سلاااااااااام دوستای عزیز تنها مسیری🌷
حال واحول دلتون چطوره😊
🔰درراستای مباحثی که که این هفته تدریس شد.
امروز یک کتاب خاص📚 ومیخام خدمتتون معرفی کنم.
که البته بیشتر شما باهاش آشنا هستید.😉
اینبار کتاب وبا نگاه تنها🤓 مسیری ها مطالعه بفرمایید.
🧐این کتاب برااونهایی مفید هست که از ما الگو خواستند وراهکار خواستند برا مبارزه بانفس😈
بخونید والگوبگیرید وعمل کنید.👨💻
کتابی که معرفی میکنم محضر تون 👇👇👇
کتاب سلام برابراهیم هست🌹
✅اینکه چطورابراهیم هادی ازرنج های بد دوری کرد تاخدا اون عزت جاوید رونصیب شون نمود 🌹
قبل معرفی کتاب ببینیم ✨رهبر عزیزمون✨ درمورد کتاب چه فرمودند:
💫"آن جاذبه شخصیت، شخصیتی که در این کتاب( «سلام بر ابراهیم») معرفی شده، به قدری جاذبه دارد این شخصیت که آدم را مثل #مغناطیس_به_خودش_جذب میکند، آدم را میخکوب میکند، بگردید این شخصیتها را پیدا کنید. از این قبیل شخصیتهای🌈☀️ برجستهای هستند که اینها سردار هم نیستند، حتی فرمانده گردان هم نیستند، اما حکایتها دارند، ماجراها دارند..."💫
"بیانات رهبرمعظم انقلاب در جمع فرماندهان- سال۱۳۹۴"
🌻🌾🌻🌾
#معرفی_کتاب
#سلام_برابراهیم
#شهیدابراهیم_هادی
#کلام_یار
😎 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
🕊🌹🕊🌹🕊
#برگی_ازکتاب
🌻شکستن نفس
✍ابراهیم کارهای عجیبی را انجام ميداد که هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت. 🤜😊
🔹مخصوصاً زمانی که خیلی بین بچهها مطرح بود.
🔻یکبار در تهران باران☔️⛈ شدیدی باریده بود و خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود.
🌊 🌊
چند نفر از پیرمردهائی که میخواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند🛣 که چه کنند.
همان موقع ابراهیم از راه رسید، پاچه شلوار را بالا زد و با کول کردن پیرمردها، آن ها را به طرف دیگر خیابان🌈 برد.
🦋🦋🦋
🔶زمانی که ابراهیم در یکی از مغازههای بازار مشغول کار بود.
💠يك روز ابراهیم را در وضعیتی دیدم که خیلی تعجب کردم . دو تا کارتن📦📦 بزرگ روی دوشش بود و جلوی یک مغازه،کارتنها را روی زمین گذاشت 💁♂وقتی کار تحویل اجناس تمام شد.
👀 من که اون رو از دور نگاه میکردم جلو رفتم.
سلام کردم و گفتم: "آقا ابرام برای شما زشته، این کار باربرهاست نه کار شما!"☹️ 🤓نگاهی به من کرد و گفت: "کار که عیب نیست، بیکاری عیبه، 😇این کاری هم که من انجام میدم برای خودم خوبه ، مطمئن میشم که #هيچي_نیستم وجلوي غرورم رو ميگيره". گفتم: "ولی اگه کسی تو رو اینطوری ببینه خوب نیست، تو رو خيليها مي شناسند."
ابراهیم هم خنديد 😂وگفت: "ای بابا، هميشه كاري كن كه اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد ، نه مردم. " ✅😉👌
🧚♂🧚♂🧚♂
#معرفی_کتاب
#سلام_برابراهیم
#شکستن_نفس
#شهیدابراهیم_هادی
😎 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
📚بنده مبلغ این کتاب هستم!
🔻با مطالعۀ کتاب "سلام بر ابراهیم" نگاه و رفتارتان عوض میشود. به جوانهایی که اهل تفریح و خوشگذرانی هستند، پیشنهاد میکنم این کتاب را بخوانند.افسانههای فیلم های اکشن غربی به پای داستانهای جذاب زندگی شهید #ابراهیم_هادی نمیرسند.
👤علیرضا پناهیان ۹۴/۳/۸
#معرفی_کتاب
#شهیدابراهیم_هادی
😎 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
🌸خاطره ای از زبان شهید ابراهیم هادی🦋🌷
🏵در منطقه المهدی در همان روزهای اول جنگ،پنج جوان به گروه ما ملحق شدند.
☺️آنها از یک روستا با هم به جبهه آماده بودند.
