eitaa logo
نو+جوان تنهامسیری
6.6هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
5.4هزار ویدیو
56 فایل
اینجا اَبرها کنار رفتن،آسمون آبیِ آبیه💫 تو آسمونت چه رنگیه؟!بیا کنار هم باشیم رنگها با هم که باشن🎨 دنیا رو قشنگ میکنن... @F_mesgarian ادمین: پاسخگویی مطالب کانال : @Hosein_32
مشاهده در ایتا
دانلود
🌈☀️🌈☀️🌈☀️🌈☀️🌈☀️🌈 ✨ پیرزن گوشه ای نشسته بود و حصیر میبافت. ‌هوای گرم مدینه همه را کلافه کرده بود.🌞 اما صدای بازی کودکان کوچه را برداشته بود.👼🙇‍♂ طالب یا چشمانی لبریز از شیطنت در حالی که میدوید سوی دروازه شهر رفت و فریاد زد : مادر بزرگ! بیا دروازه شهر! پیامبر و مسیحی ها میخواهند مباهله کنند.👥 و در حالی که صدای ناله پیرزن از کمردرد را می شنید به سرعتش اضافه کرد.🏃‍♂🏃‍♂ جمعیت را کنار زد و جلو رفت گونه هایش سرخ شده بود و نفس نفس می زد. 😲 وقتی نفسش جا آمد دید سر دسته مسیحیان با چند دانشمند و عابد و زاهد آمده بود و این و پا آن پا می کنند و چشم به دروازه های شهر دوخته اند . 👀 مردی که پشت من ایستاده بود به بغل دستی اش گفت : من مطمئنم پیامبر مرا برای مباهله انتخاب میکند. کناری اش خندید 😅و گفت:«همه این را میگویند. مطمئن باش پیامبر هیچ یک از شماها را انتخاب نمیکند . من او را میشناسم.»😌 ناگهان همهمه ها قطع شد و همه شاهد آمدن پیامبر شدند. کمی جلوتر رفتم تا ببینم پیامبر با چه کسانی آمده اند . پیامبر در حالی که دست حسن را گرفته بود حسین همبازی ام را در آغوش داشت به ظرف مسیحیان میرفت و دامادش علی پشت سر او با اقتدار جلو می آمد. فاطمه دختر پیامبر نیز با آنان بود و با قدم هایی سرشار از حیا کنار علی راه میرفت✨✨✨ همه دیدند که دهان مسیحیان بازماند. آنقدر که همراهان پیامبر اکرم باعث تعجب آنها شده بود که باور نمی کنی.😧 اگر دعا میکردند بی درنگ خدا استجابت میکرد . پیامبر ما به حقانیت خود ایمان داشت و ما هم.☺️ یکی از مسیحی ها زیر گوش بزرگ پچ پچی کرد . بعد از مدتی مشورت کردن با چهره های وحشت زده😰به نتیجه ای رسیدند. بزرگ آنها سراسیمه به پیش پیامبر رفت و گفت:ما پشیمان شدیم مباهله نمی کنیم. ما اشتباه کردیم.😬 یادش بخیر . چه روز بزرگی بود . 😊🌹🌷 😷 نو+جوان تنهامسیری 💫 @NojavanTanhamasiri