فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیارت عاشورا
علی فانی
🌴💎🌹💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂دعای غمانگیز روزهای پایانی ماه شعبان المعظم
🌴💎🌼💎🌴
@Noktehhayehnab
گلچین نکته های ناب
گلچین نکته های ناب
آیه مبارکه آیت الکرسی بسم الله الرحمن الرحیم *اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّوم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬅️ وقتی صبح آیت الکرسی خوندی
نتیجه آن اینگونه خواهد بود.
🌴💎🌹💎🌴
@Noktehhayehnab
گلچین نکته های ناب
🌴🌾🌴
گفتم منم اهل خطا
گفتی که بخشیدم بیا
گفتم شکستم توبه هااا
گفتی که بخشیدم بیا
گفتم که ای ستّار من ؟
ای حضرتِ غفّار من ؟
من بر خودم کردم جفا
گفتی که بخشیدم بیا
گفتم ز خوبی خالی ام
من دانه ای پوشالی ام
بنگر تهی دستم خدا
گفتی که بخشیدم بیا
گفتم که احوالم بد است
از بس گناهم بی حد است
بخشیده ای این بنده را ؟
گفتی که بخشیدم بیا
گفتم که نفسم سرکش است
جایم درون آتش است
اغفرلنا اغفرالنا
گفتی که بخشیدم بیا
لاادری
🌴💎🌾💎🌴
@Noktehhayehnab
گلچین نکته های ناب
🌴🌾﷽🌾🌴
آوای ربنا و ابوحمزه میرسد...
باید که دیدگانِ تری دستوپا کنم
من هنوز آمادهی مهمانیِ تو نیستم
از اعمال من بوی خیانت میرسد...
💢 إلهِى لَمْ يَكُنْ لِى حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِيَتِكَ
💢 إلّا فِى وَقْتٍ أَيْقَظْتَنِى لَمحَبَّتِكَ...
😭ﺧﺪﺍیا، من قدرت ترک معصیت را ندارم،
#من_نمیتونم_گناه_نکنم،
ﻣﮕﺮ اینکه خودت با دست محبّتت ﻣﺮﺍ ﺑﻴﺪﺍﺭ کنی.
پس خدایا کمکم کن.
📚 فرازی از مناجات شعبانیه
🌴💎🌾💎🌴
@Noktehhayehnab
گلچین نکته های ناب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای کاش روز قیامت....
🌴💎🌹💎🌴
@Noktehhayehnab
گلچین نکته های ناب
🌴🌾﷽🌾🌴
آوای ربنا و ابوحمزه میرسد...
باید که دیدگانِ تری دستوپا کنم
من هنوز آمادهی مهمانیِ تو نیستم
از اعمال من بوی خیانت میرسد...
💢 إلهِى لَمْ يَكُنْ لِى حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِيَتِكَ
💢 إلّا فِى وَقْتٍ أَيْقَظْتَنِى لَمحَبَّتِكَ...
😭ﺧﺪﺍیا، من قدرت ترک معصیت را ندارم،
#من_نمیتونم_گناه_نکنم،
ﻣﮕﺮ اینکه خودت با دست محبّتت ﻣﺮﺍ ﺑﻴﺪﺍﺭ کنی.
پس خدایا کمکم کن.
📚 فرازی از مناجات شعبانیه
🌴💎🌹💎🌴
@Noktehhayehnab
گلچین نکته های ناب
در ابتداي اين ماه همه را حلال كنيد.
اگر میخواهید خدا شما را ببخشد، شما هم دیگران را ببخشید ...
قرآن می فرماید :
🌼«وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا» (نور/۲۲) همدیگر را ببخشید.
🌼«أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ» (نور/۲۲) مگر نمیخواهی خدا تو را ببخشد؟
اگر میخواهی خدا تو را ببخشد، تو هم مردم را ببخش
هركس بشما ناسزاگفت بگوييد روزه ام
امام صادق عليه السلام :
از پدارنش نقل ميكند كه رسول خدا صلي الله عليه واله فرمودند:
بنده ايي نيست كه روزه بگيرد وناسزا بشنود وبگويد :
من روزه دارم ، سلام عليك
مگر اينكه پروردگار متعال به فرشتگانش ميفرمايد :
بنده ام از شر بنده ديگرم به روزه پناهنده شد ،شما نيز او را از آتشم
پناه داده و وارد بهشتم نماييد.
