#استـــــــــــــــــــــــــوری پروردگارا...... 🌴💎🌹💎🌴

ای خدا .. ای چاره‌ی بیچارگان رهنمای گمـرهان،  آوارگان ای ز پا افتادگان را دست‌گیر ای خلاصی‌ بخش در زندان اسیر ای گدایت شـاه و شـاهانت گدا بندگانت بر خداوندان خدا پَرتوِ بودِ همه از بودِ تو هر دو عالم رشحه‌ای از جود تو رخ بگردانی اگر یک نیم دم از جهان چیزی نماند جز عدم 🌴💙🌴

عشقِ خدا آتشی است که در هرچه بیفتد، بسوزاند و نورِ خدا بھ هرچه بتابد، فروزانش کند. حضرت‌رسول خدا حضرت محمد 🌴💎🌹💎🌴

یادت باشد ...     هیچ کجا آنقدر          شلوغ نیست ...       که نتوانی لحظه ای با خدا خلوت کنی أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوب 🌴💎🌹💎🌴

وجودتــــــــــــون سلامــــــــــــت 🌴💎🌹💎🌴

خـــــــــــــدایــــــا 🌴💎🌹💎🌴

🌴💎🌹💎🌴

#استــــــــــــــوری #درســــــــــ_زنــــــــــــدگی 🌴💎🌹💎🌴

اذان شهید باکری.. به افق دلهای بیقرار دلتون شکست التماس دعا🤲🤲🌾🌾 حی علی الصلاه التماس دعا🌹 🌴🌹💎🌹🌴

🕯از این زندان به آن زندان 🖤خاک زندان سجده گاهت بوده است 🕯عالمی مست نگاهت بوده است 🖤ای امام هفتم ما شیعیان 🕯آسمان هم خاک راهت بوده است 🏴شهادت مظلومانه 🕯هفتمین ستاره درخشان 🖤آسمان ولایت و امامت 🕯باب الحوائج امام موسی بن جعفر (ع) بر تمامی شیعیان جهان تسلیت باد🏴 🌴🥀❄️🥀🌴

غریبونه ای صید بی بال و پر 💔 شفیع روز محشر دخیلک آقا یا موسی بن جعفر ✨ ▪️ویژه شهادت #امام_کاظم علیه‌السلام #شهادت_امام_کاظم علیه السلام 🌴🥀🌾🥀🌴

کسی نالَتو نمی شنوه ... 🎤حاج مهدی رسولی #شهادت_امام_کاظم علیه السلام 🌴🥀🌾🥀🌴

📍معامله امام کاظم علیه‌السلام با پروردگار 💠 آخرین جملات حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام با پرودگار پس از سال‌ها تحمل رنج و سختی زندان چه بود؟ 🌴🥀🌾🥀🌴

عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را، خواندیم بعد از ربنا باب الحوائج را 🎤صابر خراسانی، محمدحسین پویانفر🏴 #شهادت_امام_کاظم #امام_کاظم علیه السلام 🌴🥀🌾🥀🌴

#یا_موسی_بن_جعفر_علیه_السلام شلاق کُنَد گـریه بر آن تن که به غیر از زخم و غل زنجیر برایش سپری نیست... #یا_باب_الحوائج 🌴🖤🌴

#یا_باب_الحوائج_ع🌹🍃 هفٺ آسمان در دسٺ‌هاے مهربانٺ بود هر چند عمرے سقف زندان آسمانٺ بود تسبیحے از مـاه و ستـاره بین دستانٺ خورشید در سجاده هر شب میهمانٺ بود #شهادٺ_امام‌ڪاظم_ع_تسلیٺ_باد🏴 🌴🖤🌴

یا سمیع

تلاوت آیاتی از قرآن کریم استاد عبدالباسط 🌴🥀🌾🥀🌴

🏴🏴🏴 خورشید تابان بود، زندان بر نمی‌داشت او نور بود و نور حِرمان بر نمی‌داشت تنها نبود او چون خدا دست خودش را از پیچ آن زلف پریشان بر نمی‌داشت یعنی چه در بستن به دنیا روی آنکه یک آن سر از درگاه یزدان بر نمی‌داشت رنجور بود اما به یاد مستمندان از سفره ی افطار خود نان بر نمی‌داشت لب تشنه بود و چشمهای خیس خود را یک دم از آن لبهای عطشان بر نمی‌داشت کنج اسارت در هوای عمه جانش یک لحظه هم چشم از اسیران بر نمی‌داشت تا پای طفلی زخمه از خاری نبیند دست از سر خار مغیلان بر نمی‌داشت هر بار زندان‌بان به قصد اذیت آمد از سفره ی لطفش جز احسان بر نمی‌داشت در خلوت زندان مرورِ عشق می کرد تا پای جانش دست از آن بر نمی‌داشت الحمدللهش به لب می گفت یارب این سر که بی این عشق سامان بر نمی‌داشت پایان دوران اسارت بود اما زنجیر دست از پای ایشان بر نمی‌داشت هر گوشه‌ی ایران شمیم رحمتش هست این خاک بی او عطر باران بر نمی‌داشت شعرم هوای کاظمینش را به سر داشت اما دلم چشم از خراسان بر نمی داشت 🌴🥀🌾🥀🌴