eitaa logo
ندای رضوان🇮🇷
5.1هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
3.8هزار ویدیو
86 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ بابام مزد سر شناسی بود توی خانواده مون همه خیلی بهم احترام میذاشتن ولی هر کس هر حزفی میزد باید سر حرفش وایمیساد و کوتاه نمیومد مامانم همیشه مرد سر هست اما زن گردنه میگفت گردنه که سر و کنترل میکنه و میچرخونه که کجا رو ببینه و نبینه تو بتید ی جوری باشی که بتونی شوهرتو کنترل کنی منم این حرفها رفته بود توی ذهنم و فکر میکردم که وقتی ازدواج کردم باید شوهرمو تحت کنترل خودم در بیارم خواهرا و برادرهام هر کدوم ازدواج کردن و رفتن سر زندگیشون فقط من و برادر کوچیکم مونده بودیم تا اینکه شوهرم اومد خواستگاریم خب یه پسر بود که هم خونه داشت هم مغازه و بخ قول معروف دستش به دهنش میرسید و موردی نبود که بشه بهش نه گفت شب خ استگاری وقتی باهم حرف زدیم گفتم من هر چیزیو تحمل میکنم جز خیانت شما فقط بهم خیانت نکن اونم‌گفت خیالتون راحت و من اخل این چیزا نیستم فردای خواستگاری بابام رفت تحقیقات و بعد از کلی پرس و جو و تحقیقات محلی علی رو تایید کرد و گفت هیچ مشکلی نداره و اگر میخوای جواب مثبت بدی میتونی منم که حسابی شیفته علی شده بودم و میدونستم این همون کسیه که میتونه منو خوشبخت کنه گفتم جواب من مثبته مامانم بهم گفت انتخاب خوبی کردی خواستگار خوب یک بار در خونه ادم میاد ادامه دارد کپی حرام
۲ وقتی اومدن خواستگاری خانوادشون به نظر بد نبودن اما پدرم تاکید زیادی روی تحقییات محلی داشت وقتی که پدرم تحقیقات کرد و مطمئن شد که اینا خانواده خوبی هستن اجازه ازدواج به من داد منم که عاشق مهدی شدی بودم و فکر می کردم مهدی دیگه فقط تنها مردی که میتوننو خوشبخت کنه بالاخره جواب مثبت دادم و عقد کردیم مهدی و خانواده اش اصرار داشتن که زودتر ع وسط کنیم و برای همین مراسم عروسی خیلی زود برگزار شد بعد از ازدواج چون نمیخواستم زندگیم مثل خیلی ها باشه پایه اولیه رو بر اساس احترام گذاشتم یعنی تحت هیچ شرایطی به همسرم بی احترامی نمیکردم و اجازه بی احترامی هم به اون نمیدادم بعد هم تلاش کردم کاری کنم شوهرم ازم حساب ببره اونم نه باجیغ و داد و مثلا تهدیدش به طلاق کنم یا ترس از اینکه من خونه رو ترک کنم و برم می خواستم یه جوری باشه که توی وجودش مثلا مطمئن باشه که من آدم کوتاه اومدن نیستم برای همین از اول رابطمون اولویتم حفظ احترام بود یعنی هر کاری می کردم که احترام بینمون حفظ بشه و اصلا از بین نره شوهر من وقتی که دید اصل رابطه من بر اساس احترامه خب اونم تلاش می کرد مثل من باشه هرچی که من بیشتر احترام میذاشتم به من بیشتر احترام میذاشت اما یه کاری که از اول زندگی می کردم این بود که هر حرفی که می زدم پاش وایمیستادم حتی اگه به ضررم بود به هیچ قیمتی از حرفم کوتاه نمیومدم ادامه دارد کپی حرام
ندای رضوان🇮🇷
#سیاست ۲ وقتی اومدن خواستگاری خانوادشون به نظر بد نبودن اما پدرم تاکید زیادی روی تحقییات محلی داشت
