هدایت شده از کانال کمیل 🇮🇷
#قسمت_اول (٢ / ١)
#شهيدى_كه_به_قولش_عمل_كرد....!!
🌷ما در گروه تفحص نیروی انسانی کار می کردیم. یک روز مادر شهیدی (مادر شهید صمد مدانلو - پهناب جویبار) آمد و گفت: دیشب خواب پسرم را دیدم، پسرم به من گفت؛ جنازه ی او و چند تن از شهدا در منطقه ای در زیر خاک پنهان است؛ آمدم تا این موضوع را به شما اطلاع بدهم تا آنها را پیدا کنید. من به این مادر گفتم: شما باید با مسئول تفحص مان آقای روستا صحبت کنید. او الان نیست و در منطقه حضور دارد. بروید هر وقت آمد خبرتان مى كنيم.
🌷در حال صحبت بودیم که ناگهان درب اتاق باز شد و آقای روستا وارد شد. بدون هر گونه تعللی، موضوع را به آقای روستا انتقال دادم. مادر شهید هم نزد آقای روستا رفت و ماجرای خوابش را برای او تعریف کرد. صحبت های این مادر تمام شد، روستا به شوخی گفت: خواب زن چپ است. داری با ما شوخی می کنی!
🌷من هم که حال و روز پیرزن و شوق و همچنین اطمینان او را دیدم، گفتم: کاغذ و خودکار بدهید تا ایشان شکل جایی را که در خواب دیده اند، برای ما بکشد و یا آن را به گونه ای توصیف کند که ما بتوانیم آن را روی کاغذ پیاده کنیم. مادر که منطقه را خوب نمی شناخت، شروع به توصیف آنجا کرد و با کشیدن خط و تپه و توضیح به ما نشان داد که منظورش کجاست.
🌷بعد از کشیدن کروکی خداحافظی کرد و رفت. چند روز بعد که آقای روستا به منطقه رفت، در حین تفحص، با تپه ای مواجه شد که ناخواسته او را به یاد حرف های مادر شهید انداخت و احساس کرد که این همان نقطه ای است که آن مادر، نشانی اش را داده بود. فوراً بچه ها را صدا زد و به همراه آنان دست به کار شدند و مشغول تفحص شدند، هنوز دقایقی از جستجو نگذشته بود که....
#ادامه_دارد....
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
هدایت شده از کانال کمیل 🇮🇷
#قسمت_اول (٢ / ١)
#ماجراى_جنازه_بى_سر_عباسعلى....!!
🌷عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود. سال شصت به شش زبان زنده ی دنیا تسلط داشت. تک فرزند خانواده هم بود. زمان جنگ اومد و گفت: مامان مى خوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا می خواى بری؟!! عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم….
🌷عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند: بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته. اما خودش گفت: اسم منو بنویس؛ مى خوام برم گردان تخریب. فکر کردند؛ نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه….!!
🌷بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند. یه روز شهيد خرازى گفت: چند نفر مى خوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود. پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی فتاحی بود.
🌷قبل از رفتن حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: به هیچ وجه با عراقیها درگیر نمی شيد. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره....!! و تخریبچی ها رفتند….
#ادامه_دارد....
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
AudioLabسخنرانی_حجت_الاسلام_حسن_محمودی_44100_18_06_20_11_51_04_432.mp3
زمان:
حجم:
9.57M
#معرفت_افزایی_مهدوی1
#قسمت_اول
📌موضوع: شناخت امام زمان(عج)و انتظار
👤سخنران: حجت الاسلام حسن محمودی
✅دوران بعد از ظهور...
11.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ شهید ابراهیم هادی کی بود؟
#قسمت_اول
🍃روایتگری از #هادی_دلها❤️
#راز_کانال_کمیل
#فصل_اول:ایثار
#قسمت_اول
هوا تاريك شد. ابراهيم هادي، اين بار اذان مغرب را با صداي دلنشين تري
گفت. اصحاب عاشورايي سيدالشهدا (ع) نيز با معرفتي ديگر اقامه ي نماز کردند. بچه ها با اينکه تعدادشان کم بود و وضعيت مناسبي نداشتند، باز هم مي خواستند به دل دشمن بزنند.
اما تنها مانع، نداشتن سلاحي مناسب و مهمات بود. و اين شده بود خوره ي
روحشان! تنها سلاحي که داشتيم، کلاشينکف و دو قبضه آرپي جي بود، آن هم با مهمات بسيار کم.
مهمات ما آنقدر کم بود که حتي بچه ها توي خاک هم به دنبال چند
فشنگ ميگشتند!
يک تير بار بدون فشنگ و از کار افتاده هم در کانال بود که عملاً فايده اي
نداشت.
روزهاي گذشته در کانال آرپي جي و نارنجک وجود داشت و بچه ها با
همان مقدار مهمات، جلوي دشمن را ميگرفتند. اما الان فقط چند فشنگ کلاشينکف براي بچه ها مانده بود و چند راکت آرپي جي که ابراهيم دستور داده بود براي شرايط خاص نگهداري شود.
ابراهيم، بچه هايي كه هنوز تاب و توان داشتند را صدا كرد. در تاريكي
شب، آنها ر ا مخفيانه به بيرون فرستاد.
به آنها گفت تا در اطراف كانال، شهدا و جنازه هاي بعثي را بگردند و
مهمات، آب و آذوقه اي اگر وجود داشت، به داخل كانال بياورند.
برخي جان خود را در اين راه دادند و ديگر به كانال بر نگشتند. بعضي
مقداري آب و مهمات مي آوردند و بعضي از بچه ها که توانايي شان از بقيه
بيشتر بود، براي آوردن مهمات و آب، حتي تا نزديکي نيروهاي خودي هم پيش رفتند.
آنها به راحتي مي توانستند خود را به نيروهاي خودي برسانند و ديگر به
کانال برنگردند. اما نيروي قدرتمند ديگري در کانال دست و پايشان را بسته بود.
@audio_ketabPart01_خون دلی که لعل شد.mp3
زمان:
حجم:
14.22M
#کـــتــاب_صــوتـی
#خـــون_دلـــی_کـــه_لعـــل_شــد
خــــاطــرات حــضــرت آیــت الله امــــام خـــامنـــه ای
«حـفظـه الله»
♻️از زنـــدان هــا و تبعـــید هــای، دوران مبـــارزات قبــل پـیروزی انقــلاب اســلامـی ایشــان
#قسمت_اول