چند روزی گذشت.دیدم اینها اهل نماز نیستند!🤔
😉تا اینکه یک روز با آنها صحبت کردم.بندگان خدا آدم های خیلی ساده ای بودند...☘
🔺آنها نه سواد داشتند نه نماز بلد بودند.فقط به خاطر علاقه به✨ امام آماده بودند جبهه...
🔻از طرفی خودشان هم دوست داشتند که نماز را یاد بگیرند.😀
💦من هم بعد از یاد دادن وضو،یکی از بچه ها را صدا زدم و🗣
گفتم:این آقا پیش نماز شما،هر کاری کرد شما هم انجام بدید.🧔😉
🦋من هم کنار شما می ایستم و بلند بلند ذکرهای نماز را تکرار می کنم تا یاد بگیرید.
ابراهیم به اینجا که رسید دیگر نمی توانست جلوی خنده اش را بگیرد.😂چند دقیقه بعد ادامه داد:
🔸در رکعت اول وسط خواندن حمد،امام جماعت شروع کرد سرش را خاراندن😇،یکدفعه دیدم آن پنج نفر شروع کردند به خاراندن سر!!😁
خیلی خنده ام گرفته بود🙃 اما خودم را کنترل می کردم.
🔹اما در سجده وقتی امام جماعت بلند شد مُهر به پیشانیش چسبیده بود و افتاد.☺️
پیش نماز به سمت چپ خم شد که مهرش را بردارد.📿
یکدفعه دیدم همه آنها به سمت چپ خم شدند و دستشان را دراز کردند.🤣
اینجا بود که دیگر نتوانستم تحمل کنم و زدم زیر خنده!
😂😂😆😆🤣🤣🤣
#خاطره_طنز
#شهیدابراهیم_هادی
😎 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
🌷✨🌱🌷✨🌱🌷✨🌱🌷✨🌱
📜زندگی نامه
#شهیدابراهیم_هادی 🌷
🗓 ابراهیم در اول اردیبهشت سال36در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان دیده به هستی گشود. 🌈
او چهارمین فرزند خانواده بشمار میرفت با اين حال پدرش، مشهدي محمد حسین، به اوعلاقه خاصی داشت.😍
او نیز منزلت پدر خویش را بدرستی شناخته بود. پدری که با شغل بقالی توانسته بود فرزندانش را به بهترین نحو تربیت نماید.😌
ابراهیم نوجوان بودکه طعم تلخ یتیمی را چشید و از آنجا بود که همچون مردان بزرگ، زندگی را به پیش برد و درکنار تحصیل علم به کار مشغول شد.😔⚒📚
دوران دبستان را به مدرسه طالقانی رفت و دبیرستان را نیز در مدارس ابوریحان و کریمخان زند. و توانست به دریافت دیپلم ادبي نائل شود.📖
از همان سالهاي پاياني دبيرستان مطالعات غير درسي را شروع كرد. 📙
حضور در هيئت جوانان وحدت اسلامي و همراهي و شاگردي استادي نظير علامه محمد تقي جعفري👌 بسيار در رشد شخصيتي ابراهيم موثر بود.
✊در دوران پيروزي انقلاب شجاعتهاي بسياري از خود نشان داد.💪 او همزمان با تحصیل علم به کار در بازار تهران مشغول بود و پس از انقلاب در سازمان تربیت بدنی و بعد از آن به آموزش و پرورش منتقل شد و همچون معلمی فداکار به تربیت فرزندان این مرز و بوم مشغول شد. 🗣👤
اهل ورزش بود. ورزش را با ورزش پهلوانان یعنی ورزش باستانی شروع کرد. در کشتی و والیبال چیره دست بود و هرگز در هیچ میدانی پا پس نکشید و مردانه می ایستاد.
🤾♂🏐🤼♂🎽
این مردانگی را میتوان در ارتفاعات سر به فلک کشیده بازی دراز وگیلان غرب 🏔تا دشتهای سوزان جنوب مشاهده کرد . 🏜
حماسه های او در این مناطق هنوز در اذهان یاران قدیمی جنگ تداعی میکند .💣🔥☄
در والفجر مقدماتی پنج روز به همراه بچههای گردانهای کمیل و حنظله درکانالهای فكه مقاومت کردند .✅
ولی تسلیم نشدند تا سرانجام در 22 بهمن سال 61 بعد از فرستادن بچه هاي باقي مانده به عقب ، تنهاي تنها با خدا همراه شد و دیگركسي او را ندید و همانطور که هميشه از خدا میخواست گمنام ماند و چه زیباست گمنامی که صفت یاران خداست. ✨☀️🌈
#شهیدابراهیم_هادی
#الگوی_خودسازی
#ماملت_امام_حسینیم
🖤 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
📕📗📘📙📚
💠رسیدگی به مردم
🔶در زمینه رسیدگی به مشکلات مردم، حضرت سیدالشهداء ✨حدیث زیبائی دارند، ایشان میفرمایند:
🌱« حاجات مردم به سوی شما از نعمتهای خدا بر شماست، در ادای آن کوتاهی نکنید که این نعمت در معرض زوال و نابودی است » بحار ج 78 ص 121. 🌱
📜اين حديث نوراني چراغ راه زندگي ابراهيم بود و هميشه تمام تلاش خود را در جهت حل مشكلات مردم به كار ميبست.