۳ شوهر من به مرور زمان متوجه شد که من تحت هر شرایطی سر حرفم وایمیستم و کوتاه نمیام دیگه اگه وقتی هم حرفی می زد و من یه تهدیدش می کردم چون میدونست عملی میکنم دیگه اون بحث رو ادامه نمی داد گذشت تا یه چند باری ازش می شنیدم که به شوخی توی هر جمعی میگه که من میخوام یه زن دیگه بگیرم خیلی عصبی و ناراحت می شدم خب هیچ زنی از موضوع زن دوم خوشش نمیاد و منم حساسیت زیادی روی این موضوع داشتم کابوس زندگیم همین بود که بهم خیانت کنه شب خواستگاری هم تنها چیزی که بهش گفتم این بود که به من خیانت نکن هر موقع نقصی داشتم که بخاطرش میخواستی بری سراغ یک زن دیگه بهم بگو اون نقص رو برطرف کنم اونم قبول کرد و گفت خودش از اینکار بیزاره و حالا اروم اروم داشت شوخیش رو میکرد که یعنی یک روز عملی میشه تا این که یکی از اقوام همسرم یه زن دیگه گرفت خب زندگیشون به هم ریخت زنش تحت هیچ شرایطی قبول نمیکرد و زیر بار نمیرفت هیچکس نمیدونست باید چیکار کنه بعد اصلا یه آشوبی شد خانواده هاشون دز مقابل هم قرار گرفتن، شوهر منم اومد و به من گفتش که آره من تو فکرشم برم مثل فلانی زن بگیرم منم به شوهرم گفتم اگر یه روزی یک مردی که متاهله دوباره زن بگیره زنش نباید عین این بدبختا وایسه نگاه کنه باید فلکه ی آبو ببنده اسید بریزه تو آفتابه شوهرش که رفت دسشویی فکر کنه آب قطعه با آفتابه خودشو بشونره بسوزه اینکه وایسی داد و بیداد کنه و ابرو ریزی کنه که نشد زندگی شوهرمم خندید ادامه دارد کپی حرام
ندای رضوان🇮🇷
#سیاست ۳ شوهر من به مرور زمان متوجه شد که من تحت هر شرایطی سر حرفم وایمیستم و کوتاه نمیام دیگه اگه
۴ مدتی گذشت تا اینکه شوهرم توی جمع های فامیلی هم شروع کرد به شوخی کردن که آره من میخوام برم زن دوم بگیرم مگه من چیم از بقیه کمتره منم زن میخوام تا اینکه منم تو جمع بهش گفتم مردی که زن دوم بگیره زن اولش باید اسید بریزه تو آفتابه آبم قطع کنه اونم ندونه و بره دستشویی همه هم می خندیدن تا اینکه خبر رسید برادرشوهرم با یه خانمی دوست شدن جاریم خیلی ناراحت شد بهش گفتم که به جای اینکه غصه بخوری و خودتو اذیت کنی باید این کار رو بکنی یا یه درس درست حسابی بهش بدی که اونو ول کنه و بچسبه به زندگیش همه فکر می کردن که من دارم شوخی می کنم که جلوی شوهرم کم نیارم و یه کلکل سادست ولی من واقعا جدی بودم اصلا قصد کوتاه اومدن نداشتم و خوشبختانه شوهرمم خودش میدونست که من اگر این حرفو زدم حتما عملیش می کنم یه مدتی گذشت و حس کردم که رفتار شوهرم مثل سابق نیست انگار عوض شده بهش گفتم چیزی شده؟ خونسرد گفت نه چیزی نیست بهش گفتم عزیزم اگر روزی حس کردی که من برای تو اونقدری کامل نیستم که تو بخوای زندگیتو با من ادامه بدی یا بهم بگو اون نقصمو رفع کنم یا بهم بگو از زندگیت برم اما به من اصلا خیانت نکن شوهرمم گفت نه خیالت راحت من از ترس اون اسید توام که شده این کار رو نمی کنم اما رفتارهای عجیب و غریب شوهرم همچنان ادامه داشت یعنی جوری بود که من میدونستم این داره یه کاری میکنه اما نمیتونستم ثابت کنم چند وقتی گذشت و یه روز که حموم بود رفتم سر گوشیش از توی گوشیش برای خودم یه عکس بفرستم و خیلی اتفاقی چتهای همسرم رو با یه خانم دیدم ادامه دارد کپی حرام
ندای رضوان🇮🇷
#سیاست ۴ مدتی گذشت تا اینکه شوهرم توی جمع های فامیلی هم شروع کرد به شوخی کردن که آره من میخوام برم
