eitaa logo
ندای رضوان
5.6هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.4هزار ویدیو
75 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
پدرم مرد زحمتکشی بود و سه شیفت کار میکرد تا توقعات بیش از حد مادرم رو براورده کنه... اخه خونواده مادریم همه پولدار بودند و همین باعث میشد مادرم هرروز چیز جدید از پدرم طلب کنه... برادرم تازه ازدواج کرده بود، کم‌کم با زنداداشم دوست شدیم و باهم به باشگاه میرفتیم... مدتی بعد که او باردار شده بود یه بار سر موضوعی بینمون بحثی جدی و دعوا اتفاق افتاد که برادرم از خانمش حمایت کرد و‌من بابت اینکه بین من و همسرش از اون جانبداری کرده ناراحت بودم درسته حق با من نبود اما توقع داشتم برای حفظ آبروی من بیطرف بمونه... ازون به بعد روابطم رو با زنداداشم خیلی کم کردم و با یکی از دخترا که از باشگاه به خونه برمیگشتم طرح دوستی ریختم و صمیمیتی خاص بینمون شکل گرفت ادامه دارد کپی حرام