📚ثواب الاعمال شيخ صدرق ۱۱۱
@Noktehhayehnab
گلچین نکته های ناب
🌴🌹💎🌹🌴
🎍مستحب است اول ماه رمضان صورت وسرتون رو با کمی گلاب مسح کنید
تمام خانواده حتی بچه کوچک
فایده گلاب برای اولین روز ماه رمضان مانع از فقر وذلت وبیماری سرطان میشود.🌷
✍🏻 از مفاتیح الجنان اعمال
🍃 فراموش نشه به همه بگید ارام ارام صدای پای رمضان به گوش میرسد دستهاى خالى من دخيل دل پاكتان..
مرا در ساعات آخر شعبان نه به بهاى لياقت،بلکه به رسم رفاقت اول حلال و بعد دعایم کنید...
."التماس دعا
🎍حضرت محمد(ص) فرمود:هرکس سوره فتح را در شب اول ماه رمضان سه بار بخواند خداوند درهای رزق و روزی را تا رمضان سال بعد به روی او می گشاید
به دیگران هم بگویید.
..............................
🎍هركسي سوره نصر و سوره يس را در روز اول ماه رمضان بخواند درطول سال خوشحال و مسرور خواهد بود. نشركنيد و پاداش آن براي شما.
🌴💎🌹💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدای پای رمضان به گوش میرسد؛ دستهای خالیمان دستاویز دلهای پاکتان
من را در واپسین ساعات شعبان نه به بهای لياقت بلکه به رسم رفاقت دعا کنید ..
#ماه_رمضان
🌴💎🌹💎🌴
@Noktehhayehnab
گلچین نکته های ناب
16184403077015777646124.mp3
6.24M
#شما_فرستادید🌼
نماهنگ ربنا الهی العفو
سید مجید بنی فاطمه
#مناجات با خدا😭😭😭😭😭
#ماه_رمضان 💐💐💐💐💐
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم، یااباصالح المهدی ادرکنی واغثنی مولای غریبم، العجل العجل یوسف زهرا 😭😭😭😭😭
التماس دعا 🙏😭
🌴💎🌼💎🌴
#شما_فرستاید 💙
✍ آخر شعبان، شبیه روزهای قبل از سفر است؛
سفری سی روزه؛ که فقط او باشد و تو و...
دیگر هیچ!
این شب آخر ؛ پُر است از دلشوره... !
که واپسین نفسهای شعبان، با سِلم و سلام، تمام دلواپسیهایت را پاک میکند و ...
بدرقهات میکند؛
برای سفــــری به مقصد بهشت 💫.
سفر بخیر
🌴💎🌹💎🌴
@Noktehhayehnab
گلچین نکته های ناب
گلچین نکته های ناب
بسم رب العشق #قسمت هشتاد و پنجم- علمدارعشق# روزها از پی هم میگذشتن و من همچنان کنار مرتضی تو بی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گلچین نکته های ناب
بسم رب العشق #قسمت هشتاد و پنجم- علمدارعشق# روزها از پی هم میگذشتن و من همچنان کنار مرتضی تو بی
بسم رب العشق
#قسمت هشتاد و ششم -
علمدارعشق#
یک ماهی میشد مرتضی تو بیمارستانه
رفتم نماز خونه نمازمو خوندم و برگشتم وارد اتاق شدم که خانم دکتر ارغوانی دیدم
-سلام خانم دکتر
سلام عزیزم
داشتم به آقامرتضی میگفتم که دیگه مرخصه
-إه چه عالیه
ممنونم بابت زحماتون
وظیفه ام بوده
به مرتضی کمک کردم لباساشو پوشید
سوار ماشین شدیم داشتم ماشینو روشن میکردم
که مرتضی گفت
سادات لطفا زنگ بزن مائده سادات و زینب سادات بیان خونه ما
تا هم امانتی هادی بهش بدم هم سفارشو
فقط بگو دم غروب بیاد
قبل از خونه هم برو مزار هادی
-چشم قربان
به سمت قزوین حرکت کردیم ورودی شهر ردکردیم ماشینو به سمت مزارشهدا کج کردم
میدونستم مرتضی میخاد الان تنها با هادی سایر همرزماش باشه
تو اون عملیات ۱۳۰نفر از سراسر کشور شهیدشدن
که ۱۰تاشون قزوینی بودن
یادمه تو اون هاله زمانی ما هرروز شهید داشتیم
البته من به خاطر مرتضی فقط تو مراسم برادرزاده جوانم حاضر شدم
