هفته پیش دو تا بوکمارک کاغذی ناقابل هدیه دادم. امروز که رسیدم خونه دیدم توی بسته پستی، کنار کتابهایی که سفارش داده بودم چهار تا بوکمارک قشنگ هم هست! تازه به این بوکمارکها آپشن تقویم هم اضافه شده😍
بنظرتون اگه از این بوکمارک جدیدهام هدیه بدم، خدا توی مرحله بعدی به جاشون چی بم میده😎😅
#هدیه
#روایت_زندگی
@Negahe_To
کم پیش میآید که مقدمه یک کتاب، بخصوص قسمت تقدیم کردن کتاب، انقدر شیرین و دلچسب باشد.
📚 کتاب را به همه آنهایی تقدیم میکنم که همیشهی خدا، آن تَه مَههای دلشان، شوق خواندن و خوردن یک کتاب دیگر دارند.
بیش از ده بار این جمله را خواندم و از حلاوتش ذرهای در وجودم کم نشد! هِی خواندم و هِی لذت بردم و هِی هم خوشحال شدم که من جزو آنهایی هستم که این کتاب بهشان تقدیم شده است😍
#روایت_زندگی
#یک_پیاله_کتاب
#کتاب_آدابکتابخواری
@Negahe_To
«شفتي لا تكفي للابتسام…
في وقت رؤيتك، أضحك بعيني»
هنگام دیدنت
لبهایم برای خنده کافی نیست،
با چشمهایم لبخند میزنم.
#صبح_شد_خیر_است
@Negahe_To
تو، بیشک، خوبترین آدمی بودی که من در این دنیا فرصت و لیاقتِ شناختن و زندگی کردن کنارش را داشتم و البته دارد دو سال میشود که از دستت دادهام...
#دلتنگی
#ننه_عذرا
#مادربزرگ_عزیزترازجانم
@Negahe_To
آدمهايى هستند در زندگی که چگالى وجودشان بالاست.
افکار، حرف زدن، رفتار، محبت داشتنشان
و هر جزئى از وجودشان امضادار است.
يادت نمیرود "هستنهايشان را"
بس که حضورشان پُررنگ است.
ردپا حک میکنند اينها روى دل و جانت!
بس که بلدند "باشند"
اين آدمها را، بايد قدر بدانى
وگرنه دنيا پر است از آن ديگرهاى بىامضايى
که شيب منحنى حضورشان،
هميشه ثابت است...
پ.ن. نویسنده این متن نمیدونم کیه. بعضی جاها نوشتن قیصر امینپور ولی انگار درست نیست. در هر حال، هر کی این رو نوشته، دَمِش گرم🙂
@Negahe_To
هر چه دارم بزرگتر میشوم بیشتر میفهمم که معنای ناشکری کردن چقدر وسیع است و چقدر از جملات عادی که صبح تا شب به راحتی به زبان میآورم یا از ذهن میگذرانم مصداق بارز ناشکری است بیآنکه بفهمم و بدانم.
دیروز توی دانشگاه، یکی از همکارهایم داشت از اتفاقهای غیرمترقبه زندگی تعریف میکرد. از اینکه که یکدفعه شارژر لپتاپش سوخته است و خرج روی دستش گذاشته است. نمیدانم در آن لحظه، دقیقا چه فعل و انفعالاتی در ذهنم رخ داد که در جوابش گفتم خداروشکر که شارژر بوده آقای دکتر، من ماه قبل مجبور شدهام فلان مبلغ (ده برابر هزینهای که او برای خرید شارژر جدید کرده بود) برای یکی از وسایل برقی خانه که یکدفعه سوخت هزینه کنم.
دقیقا همان لحظه که این کلمات داشت کنار هم چیده میشد و از دهانم خارج میشد، طعم تلخشان را بوضوح در ذائقهام حس کردم. فهمیدم نباید این حرف را میزدم اما زده بودم دیگر. بعدش به خودم نهیب زدم که مثلا با گفتن این حرف، میخواستی دلداریاش بدهی؟ یا میخواستی بگویی آنقدر که تو هزینه کردی چیز مهمی نبوده؟ یا مثلا من از تو بدبختترم؟ یا چی؟
ساعت ۹ شب رسیدم خانه. رفتم سراغ لپتاپ برای فرستادن یک فایل. شارژر را بیفکر و به عادت همیشه به پریز زدم اما ...
بله، شارژر لپتاپم بدون هیچ ایراد قبلی، یکدفعه من را تنها گذاشته بود!
خدایا بخاطر تمام جاهایی که بلافاصله بعد از یک اشتباه، گوشم را میپیچانی تا حواسم جمع بشود، از تو ممنونم♥️
#روایت_زندگی
@Negahe_To
اسکرین شات گرفتن از یک فیلم، ماندگار کردن یک لحظه است. لحظهای که در گذر جریان فیلم شاید چندان به چشم نیاید. مثل چشم توی چشم شدن با کسی است در ثانیهای از زمان. تلاقی چشمها، همیشه برایم مهم بوده است. حالا یکی دو سالی میشود که تلاقی متنها هم قسمت پررنگی از زندگیام شده است.
تلاقی متن من و پریسا در این دنیا همین یک لحظه بود. همان لحظهای که او با ورود دیرهنگامش به حلقه پنجم کتابخوانیمان، عدد اعضای گروه را به عدد قشنگ ۲۹۲ رسانده بود و من از قشنگی و تقارن این عدد لذت برده بودم.
پریسا مزینانی داشت ۲۹امین بهار عمرش را کنار دو کودک خردسالش تجربه میکرد که دست تقدیر، اردیبهشت دنیایش را وصل کرد به بهشت آخرتش.
