✨ خورشیدنیایش ✨
(قسمت بیست و هشتم)
#داستان
📎 لینک قسمت بیست و هفتم:
🌸 https://eitaa.com/Negahynov/7115
نماز که تمام شد و جمعیت پراکنده شد، من هم از حرم بیرون رفتم.
چند دقیقهای در خیابان امام رضا قدم زدم.
به یاد روزهای کودکی، در هر مغازهای که خشکبار و تنقلات داشت، سرک کشیدم و از هر مغازهای کمی خوراکی خریدم! آنقدر کم میخریدم که بعضی مغازهدارها اصلاً پول نمیگرفتند! 😁
یک مشت نخودچی کشمش، ۵۰ گرم حاج بادام، یک بسته کوچک لواشک با طعم میوههای مختلف و کمی هم جیلی بیلی، چیزهایی بود که من از مغازهها خریدم و مقداری از هر کدام را همانجا خوردم! 😋
🌸 @Negahynov
بعد، دوباره راه افتادم به طرف حرم.
خسته هستم. ولی نگران نیستم که خوابم ببرد.
اصلاً دلم هم نمیآید که بخوابم.
شبهای حرم همیشه برای من شبیه شبهای رصد بوده. 🔭
همه چیز آنقدر زیبا و هیجان انگیز است که نوبت به خواب نمیرسد. 😍
این بار از بابالرضا وارد شدم و یکراست رفتم به صحن انقلاب. 😇
تعدادی از فرشها هنوز پهن است.
جایی روبهروی ایوان طلا، چشم در چشم گنبد، نشستم و غرق تماشا شدم. 😌
همهی وجودم حرف بود؛ درد بود؛ شوق بود؛ ولی انگار مُهر سکوت بر لبهایم زده بودند.
🌸 @Negahynov
نمیدانم چهقدر گذشت و از کجا شروع کردم. وقتی به خودم آمدم که داشتم میگفتم:
«راستشو بخوای، همیشه، هر دینی که داشتم، یا حتی وقتی که دین نداشتم، تو امامم بودی! 😇
چه جوری شو نمیدونم... فقط میدونم که بودی.
خودتم میدونی!
این که مسلمونا به کی میگن امام، به من ربطی نداره. «امام» برای من، اصلاً تعریف نداره. فقط چِشیدنیه؛ فقط دیدنیه و احساس کردنی...» ✨
مکثی کردم... لبخند زدم و اشکم را پاک کردم.
باورم نمیشد که این طور راحت، خودم را لو بدهم! همه چیزهایی را که این دو سه سال، از خودم هم پنهان میکردم، حالا دارم رو میکنم.
حالا که نه زرتشتی هستم تا خرده اوستا بخوانم و نه مسلمان، تا زیارتنامه،...
شاید بشود حافظ خواند. 📖
با صدایی که فقط من میشنیدم و او، زمزمه کردم:
«دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شُرطه برخیز
باشد که بازبینم دیدار آشنا را...
در کوی نیک نامی، ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی، تغییر کن قضا را» 🍃
🌸 @Negahynov
کمی سکوت کردم و به فکر فرو رفتم.
بعد دوباره به گنبد زل زدم و گفتم:
«حالا میگی چی کار کنم؟
یعنی دوباره زرتشتی بشم؟» 🤔
ادامه دارد...
#زرتشت #اوستا
#علم #قرآن
#امام_رضا (ع)
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
✨ خورشیدنیایش ✨
(قسمت بیست و نهم)
#داستان
📎 لینک قسمت بیست و هشتم:
🌸 https://eitaa.com/Negahynov/7174
کمی سکوت کردم و به فکر فرو رفتم.
بعد دوباره به گنبد زل زدم و گفتم:
«حالا میگی چی کار کنم؟
یعنی دوباره زرتشتی بشم؟» 🤔
بعد از سکوت کوتاهی ادامه دادم:
«خبر داری ما آسمونمون شبیه تخم مرغه؟! زمینمون مثل زردهی وسط این تخم مرغه! (۶۵) کوه البرزمون سوراخ سوراخه و ماه و خورشید و ستارهها از توی سوراخاش رد میشن❗️ (۶۶)
خبر داری شوریِ آب دریاها از نظر کتابای ما، به خاطر زهرِ جنازهی خرَفَستَرانه؟! (۶۷) (۶۸) 🐜🦗🕷
میدونی چی میشه که رعد و برق میاد؟ میگن ستاره تیشتر با دیو اپوش دارن توی آسمون میجنگن! (۶۹) ⚔️⚡️
البته جنگای توی آسمون ما که یکی دو تا نیست! همین زحل که من عاشقش هستم و اگر از شب تا صبح هم با تلسکوپ، زل بزنم بهش، سیر نمیشم، با اون قمرهای ریز و درشت و حلقههای بینظیرش، اهریمنیه و ستاره مرگ! و داره با «میخِ وسط آسمون» (۷۰) که سپاهبُدِ سپاهبُدانِ اختران هست، میجنگه! (۷۱) 🤛🤜
بازم برات بگم؟... 😐
آخه من چه جوری دوباره زرتشتی بشم؟!