نزدیک مزارشهدا که شدیم
به مرتضی گفتم
من میرم پیش شهیدم تو راحت باشی
+ممنونم
یهو باد وزید
همزمان که چادرم به بازی گرفت
ومن فکرمیکردم قشنگترین صحنه دنیاست
آستین خالی مرتضی تکون خود،
دلم خالی شد
چه ابوالفضلی شده
آستین خالی بوسیدم
گفتم بوی حضرت عباس میدی آقا
ازش دورشدم
یه نیم ساعت بعد
رفتم پیشش
چونـ ممکن بود هیجانی بشه
و این براش خیلی ضرر داشت
-آقا بریم خونه ؟
+بله بی زحمت برو خونه
الانا دیگه مهمون کوچولومون میرسه
وارد خونه مرتضی اینا شدیم
صدای زهرا و علی آقا بلندشد خوش اومدی فرمانده
مرتضی خندید گفت شرمنده اخوی من حاج حسین علمدار نیستم
خطات قاطی کرده برادر
بعد رو به زهرا گفت مجتبی کجاست؟
به مادر زنگ زدی کربلا رسیدن یا نجف اشرف هستن؟
زهرا:مادراینا که هنوز نجف اشراف هستن
مجتبی هم رفته سپاه ببینه با اعزامش به سوریه موافقت میشه
+صبح زنگ زدم به یکی از بچه ها گفت
به احتمال ۹۹درصد یه هفته دیگه بعنوان معاون تیم پزشکی اعزام بشه
-خب خداشکر
آقامجتبی هم داره به عشقش میرسه
مرتضی جان یه ذره استراحت کن تا سادات اینا بیان
+چشم فرمانده 😍😍
یه نیم ساعتی میگذشت
صدای زنگ در بلندشد
سلام عزیزعمه
زینب ماشاالله بزرگ شدی
@@(مائده سادات ): سلام عمه
آره دیگه دخترم الان ۲ماهه ۷روزشه
-بیا تو عزیزم
@@عمه آقا مرتضی کجاست؟
- تو اتاق الان صداش میکنم
در زدم وارد اتاق شد
- إه بیداری بیا سادات اینا اومدن همسری
+الان میام
مرتضی زینب سادات به سختی بغل گرفت
بعداز احوال پرسی نشست
+مائده خانم
من لایق شهادت نبودم
موندم تا عکسای رفقام و جای خالیشون دلم آتیش بزنه
هادی وقتی میخاست بره شناسایی منقطه مسکونی حمص
این انگشتر داد تا بدم به شما و گفت
هروقت ساداتش بزرگ شد اینو بدید بهش و بگید بابا خیلی دوست داشت
ازم خاست بهتون بگم مراقب چادرتون باشید
و زینبشو واقعا زینب تربیت کنید
مائده خانم هادی حتی لحظه آخرم به یاد شما بود
اینم انگشتر امانتی سیدهادی
با اجازتون
@@آقا مرتضی هادی من چطوری شهیدشد؟
چرا نذاشتن در تابوت باز کنم
+مثل سیدالشهدا 😔😔😔
چون تو اون تابوت فقط یه سر بود
برای همین اجازه ندادن
اومدم پشت مرتضی برام اتاق
که گفت لطفا تنهام بذار سادات
با زهرا به سمت مائده دویدیم
مائده انگشتر به سینه اش چسبونده بود
هادی خیلی بی انصاف
من انقدر بد بودم که حتی بهم اجازه ندادی لحظه آخر ببینمت
بی انصاف منو با یه بچه ۷تنها گذاشتی رفتی پیش عممون
هادی دلم برات تنگ شده
من میترسم نتونم زینب خوب بزرگ کنم
هادی دوماهه ندیدمت
نمیخای بیای خوابم بی معرفت
پاشد زینب سادات بغل کرد
-مائده کجا داری میری عزیز عمه 😭😭😭
@@میخام برم پیش هادی
باشه صبرکن خودم میبرمت تو حالت خوب نیست
زهراجان مراقب مرتضی باش
سر کوچه یه ماشین شبیه ماشین پسرعموم دیدم
-مائده اون ماشین پسرعمو بود
@@نمیدونم عمه
من حواسم نشد
مائده بردم مزارشهدا
وای که حرفای این دختر دل آتیش میزدا
دست میکشید رو مزار هادی میگفت
درد نداشتـ لحظه ای سرتو بریدن
مادرمون اومده بود پیشت
سرتو به دامن گرفته بود
-مائده پاشو بسه دختر
خودتو اذیت میکنی
ببین زینب ترسیده
بیا بریم خونه داداش اینا تو بذارم اونجا خیالم راحته
مائده گذاشتم خونه برادرم
خودم برگشتم خونه مرتضی اینا