بر من منت میگذارید اگر صلوات و فاتحهای، بدرقه راه دوست ندیدهام کنید🙏🏻
#حلقه_کتابخوانی_مبنا
#برای_او_که_محبت_از_چشمانش_میبارید
@Negahe_To
حتما تجربه کردهاید که آدم در بزرگسالی گاهی حتی بیشتر از کودکی نیاز دارد به تکیهگاه، به پشتوانه روحی، به کسی که بتواند وقتی از فشار غم و اضطراب در خودش مچاله شده است، به حرف او، به ایمانش، به محکم بودنش، به حضورش پناه بیاورد و خودش را از زمین بلند کند.
استاد جوان آراسته برای من از آن دسته آدم بزرگهاست. از آنها که با بلندهمتی، با استحکام کلام و با یک پیام امیدبخش میتواند غم و ناامیدی را از دلت بشوید و ببرد.
از دیشب که با خبر فوت ناگهانی پریسا مزینانی، غم و اضطراب به گروه حلقه کتابخوانیمان ریشه دوانده بود، ناآرام و بیقرار بودم. از آن آشفتگیهایی که خودت به تنهایی از پس رفع و رجوع کردنش برنمیآیی.
حالا با پیام امیدبخش استادم که به مهربانی خدا یقین دارد و هر چه ثواب و خیر و برکت برای این جمع قشنگ بوده و هست و خواهد بود را در طبقی از اخلاص، تقدیم روح دوست عزیزمان کرده است قلبم آرام گرفته است.
استادِ خوب داشتن چه نعمت بزرگی است در این دنیای پرآشوب!
#خدایا_شکرت
#روایت_زندگی
#استاد_جوانآراسته
@Negahe_To
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ شناور باشیم🌱
🍃 صفت امروز: یا مَن یَسمَعُ النَجوی
#صبح_شد_خیر_است
#دعای_جوشن_کبیر
@Negahe_To
دلم میخواهد لذت این شادی عمیق که امروز دانشجویان عزیزم با این شاخه گلها در قلبم کاشتند را بریزم در جان خسته تمام آدمهایی که دلشان لک زده است برای یک خداقوت شنیدن حسابی تا دلشان گرم شود به بودن، به تلاش و ادامه دادن🌹
پ.ن. اگر موقع گرفتن این شاخه گلها، در حال تدریس و روبروی پنجاه جفت چشم نبودم، حتما چشمان لبریز از احساسم، بارانی میشد همچنان که الان برای نوشتن این متن، بارانیست.
#هدیه
#روایت_زندگی
#دانشجویان_عزیزم
#دوازده_اردیبهشت_۱۴۰۲
@Negahe_To
از دانشجوهای چند سال پیشم است. بچههای متولد اوایل دهه ۷۰. سالی که با هم کلاس داشتیم، هم آنها گوش شنوا و مشتاقی برای شنیدن داشتند و هم من حوصله و وقت بیشتری برای حرف زدن. زمان استراحت بین کلاسها هم معمولا به حرف میگذشت. حرفهایی از زمین و زمان با چاشنی روزنههای امید.
چند شب پیش پیام داد و سوالی پرسید. مشورت و نظری میخواست. برایش مثل آن روزها رفتم بالای منبر و چند صوت طولانی پُر کردم و فرستادم. گوش کرد و تشکر کرد و آخر پیامش هم نوشت "دم شما گرم استاد". برایش نوشتم "دم خودت گرم که با حوصله حرفام رو گوش دادی". ایموجی خنده فرستاد. فکر کردم دستش اشتباهی به جای ایموجی گل یا دو دست به هم چسبیده به نشانه تشکر و احترام، رفته روی ایموجی خنده.
پیام بعدی این بود: "استاد این دهه هشتادیا چیکار کردن؟!" تازه فهمیدم ایموجی را اشتباه نفرستاده و از "دمت گرم" گفتن من خندهاش گرفته است. فکر کنم این جمله را انداخته روی تصویر و صدایی که از من ِ چند سال پیش در ذهنش داشته، و حس کرده است خیلی با هم جور در نمیآید!
هر چند واقعا خودم هم نمیدانم بیان آن جمله، چقدر به همنشینی با دانشجوهای دهه هشتادیام مربوط است و چقدر به لایههای پنهانتر شخصیت خودم، که در شرایط معمول بروز چندانی ندارد. اما هر چه باشد، چند روز است ذهنم حسابی مشغول شده است که واقعا کجاهای زندگیام، کجاهای شخصیتام در این سالها از دانشجوهایم رنگ گرفته، بیآنکه بفهمم؟ و البته بلافاصله فکر میکنم آیا من هم توانستهام به زندگی آنها رنگی ببخشم؟
خدایا میشود این قلمموی رنگآمیزی دلهایمان را خودت دست بگیری لطفا؟...
وَ مَن اَحسَنُ مِنَ اللهِ صِبغَه
و چه کسی بهتر از خدا به دلها رنگ میدهد؟
آیه ۱۳۸ سوره بقره
#روایت_زندگی
#دوازده_اردیبهشت_۱۴۰۲
@Negahe_To
غریب را این روزها دو بار روی پرده سینما دیدهام اما هنوز پایم را از سینما بیرون نگذاشته، باز دلتنگش میشوم. البته که اصل دلتنگی مال محمد بروجردی است؛ با آن بینش عمیق، لبخند دوستداشتنی، نگاه نافذ، اراده محکم و توکل بینظیر.
خبر فوت آدمهای خوب همیشه تلخ است اما خبر فوت حسام محمودی، بازیگر خوب و توانای کشورمان، همزمان با اکران این روزهای غریب، برایم هم خیلی تلخ و هم خیلی غریب شد.
#غریب
#سینما
#روایت_زندگی
@Negahe_To