#قمارباز ۱
پدرم یه مرد مهربون و زحمتکش بود شغلش کارگری بود .به هر طریقی شده مخارج خونه رو تامین میکرد
اما من و سه تا خواهرو برادرم از وضعیت موجود ناراحت بودیم.
دلم میخواست هرلباسی که میبینم و دلم میخواد داشته باشم.دلم میخواست مثل بعضی دوستام هربار که به مدرسه یه کفش جدید داشته باشم یا هرروز از مهمونیهای رنگ و وارنگ و فک و فامیل پولدارم صحبت کنم.
اما من فقط یه عمو و پدربزرگ داشتم که اونها هم مثل پدرم کارگر بودند و دخترعموهامم شرایطی مشابه خودم داشتند.
دلم خیلی چیزها میخواست اما همیشه فقط حسرتشون به دلم میموند.
#قمارباز ۲
یادمه یمدت همه ی همکلاسیهام از خوشمزگی پیتزا و ذرت مکزیکی تعریف میکردند ولی من تا اونروز حتی یکبار هم مزه شون رو تست نکرده بودم.
یبار اونقدر به مامانم اصرار کردم که بابا قول داد یه جمعه مارو ببره بیرون تا پیتزا بخوریم.
مزه ی اون پیتزا و نوشابه ای که برای اولین بار خوردم تا زندم از یادم نمیره.
من بزرگتر میشدم و هرروز حسرتهامم بیشتر میشد.
دوم دبیرستان که بودم دلم میخواست خونواده م برای من هم یه جشن تولد بزرگ ترتیب بدن اما با حضور کدوم فامیل و دوست و آشنا؟
هر هفته تولد یکی از بچه های کلاس میشد و همه مون رو دعوت میکردند و من با وجود علاقه ی زیادی که به شرکت در تولدها داشتم با خجالت میگفتم بابام اجازه نمیده.
ادامه دارد...
کپی حرام
#قمارباز ۳
تازه اگه اجازه هم میداد مگه من پول تهیه کادو و هدیه تولد رو داشتم ؟ اون که هیچی من حتی یه لباس مناسب برای شرکت در جشن تولد هم نداشتم.
یه روز که با همکلاسیم از مدرسه به خونه برمیگشتم توی راه یه اقا پسر هجده نوزده ساله جلو اومد فهمیدم دایی همکلاسیمه کمی با سحر صحبت کرد و رفت یمدت بعد سحر گفت داییم عاشقت شده و برام توضیح داد که داییش یه ماشین هم داره برای من که حتی پدرم ماشین نداشت کیوان یه ادم پولدار محسوب میشد علیرغم اینکه خونواده نسیتا مذهبی داشتم و دویت شدن با جنس مخالف برخلاف اموزه های خونواده م بود باهاش دوست شدم یسال بعد وقتی اومد خاستکاریم بابام و پسرعموم وقتی رفتند تحقیقات محلی بابا گفت اون پسر قماربازه و محاله تورو بهش بدم اما من احمق یک هفته اعتصاب غذا کردم
#قمارباز ۴
حتی وقتی متوجه شدم بابا کوتاه بیا نیست تهدید به خودکشی کردم وقتی توی محضر بابام دفتر ثبت ازدواج رو امضا میکرد اشکش رو پاک کرد و گفت تنها معجزه میتونه تو رو نجات بده و امیدم و توکلم به خداست.
بعد از ازدواج تازه فهمیدم وقتی بابا میگفت یه ادم قمارباز نه دین داره و نه غیرت یعنی چی تازه فهمیدم وقتی میگفت قمارباز پدرومادر و زن و بچه نمیفهمه یعنی چی...
کیوان عادت کرده بود به قمار یه روز صاحب یه ماشین مدل بالا میشد چندروز بعد همون رو میباخت یروز پراید میبرد و فرداش ویلایی که ماه قبل برده بود میباخت.
بچه ی طلاق بود....پدرش یه معتاد اویزون به کیوان بود....فقط یسال اول زندگیم هروقت پول خواستم بهم داد و خوب خرج کردم
#قمارباز ۵
اما از سال دوم که حسابی غرق در قماربازی شده بود کلا یادش رفته بود من هم وجود دارم نه علاقه ای و نه محبتی فقط بیرحمی...
یروز که بخودم اومدم دیدم تمام زندگیم رو از طریق قمار بدست اوردم .
یبار که یه زن اومده بود دم خونه و با گریه و زاری التماس کیوان میکرد که خونه ای که با هزار بدبختی بدست اوردند رو از چنگشون در نیاره میکفت اون خونه رو با کارکردن خونه مردم بدست اورده و حالا شوهرش تو قمار به کیوان باخته کیوان ادم بدجنس و بیرحمی بود که خانمه رو بیرون انداخت.
اونروز بود که فهمیدم زندگی کارگری و فقیرانه ی پدرم شرافت داشت به زندگی پراز ثروت ولی حقیرانه ی کیوان.
#قمارباز ۶
پشیمون بودم از زندگی با کیوان با یه ادم بددهن بی دین و بیغیرت که حتی وقتی موتور صمیمیترین دوستش رو توی قمار برد ازش نگذشت.
روز رهایی من اونروزی بود که کیوان و رفقای عوضیش تو محفل قمار گیر پلیس اطلاعات افتادند.
وقتی به هجده سال حبس و توقیف اموال محکوم شد از خدا خواسته دادخواست طلاق و درخواست مهریه دادم.
اما پدرم گفت اگه یه قرون از اموال حروم کیوان گیرت اومد حق نداری به خونه من پناه بیاری و اینچنین شد که از مهرم گذشتم.
به خونه بابا برگشتم.زندگی فقیرانه ی قبلیم رو ترجیح دادم به پول حروم اون قمارباز.
پایان
کپی حرام