💌 از طرفی برای حل مشکل مردم هر کاری که میتونست انجام میداد .
اگر هم خودش نمیتونست کاری كنه به سراغ دوستانش میرفت و از آنها کمک میگرفت. 🌿🌷
اما در اینکار یک موضوع را رعایت میکرد و آن اینکه، با کمک کردن به افراد محتاج گداپروری نکند.❌
♨️ مثلاً شخصی به سراغ او آمده بود که قبلاً آبدارچی بوده و حالا بیکار شده بود و تقاضای کمک مالی داشت. ابراهیم به جای کمک مالی، با مراجعه به چند نفر از دوستان، شغل مناسبی رو برای آن شخص مهیا کرد و از این قبیل کارها زیاد انجام میداد.✅
ابراهیم همیشه به دوستانش می گفت: « قبل از اینکه آدم محتاج به شما رو بياندازه ودستش رو دراز كنه ، شما مشكلش رو بر طرف کنین👌✨
ابراهيم به هر یک از رفقاش که گرفتاری داشت یا هر کسی را که حدس میزد مشکل مالی داشته باشه کمک میکرد. 😊💰
اون هم مخفیانه، و قبل از اینکه طرف مقابل حرفی بزنه.
بعد هم میگفت: "من فعلاً احتیاجی ندارم این رو هم به شما قرض میدم تا هر وقت داشتی برگردونی. این پول قرض الحسنه است". 💡✔️
هر چند همه میدانستند که این پولها بر نمیگردد و ابراهیم هم هیچ حسابی روی این پولها نمیکرد. ❇️
ابراهيم در این کمکها به آبروی مردم خیلی توجه میکرد و همیشه طوری برخورد میکرد که طرف مقابل شرمنده نباشد.
〽️⚜♻️
#رسیدگی_به_مردم
#شهیدابراهیم_هادی
#الگوی_خودسازی
#ما_ملت_امام_حسینیم
🖤 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
📕📗📘📙📚
💠پوریای ولی
🤼♂مهمترین خاطره کشتیِ ابراهیم بر میگردد به قهرمانی باشگاهها در سالهای آخر قبل از انقلاب که مسابقات انتخابی کشوری نیز به شمار میآمد. 🥇🥈🥉
ابراهیم در آن زمان در اوج آمادگی به سر می برد و هرکسی یک مسابقه از ابراهیم میدید میگفت : "امسال تو 74 کیلو هیچکس حریف ابراهیم نمیشه." 🏆 مسابقات شروع شد و ابراهیم یکی یکی حریفها رو از پیش رو برمیداشت و با چهار کشتی که برگزار کرد به نیمه نهائی رسید اکثر کشتیها رو هم یا ضربه میکرد یا با امتیاز بالا میبُرد.🏵🎗🏅
با اون شور و حالی که داشت گفتم:"امسال دیگه یه کشتیگیر از باشگاه ما میره تیم ملی" دیدار نیمه نهائی هم با اینکه حریفش خیلی مطرح بود ولی ابراهیم با اقتدار برنده شد و به فینال رفت.💪
حريف پاياني او آقاي محمود .ك بود كه همان سال قهرمان مسابقات ارتشهاي جهان شده بود.🤼♂
قبل از شروع فینال رفتم رختکن پیش ابراهیم و گفتم:"من کشتیهای حریفت رو دیدم.خیلی ضعیفه، از این کشتی قبلی راحتتر میتونی ببری. فقط ابرام جون ، تو رو خدا خوب کشتی بگیر، من شک ندارم امسال برا تیم ملی انتخاب میشی✅
ابراهیم هم بندهای کفشهاش رو بست و در حالی که مربی آخرین توصیهها را به ابراهیم گوشزد میکرد، با هم به سمت تشک رفتند. 🎽
🤼♂⛹♂🏄♂
#پوریای_ولی
#قسمت_اول
#شهیدابراهیم_هادی
#الگوی_خودسازی
#ما_ملت_امام_حسینیم
🖤 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
⬆️⬆️⬆️
🤼♂وقتی ابراهیم روی تشک رفت، من در بین تماشاگرها رفته بودم و داشتم نگاهش میکردم، حریف ابراهیم داشت با او حرف می زد و او هم سرش رو به علامت تائيد تکون میداد.🧔
بعد هم حریف ابراهیم یک جائي رو بالای سالن بین تماشاگرها به او نشان داد.🏟
من هم برگشتم و نگاه کردم. دیدم یه پیرزن، تسبیح به دست، 📿اون بالای سکوها نشسته.نفهمیدم چی گفتن و چی شد ولی ابراهیم خیلی بد کشتی رو شروع کرد و همهاش دفاع میکرد.🧐
بیچاره مربی ابراهیم، اینقدر داد زد و راهنمائیکرد که صِداش گرفت. 🗣
ولی ابراهیم انگار هیچی از حرفای مربی و حتی داد زدنهای من رو نمیشنید و فقط داشت وقت رو تلف میکرد.🕰
حریف ابراهیم با اینکه اولش خیلی ترسیده بود 😰ولی جرأت پیدا کرد و هی حمله میکرد.
