eitaa logo
[نگاه ِ تو]
378 دنبال‌کننده
615 عکس
63 ویدیو
2 فایل
من، بی نام ِ تو‌ حتی یک لحظه‌ احتمال ندارم. چشمان تو‌ عین الیقین من،‌ قطعیت "نگاه ِ تو‌" دین من است.‌‌‌ [قیصر امین‌پور] ‌ ‌ 🌱 روایت لحظه‌های زندگی 🌱‌ ‌ ‌ هم‌صحبتی: @MoHoKh ‌هم‌صحبتیِ ناشناس: https://daigo.ir/secret/21385300499
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ‌ ‌یک روزهایی هستند‌ که دورند، دورند،‌ خیلی دورند؛‌ اما می‌رسند. بالاخره از راه می‌رسند... ‌ ‌ ‌ ‌@Negahe_To
‌ ‌ خدا کند که دل من، فقط برای تو باشد...‌ ‌ @nasrinramadan
‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌@Negahe_To
‌ ‌ ‌به زحمت به اینستا وصل می‌شوم. باورم نمی‌شود در گذشته‌ای نه چندان دور، چقدر حال خوب در آنجا به اشتراک گذاشته می‌شد. حالا بیشتر از دو سه دقیقه دوام نمی‌آورم. نفسم تنگ می‌شود. از حجم و تنوع اخبار بد، از انواع تحلیل و متن و کنایه و ...‌ فارغ از اینکه چه کسی، چه قدر درست می‌گوید، حالم بد می‌شود از اینهمه اختلاف، از اینهمه دور شدن از همدیگر، از این فاصله‌ای که روز به روز دارد بینمان زیاد می‌شود و متاسفانه انگار در این شلوغی روزگار، این فاصله گرفتن‌ها برای مسئولین محترم اصلا هیچ دغدغه‌ای نیست.‌ ‌ حدود یکماه قبل، وقتی روز بازی ایران و آمریکا، دانشجوهای دهه هشتادی‌ام از من پرسیدند: "استاد شما دوست داری کدوم کشور ببره؟"‌ مات و مبهوت نگاهشان کردم. اصلا مگر امکان دارد کشورت در مقابل کشور دیگری بازی داشته باشد و تو به چیزی جز برد شیرین کشورت فکر کنی؟ ‌ دلم برای ایرانم تنگ شده. ایران قشنگم که تویش پُر بود از آدم‌ها با سلایق مختلف؛ اما همه دلشان گرم بود به کشورشان، به هم‌وطنان‌شان، حتی به اختلاف‌هایشان.‌ ‌ ‌اختلاف‌های این روزها اما متاسفانه جای دلگرمی باقی نگذاشته برای هیچ‌کس. امروز اولین بار بود که می‌‌دیدم صدها نفر همزمان برای یک اتفاق، همزمان برای قاتل و مقتول، یک تیتر زده‌اند "به مامان نگو"‌. ‌ ‌در خود مچاله می‌شوم‌ کاش بتوانم کاری کنم...‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌@Negahe_To
‌ ‌ ‌اینجا توی اصفهان یه خیابون داریم به اسم "بهشت" که پُره از گل‌خونه و گل‌فروشی. گاهی وقتا بدون اینکه قصد خرید گل هم داشته باشم، به رفیقم میگم قرارمون باشه فلان ساعت سر بهشت. اونم میگه باشه دم در بهشت منتظرت می‌مونم تا بیای.‌ ‌ ‌منم مثل یه بچه کوچیک که مدام دلتنگ آغوش محبت مادرش میشه، هی با خودم تکرار می‌کنم "دم در بهشت، بهشت، بهشت، ...". انگار که فقط با تکرار این لفظِ مشابه هم شیرینی و حلاوتش می‌چکد در دلم. تاریکی و خستگی را می‌بَرد و نور و امید می‌آورد با خودش.‌ ‌ ‌امشب و توی مسیر برگشت که حالم، حال یک آدم مستاصل و ناامید و خسته بود، چشمم افتاد به خانمی که توی ایستگاه اتوبوس دست پسر کوچکش را گرفته بود‌. من را که دید، برایم دست بلند کرد. صورتش از سرما سرخ شده بود و معلوم بود پسرک هم خیلی بی‌طاقت شده. ایستادم، شیشه ماشین را پایین دادم و پرسیدم مسیرتون کجاست؟ گفت: "میریم وسط بهشت. شما مسیرتون اون طرفا میخوره؟"‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌@Negahe_To
