بش میگم عشق من کیه؟
مژههای قشنگش رو به لطافت و سبکی نسیم روی هم میذاره، لبهای کوچیک فندقیش رو به خنده باز میکنه و میگه: "منم".
میپرسم تو عشق چندم منی؟
میگه عشق دوم!
مکث میکنم و در سکوت نگاش میکنم.
میگه خاله، خب داداشم چون از من بزرگتره، اون عشق اول تو هست دیگه!
#عشق_اول_تا_پنجم_پُر_شده
#امکان_رزرو_عشق_ششم
#کِی_انقدر_بزرگ_و_عاقل_شدی؟
#خاله_خواهرزاده
#ساره_شیرین_زبانم
@Negahe_To
ساعت سه نصفه شب و بعد پروسه سخت و طولانی خوابوندن بچهها بالاخره فرصت شد بعد مدتها بشینیم با خواهرا به حرف زدن و غیبت کردن😅
یکم خورشت ماست توی یخچال بود اوردم بخوریم که برای ادامه حرفا تا اذان صبح توان داشته باشیم. یه خواهرم میگه این چیه؟ میگم خورشت ماسته دیگه. میگه یعنی چی؟ اون یکی خواهرم میگه این یه غذایی هست که اصلا نمیدونی باش چند چندی! وقتی یه قاشق ازش میخوری حتی نمیدونی دلت میخواد یه قاشق دیگه هم بخوری یا نه😂
#روایت_زندگی
#خورشت_ماست
#اصفهان
@Negahe_To
🌾 مسئله، داشتن یک برنامه ثابت نیست. بلکه این برنامهریزی مجدد و مکرر است که اهمیت دارد؛ یعنی یک فرآیند پیوسته.
#انگیزشی
#روز_ششم_چله
@Negahe_To
🌾 ممکن است راه رسیدن به صلح و آرامش، پذیرفتن اختلالها و آشوبها باشد.
#انگیزشی
#روز_هفتم_چله
@Negahe_To
11.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حس بعضی لحظهها، بعضی اتفاقا، بعضی خاطرهها و حتی بعضی آدما عین حس این فیلمه. تا میای به خودت بجنبی و درست بفهمی چی به چیه، تموم شده رفته و دیگه در ظاهر اثری ازش نیست. اما در باطن، اثرش رو درست مثل خنکی و لطافت این ذرههای کوچولو تا مدتها بعدش، حتی توی هوایی که نفس میکشی بوضوح حس میکنی.
#روایت_زندگی
#دلنوشته
@Negahe_To
🌾 بعضی خیالپردازیها وسیله رسیدن به اهدافمان هستند. بعضی از خیالپردازیها هم احمقانهاند اما فرصتی برای فکر کردن به ما میدهند. برای همین همه خیالپردازیها باارزشاند.
#انگیزشی
#روز_هشتم_چله
@Negahe_To
قراره توی حلقه قشنگ کتابخونیمون از فردا با هم کتاب زخم شیر رو بخونیم. نمیدونم چرا یه حس عجیب برای شروع خوندنش دارم. ذوق و شوق زیاد به اضافه یه غم مبهم!
#زخم_شیر
#تنها_کتاب_نخون
#با_کتاب_قد_بکش
#انجمن_کتابخوانهای_مبنا
@Negahe_To
[نگاه ِ تو]
🌾 اجازه ندهید گذشتهای که داشتید، آیندهتان را بنویسد. #انگیزشی #روز_نهم_چله @Negahe_To
از صبح که این را نوشتم، خودم پُر بودم از حرف، از سوال، از اگر و اما. هی جمله توی ذهنم آمد و هی خودم جواب دادم. گاهی هم سکوت کردم چون جوابی نداشتم. یکریز در حال کلنجار رفتن با خودم بودم که واقعا چقدر و چطور میشود اجازه نداد گذشته، آیندهمان را بسازد؟
ساعت ده صبح شده بود. آمد روبرویم نشست. باید گزارش احوالش را مینوشتم. ۲۴ ساله بود. ۴ سال بود وارد زندگی جدیدش شده بود اما زندگی گذشته ۲۰ سالهاش نه تنها رهایش نکرده بود که روز به روز بیشتر چنگ میزد به حلقومش. داشت خفه میشد. اشک میریخت اما آرام نمیشد. ۲۰ سال زندگی در کنار مادری که افسردگی حاد داشت، زخم عمیقی بر روحش کاشته بود. حالا که خودش داشت مادر میشد این زخم ۲۰ ساله دهان باز کرده بود و داشت میبلعیدش.
از اتاق که بیرون میرفت برگشت نگاهم کرد و گفت چجوری از دست گذشتهام فرار کنم؟ گفتم فرار نه، باید بپذیریش؛ اما بدون قرار نیست تو مثل مادرت بشی. تو میتونی یه مادر عالی بشی اما تا رسیدن بهش، یه راه نسبتا طولانی در پیش داری. فقط کم نیار و قوی باش. بدون از پسش برمیای.
و من همچنان در حال کلنجار رفتنم که واقعا چقدر و چطور میشود اجازه نداد گذشته، آیندهمان را بسازد؟
#روایت_زندگی
#طب
@Negahe_To
امروز برای اولین بار ناخنهایت را گرفتم. داشتی صورت نازکت را خراش میدادی. تمام حواسم را در چشمهایم جمع کردم که نکند خدای نکرده با تیزی ناخنگیر ذرهای از پوست لطیفت را بخراشم.
راستش خودم هم درست ربطش را نفهمیدم، فقط انقدر فهمیدم که وقتی در آغوشم با آرامش خوابیده بودی و دستان کوچکت را به من سپرده بودی، اولین روضه محرم امسال را برایم خواندی...
#روایت_زندگی
#خاله_خواهرزاده
#عشق_پنجم
#مطهره_دلنشینم
@Negahe_To
🌾 تلاش کنید واقعیت را بپذیرید. بخصوص آن قسمت از اشتباهاتتان که دوستشان ندارید.
#انگیزشی
#روز_دهم_چله
@Negahe_To
🌱 رزق شب اول محرم
آیت الله صِدّیقَین: نگذارید با بدگویی، با ظلم، با سوء ظن به آدما، با غیبت، با ... دلهایتان قفل شود.
#رزق
@Negahe_To