۵ تو چت ها دیدم که شوهرم گفته که من با زنم خیلی مشکل دارم به من گفته با اسید میسوزونمت اصلا یه دیو دو سر از من ساخته بود خیلی ناراحت شدم خیلی اعصابم به هم ریخت نمیدونستم چیکار کنم شوهرم که از حموم اومد بیرون اصلا بروز ندادم ولی از درون داشتم دچار از هم فروپاشیدگی می شدم روانم به هم ریخت گفتم خدایا من انقدر اینو دوسش دارم با این صادقانه دارم زندگی می کنم چرا شوهر من باید به فکر یه همچین کاری بیافته بعد دیدم که نه اینجوری نمیشه من اینو تهدیدش کردم به اسید باید تهدیدمو عملی کنم صبر کردم شوهرم که رفت نشستم فکر کردم که چیکار کنم هم تهدیدم عملی بشه هم آسیب جدی به همسرم نرسونم که برام شر بشه چون با اسید سوزوندن جرم خیلی سنگینی داره و اصلا حکمش اعدامه منم که نمیخوام برم پای چوب اعدام فقط میخوام زندگیمو از این منجلاب نجات بدم بعد از اینکه کلی فکر کردم به یه نتیجه ای رسیدم زنگ زدم به پسرخاله ام که متاهله و تو شرکت پتروشیمی کار می کرد بهش گفتم شوهر من خیلی مرد خوبی بوده حالا نمیدونم رو چه حساب با یه خانمی داره چت میکنه بهم گفت تو اگه بخوای ما همین الان خانوادگی می ریزیم سرش میزنیمش گفتم نه با زدن مشکل من حل نمیشه من باید کاری کنم که مشکلم از ریشه حل بشه بهترین کار اینه که تو بری در مغازه شوهر من بهش میگی که خانمت ازم خواسته بود براش اسید نود و نه درصد بیارم اسید و من آوردم ولی خطرناکه بیا از خونمون ببر من نمیتونم بیارم کار دارم بگو خانمت زنگ زد گفت دستشوییتون گرفته گفت واقعا این کار رو بکنم ادامه دارد کپی حرام
ندای رضوان🇮🇷
#سیاست ۵ تو چت ها دیدم که شوهرم گفته که من با زنم خیلی مشکل دارم به من گفته با اسید میسوزونمت اصلا
۶ گفتم آره و تاکید کن که به من گفتی این اسید هر جای بدن بریزه بدجور میسوزونه و بهش بگو برای گرفتگی دستشویی اط اسید سبک تر هم میشه استفاده کرد اونم قبول کرد و قطع کردیم هیچی منتظر موندم پسر خالم دو سه ساعته بعدش تماس گرفت گفت کاری که می خواستی و من کردم رفتم در مغازه شوهرت بهش گفتم که خانمت اسید نود و نه درصد خواسته گفته دستشوییتون گرفته بهش گفتم این خطرناکه اگه بریزه روی پوست دست و پاتون میسوزونه خیلی مراقب باشید گفته که نه شوهرم میخواد بریزه من آوردم خونمونه کارت که تموم شد مغازه رو بستی بیا ببر بریز تو دستشوییتون باز بشه گفتم بعد واکنش شوهرم چی بود خندید و گفت از قیافش مشخص بود که خیلی ترسیده گفتم دستت درد نکنه ظهرش که شوهرم اومد خونه هیچی بهم نگفت حتی حرفی از اینکه پسر خالم بهش گفته بیا اسید ببرم نزد من همش منتظر بودم حرفشو پیش بکشه اما شوهرم هیچی نگفت بهش گفتم پسر خالم جلوتو نگرفت؟ یکدفعه رنگش پرید گفت نه من با پسر خاله تو کاری ندارم اصلا ندیدمش شوهرم که دوباره رفت حمام من رفتم سر گوشیش دیدم به اون خانم پیام زده نوشته که من زنمو خیلی دوست دارم زندگیمم دوست دارم نمیخوام خرابشون کنم من یه آدم متاهلم باید به زندگیم متعهد بمونم لطفا دیگه به من پیام نده بعدم خانومه رو بلاک کرده بود خیلی دلم خنک شد اگر الان داستان زندگیمو گفتم بنویسید تنها هدفم این بود که می خواستم سیاست رو یاد بگیرید فکر نکنید با آبرو بردن و داد بیداد میشه کا پیش برد بعد از اون اتفاقم دیگه شوهرم بهم خیانت نکرد منم میتونستم مثل خیلی از زنا پای خانوادمو بکشم وسط جیغ و داد کنم آبرو ریزی کنم ولی با یکم ترس و سیاست تونستم زندگیمو نجات بدم شوهر من بعد از اون خیلی بیشتر بهم محبت میکنه چون مطمئن شد که من اون کارو باهاش انجام میدم پایان کپی حرام