eitaa logo
『³¹³ نحن ابناءالمہــدۍ』
3.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
56 فایل
「••بِسِمِ‌رَبَّ‌المَـهدۍ✋🏻」 به‌وقت‌⇦²⁹ /¹⁰ /⁹⁹ 🗓••🕊⃞•• ❁الجهاد في سبيل الإمام❁ ♡تو رو مولا دعوت کرده حرف قایمکی♡ https://harfeto.timefriend.net/16617046309439 『مدیر』 • @ALAMDAR18 • 『تبادل』 • @Gomnam313u • 『شرایط‌تبادل‌وڪپے』 • @Nahno_abna
مشاهده در ایتا
دانلود
«كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَىٰ»
خدایااول‌ظرفیت‌بده بعدهرچی‌خواستی‌بده وگرنہ‌مادرمعرض‌طغیانیم🚶‍♂.. - سوره‌علق/آیہ6 ————••🕊⃞••————— 🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」 ————••🕊⃞••—————
یه‌عزیزی‌میگفت: امام‌زمان‌دنبال‌رفیق‌میگرده. . . تو‌خوب‌باشی‌؛‌خودش‌پیدات‌میکنه(:♥️! ————••🕊⃞••————— 🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」 ————••🕊⃞••—————
اوج‌گرماےاهوازبود. بلندشد،دریچه‌ڪولر‌اتاقش‌رابست. گفت:"به‌یادبسیجےهایےڪه زیرآفتاب‌گرم‌مےجنگند💔" +شهیدحسن‌باقری | ————••🕊⃞••————— 🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」 ————••🕊⃞••—————
6.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اما‌آقا.حلالم‌کن😢💔 قدم قدم قدم میرم حرم نمیرم راه بی راهه ————••🕊⃞••————— 🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」 ————••🕊⃞••—————
???|????????? ???????????|???????_۲۰۲۲_۰۵_۲۱_۱۹_۳۱_۵۵_۰۶۹.mp3
2.85M
۷۱ روز تا محرم✨🌿 گرچه ما بد کرده ایم! ازما محرم را مگیر... 💔 ————••🕊⃞••————— 🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」 ————••🕊⃞••—————
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|••تشنه‌ماندی‌در‌حالی‌که‌خدای‌آب‌بودی‌ ... پای‌غمـت‌قلبم‌گرفـت °قاب‌چشمامُ‌بارون‌‌نم‌نم‌گرفـت -گفتم‌حسیـن‌گریه‌ام‌گرفـت🥺 "آنقدرمَرده‌که‌دست‌نامرد‌م‌گرفـت" ... ————••🕊⃞••————— 🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」 ————••🕊⃞••—————
بسم الله الرحمن الرحیم 🌸🖇
گمنامۍ‌
تنها‌ براۍشهادت‌نیست...! میتونۍزنده‌باشۍ‌و‌سرباز حضرت‌زهرا‌ ۜ باشۍ:) اما‌باید‌فقط‌براۍ خداڪار‌ڪنۍ‌نھ‌ریا💔 | ————••🕊⃞••————— 🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」 ————••🕊⃞••—————
شنیده‌ام که‌ملائک به‌وقت‌حاجت‌خویش قسم دهند خدا را به آبروی حسین... ————••🕊⃞••————— 🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」 ————••🕊⃞••—————
و‌سلام‌بر‌او‌ڪھ‌میگفت: یا‌ارحم‌الراحمین! مرا‌بپذیر،پاڪیزه‌بپذیر آنچنان‌پذیر‌ڪه‌شایسته‌دیدارت‌شوم✨🌱 جز‌دیدار‌تو‌نمیخواهم بهشت‌من‌جوار‌توست‌،یاالله:))) -شهید‌حاج‌قاسم‌سلیمانۍ🖐🏻💔 ————••🕊⃞••————— 🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」 ————••🕊⃞••—————
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق ! یعنی بشوم آهوی آواره ی تو ❤🌱 ————••🕊⃞••————— 🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」 ————••🕊⃞••—————
『³¹³ نحن ابناءالمہــدۍ』
#رمان_پلاک_پنهان #قسمت_سی_و_هفتم ــ درست شنیدی * کمیل سریع وارد محل کارش شد و سریع به اتاقش رفت،و
ــ در این مورد، نمیتونم جواب قطعی بهتون بدم،اما ممکنه تا چند هفته طول بکشه که بهوش بیاد،اما در مورد حافظه اش،بله احتمال زیادش وجود داره،ولی همه چیز دست خداست. محمد و کمیل بعد از کمی صحبت با دکتر تشکری کردند و از اتاق خارج شدند. ــ کجا پیداش کردید؟؟ ــ مثل اینکه یکی از اهالی روستاهای حوالی شهر زنگ میزنه به پلیس و میگه که تو مزرعه اشون یه جنازه پیدا کردن،بعد از اینکه نیروها میرن متوجه میشین که زنده است اما نبضش کند میزنه،منتقلش میکنن به بیمارستان و ما چون عکس بشیری و سهرابی رو برای همه واحدها ارسال کردیم با شناسایی بشیری بهمون خبر میرسونن.تو چیکار کردی؟ ــ صادقی که موضوعشو برات تعریف کردم ،یادته؟ ــ آره چی شد؟ ــ دروغ گفته ،روز تظاهرات با بشیری بحثش شده بود اصلا ،دوربینا فیلمشونو گرفتن ــ دستگیرش میکنید؟ ــ آره،منتظر حکمشم، راستی امنیت اتاق بشیری رو ببرید بالا ــ نگران نباش،حواسم هست،میری جایی؟ ــ برمیگردم محل کار،پروندهایی غیر از پرونده سمانه هستن،که باید به اونا هم رسیدگی کنم ــ پس برو وقتتو نمیگیرم ــ میرسونمت ــ ماشین هست،یکمم اینجا کار دارم ــ پس میبینمت ــ بسلامت کمیل از بیمارستان خارج شد که گوشی اش زنگ خورد با دیدن امیرعلی دکمه سبز زنگ را لمس کرد: ــ بگو امیرعلی ــ کمیل کجایی؟ کمیل با شنیدن صدای کمی مضطرب امیرعلی نگران شد! ــ بیمارستان،چی شده؟چرا صدات اینجوریه؟ ــ کمیل،خانم حسینی کمیل وحشت زده با صدایی که بالا رفته بود گفت: ــ سمانه چشه؟چی شده امیرعلی؟دِ حرف بزن ــ خانم حسینی حالشون اصلا خوب نیست،سریع خودتو برسون محل کار قلب کمیل فشرده شد،حرف های امیرعلی در سرش میپیچید،ارام زمزمه کرد: ــ یا فاطمه الزهرا... *** کمیل با آخرین سرعت تا محل کار رانده بود،به محض رسیدن سریع از ماشین پیاده شد و به طرف ساختمان دوید،در راه احمدی را دید با صدای مضطربی صدایش کرد: ــ احمدی،خانم حسینی کجاست؟ ــ حالشون بد شد،بردنشون بهداری کمیل بدون حرفی به سمت بهداری که آخر ساختمان بود،دوید تا می خواست وارد شود ،بازویش کشیده شد،با عصبانیت برگشت تا شخصی که مانع ورودش شد را دعوا کند که با دیدن امیرعلی کمی آرامتر اما باهمان اخم های وحشتناک گفت: ــ چیه؟ ــ آروم باش کمیل،دکتر داخله نمیتونی بری،دارن خانم حسینی رو معاینه میکنه کمیل که با حرفی که امیرعلی گفت قانع شده بود،بانگرانی پرسید : ــ چی شده امیرعلی،سمانه چشه؟ ــ بیا بشین ،برات تعریف میکنم او را به سمت صندلی ها برد و هر دو کنار هم نشستند. ــ آروم باش،همه دارن باتعجب نگات میکنن،این همه اضطراب و نگرانی لزومی نداره. کمیل دستی به صورتش کشید و گفت: ــ دست خودم نیست،دِ بگو چی شده؟ ــ باشه میگم آروم باش،پای کارای رضایی بودم که خانم بصیری گفتن یکی از خانمای بند سیاسی حالشون بد شده،اصلا فکر نمیکردم خانم حسینی باشه،منتقلش کردیم بهداری،دکتر معاینه کرد،گفت که بدلیل فشار روحی و اینکه وچند روزی هست که غذا نخورده ــ چی؟غذا نخورده؟چرا ــ آره،خانم حسینی کلا بیهوش بود و نتونستیم دلیل نخوردن غذارو بپرسیم،زنگ زدیم دکتر زند تا بیان و دقیق تر معاینه کنه،خانم بصیری وقتی دست خانم حسینی رو گرفت،از شدت سرمای دستش شوکه شد. کمیل سرش را پایین انداخت،باورش نمی شد که سمانه به این روز افتاده باشد. ــ همش تقصیر منه،باید زودتر از اینجا میبردمش بیرون،اون روز دیدم رنگش پریده اما نپرسیدم..لعنت به من امیرعلی دستی بر شانه اش گذاشت: ــ آروم باش،الان تو تنها کسی هستی که میتونی کنارش باشی،امیدش الان فقط به تو هستش،ضعیف نباش،تو الان تنها تکیه گاه اون هستی ــ میتونستم بیشتر مراقبش باشم ــ این چیز دسته خودت نیست،تو هم داری همه تلاشتو میکنی پس دیگه جای بحثی نمیمونه باز شدن در،هر دو سریع از جایشان بلند شدند اما کمیل زودتر به طرف دکتر زند رفت. ــ سلام دکتر ــ سلام .خوب هستید ــ خیلی ممنون،حال بیمار چطوره؟ دکتر زند که خانمی مهربون بودند،کمی مشکوک به چهره ی مضطرب کمیل نگاه کرد،میدانست او مسئول دلسوز و متعهدی است و همیشه گزارش حال زندانی ها را حضوری پیگیری می کرد اما الان بی تاب و نگران بود،حدس می زد که آن دختر جوان فقط زندانی کمیل نیست. ــ نگران نباشید،حالشون خوبه،البته فعلا ــ نگفتن چرا غذانخوردن؟ ــ این دختر خانم بدلیل ناراحتی زیاد و فشار روحی که این مدت داشته،معده درد شدید گرفته بود،و با خوردن کمترین چیزی حالت تهوع شدید و سوزش معده میگرفته،تعجب میکنم که چرا حرفی نزده؟ کمیل از شنیدن این حرف ها احساس ضعف می کرد،سمانه چه دردهایی کشیده بود و او در بی خبری به سر می برد....دکتر زند،وقتی متوجه ناراحتی زیاد کمیل و نگاه نگران امیرعلی به کمیل شد،سعی کرد به قَلَــــم فاطمه امیری زاده ————••🕊⃞••————— 🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi