eitaa logo
『³¹³ نحن ابناءالمہــدۍ』
3.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
56 فایل
「••بِسِمِ‌رَبَّ‌المَـهدۍ✋🏻」 به‌وقت‌⇦²⁹ /¹⁰ /⁹⁹ 🗓••🕊⃞•• ❁الجهاد في سبيل الإمام❁ ♡تو رو مولا دعوت کرده حرف قایمکی♡ https://harfeto.timefriend.net/16617046309439 『مدیر』 • @ALAMDAR18 • 『تبادل』 • @Gomnam313u • 『شرایط‌تبادل‌وڪپے』 • @Nahno_abna
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️͜͡🌱 هرکسی یک دلبرِجانانه دارد من طُ را...(: ♥️¦⇠ 🖐🏻¦⇠ سلام فرمانده ————••🕊⃞••————— 🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」 ————••🕊⃞••—————
30.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دل آرام جھان... 🌎 🎧 💔 ————••🕊⃞••————— 🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」 ————••🕊⃞••—————
5.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•🌱ما بی تو زِ جانِ‌خویش بیزاریم... •💚به عشق تو دچار شدم •☘بد جوری بی قرار شدم ————••🕊⃞••————— 🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」 ————••🕊⃞••—————
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عـشق جـانم... ♥ 🕶 🎙 ————••🕊⃞••————— 🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」 ————••🕊⃞••—————
بہ‌اون‌دخترخانم‌یاآقاپسرۍ‌ڪه
 موقعِ‌راه‌رفتن‌سرش‌پایینه🚶
نگیددارۍ‌ڪفشاتونگاه‌میڪنی!
اوناقبل‌ازڪفشاشون...
یہ‌نگاه‌بہ‌قیامت
یہ‌نگاه‌بہ‌آخرت 
یہ‌نگاه‌بہ‌عاقبت‌گناه
یہ‌نگاه‌بہ‌حیاوعفت‌‌قمربنۍ‌هاشم
یہ‌نگاه‌به‌غربت‌امام‌زمان
ویہ‌نگاه‌بہ‌قرآن‌انداختن...
باخودشون‌دو،دوتاچهارتاڪردن 
دیدن‌نــہ‌...نمۍ‌ارزه‌بـــابــا...
نگاه‌‌بہ‌نامحرم‌بہ‌اشڪ‌مولاصاحب
الـزمان‌نمی‌ارزه...💚
🖐🏿 ————••🕊⃞••————— 🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」 ————••🕊⃞••—————
اونجایۍ‌ڪھ‌موقع‌دعا‌وقرآن‌خوندن‌ هی‌ورق‌میزنیم‌ببینیم‌چقدر‌مونده‌تا‌تهش، یعنۍ‌یھ‌جاۍایمانمون‌میلنگھ💔🖐🏻! 🚶‍♂ ————••🕊⃞••————— 🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」 ————••🕊⃞••—————
『³¹³ نحن ابناءالمہــدۍ』
#رمان_پلاک_پنهان #قسمت_سی_و_ششم ــ دارید از من بازجویی میکنید ؟ ــ اگر بازجویی بود الان دستبند به
ــ درست شنیدی * کمیل سریع وارد محل کارش شد و سریع به اتاقش رفت،و پیامی به امیر علی داد تا به اتاقش بیاید. صبح به خانه رفته بود تا سری به مادرش و صغری بزند،و بعد صغری را برای باز کردن گچ پاهایش به بیمارستان برد،با اینکه سمیه خانم کی گله کرد و از اینکه شب ها به خانه نمی آمد شاکی بود اما کمیل نمی توانست سمانه را تنها بزارد ،بعد از خداحافظی سریع از خانه بیرون رفت. بعد از تقه ای به در ،امیرعلی وارد اتاق شد. ـــ تو راست میگفتی کمیل،این دختره دروغ گفته؟ ــ از چی حرف میزنی؟ امیر علی چندتا عکس را از پاکت خارج کرد و به کمیل داد. ــ این عکسا برای روزی تظاهرات دانشگاه بود،نگا کن بشیری با رویا دارن حرف میزنن،تو فلشم فیلمو برات گذاشتم،واضحه داشتن با هم دعوا می کردند،اما صادقی گفته بود که او را ندیده کمیل سری تکان داد و زیر لب زمزمه کرد: ــ میدونستم داره دروغ میگه کمیل بر روی صندلی نشست و متفکرانه به پرونده خیره شد،امیرعلی لب باز کرد و سکوت را شکست: ــ میخوای الان چیکار کنی؟ ــ حکم بازداشت رویا صادقی رو بگیر،یه پیگیری بکن کار بشیری و سهرابی به کجا رسید،پیدا نشدن؟ ــ باشه با صدای گوشی کمیل،کمیل با نگاه مشغول جستجوی گوشیش شد،که بعد از چند ثانیه گوشی را از کتش بیرون آورد،با نمایان شدن اسم محمد بر روی صفحه سریع جواب داد: ــ الو دایی ــ کمیل،بشیری پیداشد کمیل از جایش بلند شد و با صدای بلند و حیرت زده گفت: ــ چی ؟بشیری پیدا شد؟ ــ اره ،سریع خودتو برسون،آدرسو برات پیامک میکنم،یاعلی ــ یاعلی کمیل سریع کت و سویچ ماشین را برداشت،وبه طرف خروجی رفت ،امیرعلی پشت سرش آمد و با خوشحالی گفت: ــ بشیری پیدا شد؟؟این خیلی خوبه ــ آره پیدا شده،دعا کن اعتراف کنه ــ امیدوارم ،میخوای بیام بهات ــ نه نمیخواد،تو اینجا بمون به کارا رسیدگی کن،حکم رویا صادقی تا فردا آماده بشه ــ نگران نباش آماده میشه ــ خداحافظ ــ بسلامت کمیل سریع به طرف ماشینش رفت،با صدای پیامک سریع نگاهی به متن پیام انداخت،با دیدن آدرس بیمارستان،شوکه شد.یک فکر در ذهنش پیچیده بود و او را آزار می داد که،"نکنه کشته شده." پایش را روی گاز فشرد و سریع راه بیست دقیقه را در ده دقیقه رانده بود،با رسیدن به بیمارستان،سریع ماشین را پارک کرد،با ورودش به بیمارستان ،میخواست به سمت پذیرش برود، که محمد را دید به سمتش رفت. ــ سلان،کجاست؟ ــ سلام،نفس نفس میزنی چرا؟بیا بشین یکم ــ نمیخواد خوبم،بشیری کجاست؟ محمد با قیافه ی خسته ای به چهره ی کمیل نگاهی انداخت و گفت: ــ بشیری تو کماست..... * کمیل و محمد روبه روی دکتر که با دقت پرنده را مطالعه می کرد،نشسته بودند. دکتر سری تکان داد و گفت: ــ خب طبق چیزی که تو پرونده نوشته شده،ضربه ی محکمی به سرش برخورد کرده که باعث خونریزی و ایجاد لخته خون در قسمت حساسی از مغز شده،عملی که داشتیم موفق شدیم خونریزی رو قطع کنیم. کمیل که با دقت به صحبت های دکتر گوش می داد ،پرسید: ــ پس چرا رفت تو کما؟کی بهوش میاد؟ ــ نگا جوون،این بیمار خودش بدن ضعیفی داره،قبل از این ضربه که خیلی بد بوده ، کتک خورده ،بعد از کتک و ضربه زدن به سرش اون تا چند روز بیهوش بوده و هیچ رسیدگی به اون نشده،زنده موندنش خودش معجزه است. اینبار محمد سوالی پرسید و نگران به دکتر خیره ماندتا جوابش را بشنود: ــ ممکنه دیر بهوش بیاد؟یا حافظه اش را از دست بده؟ با سوال آخرش نگاه کمیل هم رنگ نگرانی به خود گرفت! به قَلَــــم فاطمه امیری زاده ————••🕊⃞••————— 🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」 ————••🕊⃞••—————
بسم الله الرحمن الرحیم 🌱
. . . یه‌بنده‌خدایی‌میگفت‌🗣 گلزار‌‌شهدا‌که‌رفتی‌با‌خودت‌فکر‌کن.. تصور‌کن‌اگه‌این‌‌شهدااز‌جاشون‌بلند‌بشن‌ چه‌جمعیتی‌میشن‌..!😳 چه‌جمعیتی‌پر‌پر‌شدن‌که‌ما‌آرامش‌داریم :)😔 خیلی‌نامردیه‌یادمون‌بره‌چقدر‌‌شهید‌دادیم!🖐🏽 ————••🕊⃞••————— 🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」 ————••🕊⃞••—————
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلتنگۍ...🥀 🎙 ————••🕊⃞••————— 🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」 ————••🕊⃞••—————
«كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَىٰ»
خدایااول‌ظرفیت‌بده بعدهرچی‌خواستی‌بده وگرنہ‌مادرمعرض‌طغیانیم🚶‍♂.. - سوره‌علق/آیہ6 ————••🕊⃞••————— 🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」 ————••🕊⃞••—————