اصلاً نمیدونم اگر به این چیزا اعتقاد داشته باشم، زرتشتی هستم؟
اصلاً اشو زرتشت از این حرفا زده؟
اگه نزده، پس چی گفته؟!» 🤔
🌸 @Negahynov
دوباره ساکت شدم.
دست کردم توی کیفم؛ دو تا از حاجبادامها را درآوردم و در دهانم گذاشتم. 😋
نمیخواهم حال خوب امشبم را خراب کنم.
بلند شدم و رفتم به طرف سقاخانه...
آب سقاخانه، باز در من آرامش و نشاط را جاری کرد. ✨
بعد، آرام، انگار که یک پَر باشم روی دستان نسیم، شروع کردم به قدم زدن توی صحن... 🍃
اینجا هر چیزی نگاهم را به سمت خودش میکشانَد:
اشکها و خندههای زائرها،
دستهایی که به دعا بلند شدهاند،
چشمهایی که حرف میزنند،
لبهایی که زمزمه میکنند،
بچههایی که میدَوَند و بازیگوشی میکنند،
فوارههای کوچکِ توی حوض، که آب و نور را با هم به بالا میپاشند... ✨💦
گاهی میمانم که به کدامشان نگاه کنم.
مثل بارش شهابی است... یا شاید مثل کهکشان راه شیری.
پر از زیباییهایی که انگار چشمک میزنند و دست تکان میدهند تا نگاهشان کنی... 😌
🌸 @Negahynov
📚 پ ن:
۶۵- مینوی خرد، ترجمه احمد تفضلی، ص ۶۱
۶۶- بندهش، فرنبغ دادگی، ص ۵۹، بند ۵۵؛ مینوی خرد، ص ۶۶-۶۷، روایت پهلوی، ترجمه مهشید میرفخرایی، ص ۸۳، فصل ۶۵
۶۷- بندهش، فرنبغ دادگی، ص ۶۴، بند ۶۴
۶۸- خرَفَستَران: موجودات موذی و آسیبرسان، مخلوقات اهریمن
۶۹- ادبیات مزدیسنا - یشتها (قسمتی از کتاب مقدس اوستا)، تفسیر و تألیف پورداود، انتشارات انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی و ایران لیگ، ص ۳۳۳ (مقدمه تیریشت)
۷۰- میخ میان آسمان، میخگاه (در متون پهلوی): ستاره قطبی (پژوهشی در اساطیر ایران، مهرداد بهار، تهران: انتشارات آگه، چاپ چهارم، ۱۳۸۱، ص ۶۴، یادداشت ۳)
۷۱- برای نمونه بنگرید به: بندهش، فرنبغ دادگی، ص۵۷، بند ۵۲، و ص ۶۰، بند ۵۷ و ۵۸
ادامه دارد...
#زرتشت #اوستا
#علم #قرآن
#امام_رضا (ع)
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
نگاهی نو
✨ خورشیدنیایش ✨ (قسمت بیست و نهم) #داستان 📎 لینک قسمت بیست و هشتم: 🌸 https://eitaa.com/Negahynov/71
5.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حال و هوای زیارت امام رضا (ع) از زبان پژوهشگر آلمانی 😇
#امام_رضا (ع)
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
🔻
11 آذر سالروز #شهادت میرزا کوچکخان #جنگلی
قهرمان مقاومت، کسی که #رضاخان #پهلوی حکم قتل او را صادر کرد و در نهایت سر بریده میرزا را برای رضاخان بردند
@ir_bastan
@Negahynov
🔻
اغتشاش در تاریخ هخامنشی
در زمان حکومت داریوش هخامنشی، در یک سال، نوزده اغتشاش و شورش در ایران رخ داد که داریوش همه این موارد را در خون فرو نشاند، و همه اغتشاشگران به سختی مجازات شدند.
#داریوش_بزرگ #نیچه #کوروش_پرستی #ایران_باستان #زرتشتیان_ایران #کوروش_کبیر #نجف #عراق #هخامنشیان #رئیسی #رییسی #شهریار_زرشناس #فراماسونری #شیطان_پرستی #شهبانو_فرح #رضاشاه #کوروش_بزرگ #استاد_حسن_عباسی #دکتر_حسن_عباسی #ایران #تاریخ_ایران #تاریخ_باستان #روشنگری #انسانیت #اینترنت #بنزین #اغتشاش #براندازی #اعتراض
@ir_bastan
@Negahynov