک کنم و در مورد چیزی به رامین نگم شاید صادقم بیخیال شه به رامینم میگم که رفت و آمدمون رو با خواهرم کمتر کنیم هرچند که ما زیادی رفت و آمدی هم با خواهرم زری نداشتم اما بازم بهتره که دیگه صادق رو نبینم اینطوری این قضیهام تموم میشه!
چقدر ساده بودم که فکر کردم با پاک کردن اون مسیج همه چیز تموم میشه مسیج رو پاک کردم اما تمام روز را عذاب وجدان داشتم چطوری این قضیه را از شوهرم پنهون کنم؟
رامین که گفت هیچ وقت بهم دروغ نگو امت الان نمیشه بهش بگم اگه بفهمه که مطمئنم شرط به پا میکنه با خودم گفتم _بهتره که سکوت کنم و چیزی نگم.
قضیه رو به رامین نگفتم اما بازم عذاب وجدان داشتم یک هفته گذشت تا اینکه یک روز رامین عصبی به داخل خونه اومد به استقبالش رفتم_ سلام عزیزم خسته نباشی .
اما مثل هر روز نبود و اونقدر عصبی بود که صورتش از شدت خشم قرمز شده بود و منو بدجوری ترسونده بود.
ادامه دارد.
کپی حرام.
#تاواناشتباهم 5
اولین چیزی که به ذهنم خطور کرد این بود که نکنه قضیه رو فهمیده باشه! صدام از ترس میلرزید عزیزم اتفاقی افتاده به طرفم اومد و با همان عصبانیت گفت _نرگس تو که چیزی را از من پنهون نکردی؟
ترسیده آب دهنم رو قورت دادم و گفتم _نه چطور مگه؟
کاش واقعیت رو همون لحظه بهش میگفتم اما سکوت کردم و بازم به پنهون کاری ادامه دادم به یکباره سمت صورت راست صورتم سوز کشید .
هین بلندی کشیدم و گفتم_ چیکار میکنی رامین؟
رامین به یکباره داد زد_ تو چرا به من نگفتی که اون صادق بیشرف چه پیامی بهت داده ؟
دستم رو جای سیلی که درد میکرد گذاشتم و به زمین خیره شدم .
چونمو گرفت و سرمو بالا برد.
به صورتم خیره شد _حرف بزن چرا ازم پنهون کردی؟ زری زنگ زد و همه چیز رو بهم گفت .
با بغض خواستم حرف بزنم اما اجازه نداد و با بغضی که توی صداش بود گفت_ هیچ وقت نمیبخشمت نرگس!
بعدش برگشت که از خونه بیرون بره دنبالش افتادم و بهش التماس کردم_
تورو خدا رامین برات توضیح میدم .
اما گوش نکرد و رفت منو تنها گذاشت بهم پیام داد که میخوام ازت جدا بشم من نمیتونم با آدم دروغگو زندگی کنم! بهش گفتم من بیتقصیر بودم اون نگاه بد به من داشت و من نخواستم که تو چیزی بفهمی اما گفت بیتقصیرم بودی باید به خودم میگفتی .
ادامه دارد.
کپی حرام.
#تاواناشتباهم 6
ناچارا به خانه پدرم رفتم زری هم اونجا بود و فهمیدم که شوهرش صادق فراری شده و کسی ازش خبری نداره از زری شاکی شدن که چرا رفته قضیه رو به رامین گفته من که این وسط کارهای نبودم شوهر اون بوده که هوس باز از آب در اومده!
اما بیچاره زری هم بی تقصیر بود .
رامین ترکم کرد تا روزی که درخواست طلاق اومد در خونه.
رامین جواب تلفنمو نمیداد تا روز دادگاه. روز دادگاه توی محوطه خودم رو بهش رسوندم و دستشو گرفتم_ رامین تو رو خدا تنها گناهم این بود که نمیخواستم شوهرم درگیر این قضیه شه خدای نکرده بلایی سر اون بیشرف بیاره.
من بیگناهم این کارو باهام نکن .
به چشمای رامین نگاه کردم که اشک تو چشم حلقه زده بود میدونستم که اونم منو دوست داره
_ رامین یه فرصت دیگه به زندگیمون بده التماست میکنم.
_ نباید ازم پنهون میکردی
سری تکون دادم_ آره اشتباه کردم باید بهت میگفتم اما از این به بعد قول میدم که هرچی شد بیام به خودت بگم تو رو خدا دیگه بهت دروغ نمیگم چیزی رو پنهون نمیکنم فقط یه فرصت دیگه بهمون بده .
رامین قدمی به سمت دادگاه برداشت ناامید نگاهش میکردم اما زودی برگشت به سمتم و گفت خیلی دوست دارم نرگس .
یه فرصت دیگه به زندگیمون داد و برگشتیم.
زری هم که یک مدت بعد صادق برگشت بدون هیچ حرفی برگشت سر خونه و زندگیش از روی ناچاری و اما ما دیگه کلاً رابطمونو باهاش قطع باهاشون قطع کردیم برای آرامش زندگی خودمون.
پایان.
کپی حرام.