ابراهیم هم با آرامش خاصی مشغول دفاع بود. داور اولین اخطار و بعد هم دومین اخطار رو به ابراهیم داد و در پایان هم ابراهیم باخت و حریف ابراهیم قهرمان 74 کیلو شد.😱
داور وقتی دست حریف را بالا میبرد ابراهیم میخندید و خوشحال بود انگار که خودش قهرمان شده. بعد هم دو تا کشتیگیر یکدیگر رو بغل کردند. حریفِ ابراهیم در حالی که از خوشحالی گریه میکرد خم شد و دست ابراهیم رو بوسید. دو تا کشتی گیر در حال خارج شدن از سالن بودن که از بالای سکوها پریدم پائین و آمدم سمت ابراهیم و داد زدم🤨:"آدم عاقل، این چه وضع کشتی بود. بعد هم از زور عصبانیت با مشت زدم به بازوی ابراهیم😠" و گفتم: "آخه اگه نمیخوای کشتی بگیری بگو، ما رو هم معطل نکن". ابراهیم خيلي آرام و 😊با یه لبخند هميشگي گفت:" اینقدر حرص نخور" بعد هم سریع رفت تو رختکن و لباسهاش رو پوشید و سرش رو انداخت پائین و رفت.☺️
از زور عصبانیت 😤کارد میزدن خونم در نمیاومد، همينطور به دروديوار مشت ميزدم. 😖نیم ساعت نشستم و وقتی کمی آروم شدم. راه افتادم که برم بیرون. جلوی در ورزشگاه همان حریف فینال ابراهیم رو دیدم که با مادر و کلی از فامیلهاشان دور هم ایستاده بودن و خیلی خوشحال بودن. 🎗🏵
یکدفعه همان آقا من رو صدا کرد. برگشتم و با اخم گفتم:" بله ؟" 😡
🥇🏄♂🤼♂⛹♂🏋♀
#پوریای_ولی
#قسمت_دوم
#شهیدابراهیم_هادی
#الگوی_خودسازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-【میدانملایقشهادتنیستماما
اماآرزویشراداشتنکهعیبنیست🥀فریادمیزنمتورادرلابلایشعرهایم
شایدانعکاسشجوابتوباشد】°
#شهیدابراهیم_هادی
#تلنگر
#استوری
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
•═┄•※🍃🌸🍃※•┄═•
#ابراهیم می گفت:
همیشه به دنبال #حلال باش!
مال #حرام زندگی را به 🔥آتش می کشد.
#پول حلال کم هم باشد برکت دارد.
🤲#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸
#شهیدابراهیم_هادی
#الگوی_خودسازی
🌱نو+جوان تنها مسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
با اتوبوس راهی تهران بودیم بیشتر
مسافرین نظامی بودند راننده به محض
خروج از شهر صدای نوار ترانه را زیاد کرد.
ابراهیم چند بار ذکر صلوات داد. بعد
هم ساکت شد اما بسیار عصبانی بود.
ذکر می گفت دستانش را به هم فشار
می داد و چشمانش را می بست .
حدس،زدم به خاطر نوار ترانه باشد.
گفتم می خوای برم بهش بگم؟ گفت:
قربونت برو بهش بگو خاموشش کنه.
راننده گفت: نمیشه خوابم می بره.
من عادت کردم و نمی تونم.
برگشتم به ابراهیم مطلب را گفتم.
فکری به ذهنش رسید از توی جیبش
قرآن کوچکش را درآورد و با صدای
زیبا شروع به قرائت آن کرد.
همه محو صوت او شدند راننده
هم چند دقیقه بعد نوار را خاموش کرد
و مشغول شنیدن آیات الهی شد.
💠#شهیدابراهیم_هادی🕊🌹
#الگوی_خودسازی
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🌱نو+جوان تنها مسیری
💫 @NojavanTanhamaSiri