‌ ‌ ‌۲۹۵‌امین روز سال ۱۴۰۱ با صفت‌ "یا حافِظَ مَنِ استَحفَظَه"‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌@Negahe_To
‌ ‌ ‌من از میانِ قفس هم جوانه خواهم زد‌ و از ورایِ هبوطم، طلوع خواهم کرد‌ هزار دفعه اگر هم مرا زمین بزنند؛‌ هزار دفعه قوی‌تر شروع خواهم کرد‌🌱 ‌ ‌ ‌نرگس صرافیان‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌@Negahe_To
‌‌ ‌ ۲۹۸امین روز از سال ۱۴۰۱ با صفت‌‌ "یا صَریخَ مَنِ استَصرَخَه"‌ "ای فریادرس آنکه از او فریادرسی خواهد"‌ ‌ ‌ ‌ ‌@Negahe_To
‌ ‌ ‌همه آدم‌ها باید توی زندگی‌شون یکی رو داشته باشن که بهشون بگه:‌ ‌ ‌"بعش هذا حُزنک و هذه کِتفی..." "این اندوهِ تو و این شانه‌ من"‌ ‌ ‌ ‌مثل شانه فاطمه برای اندوه علی مثل شانه مادر برای اندوه فرزند مثل شانه رفیق برای اندوه رفیق ‌‌ ‌ ‌ما چقدر خوشبختیم که شما را داریم خانم‌جان، بهترین دختر بهترین همسر و بهترین مادر🌹‌ ‌ ‌‌ ‌ @Negahe_To
‌ ‌ قرار بود برای پایان‌ترم حسابی بخواند و جبران میان‌ترم نداده را هم بکند. سر جلسه فهمیدم خیلی مضطرب است و نمی‌تواند چیزی بنویسد.‌ ‌توی سالن بودم که از کلاس بیرون آمد. برگه امتحانی‌اش را داده بود. به یک قدمی‌ام که رسید، ردّ پررنگ بغض را توی صورتش دیدم. به ثانیه نکشید که اشک‌هایش سدّ پشت چشمانش را شکستند و هُری ریختند پایین. معصومانه نگاهم کرد و گفت "استاد، میشه بغل‌تون کنم؟" آغوش باز کردم برایش. می‌خواستم محکم باشم، باید محکم می‌بودم، مثلا استاد بودم؛ اما دل که این حرف‌ها سرش نمی‌شود. حالا دیگر چشم‌های هردومان بارانی بود. با هق‌هق گفت "می‌خواستم زحمات‌تون رو جبران کنم. شرمنده‌ام که نشد". اشک‌هایش را پاک کردم. گفتم مهم نیست، دنیاست دیگر. بالا و پایین بسیار دارد.‌ همینکه تلاش کردی برایم ارزشمند است.‌ ‌ ‌در حادثه متروپل چند نفر از عزیزانش را از دست داده بود. بعد از گذشت حدود هفت ماه، هنوز حرارت این داغ سنگین را می‌شد در اشک‌هایش لمس کرد. نتوانسته بود سرپا شود. قامتش زیر بار این غم خمیده بود. شب برایش پیام دادم و حالش را پرسیدم. با هم حرف زدیم. از دنیا و ناسازگاری‌هایش برایش گفتم. از این‌که محکوم هستیم به ادامه دادن و امید داشتن و سرپاشدن. تشکر کرد و گفت حالش بهتر است. ان‌شاءالله واقعا بهتر باشد‌.‌ ‌ شاید باورش برای بعضی‌ها سخت باشد اما ‌استاد که می‌شوی، دیگر قسمتی از قلبت با قلب دانشجوهایت کوک می‌شود. با شادی‌شان، امید می‌دود زیر پوستت و با غم‌شان، غصه در دلت لانه می‌کند.‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌@Negahe_To
‌ ‌ ‌ای آنکه برده‌ای تو به یغما دل مرا لطفاً قبول کن دل ناقابل مرا حق تو نیست همچو‌ منی عاشقت شود آری ولی به دور میفکن دل مرا من آن خسم که با تو به میقات آمده آتش بزن مزارع بی‌حاصل مرا فانوس چشم‌های تو را گم نمی‌کنم طوفان نوح گر ببرد ساحل مرا بیرون نمی‌رود ز سر من هوای تو چون آفریده‌اند ز عشقت گِل مرا لطفت گره ز پنجره‌ها باز می‌کند حل کن تو با دو دست دعا مشکل مرا @nasrinramadan
‌ ‌ ‌ حاشا لِوَجهِکَ الکریم اَن تُخَیِّبَنی...‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ @Negahe_To