#دستروزگار
شوهر عمه کبری که مرد مدتی بعد بخاطر سکتهای که داشت نمیتونست از پس کارهای شخصیش بربیاد برای همین بابا تصمیم گرفت او رو به خونهی خودمون بیاره
مامانم مخالف این کار بود...
اخه عمه زنی غرغرو بود با وجود سه تا عروس همیشه تنها بود و چندان بهش رسیدگی نمیکردند
یه شب که بابا گفت فردا
قطعا عمه رو میاره مامان با التماس گفت خودت میدونی خواهرت وسواس داره از طرفی مدام در حال ایراد گرفتن و غر زدنه تا جایی که حتی پسرهاش راضی به نگهداری از او نیستند حالا توقع داری من ازش مراقبت کنم
بابا با دلخوری گفت تو هم خوب میدونی خواهرم بعد از مرگ پدرومادرم به گردنم خیلی حق داره
ادامه دارد
کپی حرام