زهرا با قیافه بهم ریخته در باز کرد
-زهرا چی شده
""زن عموت اینجا بود
به داداشم زخم زبون زد
داداش هم تا مجتبی اومد گفت منو برسون تهران
الان که به مجتبی زنگ زدم گفت خودش داره برمیگرده
داداش برای اهواز بلیط گرفته
-میدونم کجا رفته
الان میرم به سیدمحسن میگم منو برسونه تهران
نویسنده بانو.....ش
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#علمدار_عشق
🌴📚🌼📚🌴
گلچین نکته های ناب
بسم رب العشق #قسمت هشتاد و ششم - علمدارعشق# یک ماهی میشد مرتضی تو بیمارستانه رفتم نماز خونه نماز
بسم رب العشق
#قسمت هشتاد و هفتم -
علمدار عشق#
راوے مرتضے
تو هواپیما بودم به دوران دانشجویی نرگس سادات
و دوران عقدمون فڪر میکردم
از روزای اول دانشگاه یه حسی نصبت به این دختر داشتم 🙈🙈
اما نه حس گناه
این دختر انقدر عفیف و پاکدامن بود
که هیچ پسری به خودش اجازه نمیداد
فکر گناه بکنه
جریانـ محجبه شدن که توفیق شهدایی بود
این دختر عطر و بوی زهرایی میداد
وقتی تو سردخونه چشمام بازکردم
و بعداز چندروز با ماجرای جانبازیم کنار اومدم
نمیدونستم از بودن در کنار نرگس سادات ناراحت باشم یا شاد
نرگس یه عشق دنیویی پاک هستش
عطر سیب قرمز🙈🙈🙈
من عاشق این دخترم
الانم دارم میرم طلائیه میدونم به ساعتی نکشیده نرگس کنارمه
هواپیما تو فرودگاه اهواز به زمین نشست
اول رفتم یه هتل
یه دوش گرفتم
با ماشین خودت هتل راهی طلائیه شدم
اینجا معقر قمربنی هاشمه
اینجا بوی حضرت عباس میده
نرگس به من میگه منم بوی حضرت عباس میدم 😍😍😍
اینجا حاج حسین خزاری عباسی شد
اینجا جای قدمای حاج ابراهیم همت هستش
یه دور تو طلائیه زدم
شروع کردم با شهدا حرف زدن
چرا منو باخودتون نبردید
رسم این نبود
بمونم هی زخم زبان بشنوم
نرگس من عاشقه عاشق
چرا باید مردم بخاطر عشقش بهش خرده بگیرن
چندساعتی گذشت
صدای داد نرگس به گوشم رسید
مــــــــــــــر تــــــــــــضـــــــــی
آقــــــــــــــــــــــا
همســــــــــــــــــــر
کجای ؟
رفتم پیشش تو از کجا میدونستی من اینجام
-فکر کن من ندونم تو کجایی
نشست کنارم
سرم گذشتم رو پاش
نرگس خیلی دوستت دارم
نویسنده بانو......ش
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#علمدار_عشق
🌴📚💎📚🌴
گلچین نکته های ناب
بسم رب العشق #قسمت هشتاد و هفتم - علمدار عشق# راوے مرتضے تو هواپیما بودم به دوران دانشجویی نر
بسم رب العشق
#قسمت_آخر - علمدارعشق#۸۸
۲سال بعد
حتما میگید تو این دوسال چی شد
وقتی از طلائیه برگشتیم
رفتیم مشهد
بعدش رفتیم سر خونه و زندگی خودمون
نرگس بخاطر من با اونکه جز نخبه های علمی بود انصراف داد
چندماه بعد ازدواج خدا یه سه قلو به ما داد
اسم دوتاشون من به یاد همرزای غریبم که تو دمشق جا موندن
اسمشون گذاشتم حسن و حسین گذاشتم
و نرگس بخاطر شفای من اسم آخری گذاشت رضا
تو اتاق بودم که نرگس گفت بذار کمکت کنم عزیزم
+نرگس صدای پسرا میاد
-اول همسر بعد فرزند
تا من این سه تا پسر شیطون تو ماشین جا بدم توهم بیا عزیزم
بالاخره روز ششم سفر شد و ما الان تو حرم حضرت عباس هستیم
صدای جق جق کفش پسرا تمام صحن برداشته
نرگس دستم فشار داد گفت
مرتضی
تو علمدار عشقی
پایانـ
نویسنده
بانو......ش
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#علمدار_عشق
🌴📚🌴📚🌴