فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_امام_زمانم 🤚
🕊💖 السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَياةِ...
🍃🌸سلام بر تو ای مولایی که یادت زنده کننده قلبها و ظهورت سر آغاز حیات طیبه است.
عالم به امید یک نفر میپوید
نرگس ز کنار قدمش میروید
هر جمعه جهان به شوق، اللهم
عجل لولیک الفرج میگوید
#اَلَّلهُمـّ_عجِّللِوَلیِڪَالفَرَج✨🕊
سلاام صبحتون بخیر روزتون منور به نور امام زمان ارواحنا فداه
🌴💎🌹💎🌴
🌴💎🌴ذکرهـای زیبـا
🌴از چیزی نگرانی بگو:حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت وهو رب العرش العظیم
🌴گرفته میشی بگو:لااله الا الله ولا حول ولا قوه الا بالله
🌴ناراحتی همیشه بگو: إنما أشکو بثی و حزنی لله
🌴در زندگیت موفق نیستی بگو:و ما توفیقی إلا بالله علیه توکلت وإلیه أُنیب
🌴خوشحال نیستی همیشه بگو:حسبی الله ونعم الوکیل. از دنیا
🌴خستهای بگو:اللهم اجعل همی الاخره
🌴نمازهایت را به موقع و مداوم نمیخوانی همیشه بگو:اللهم اجعلنی مقیم الصلاه ومن ذریتی
🌴میخواهی ازدواج کنی بگو:ربی لاتذرنی فردا وانت خیرالوارثین
🌴تنهایی همیشه بگو:ربی هب لی من لدنک سلطانا نصیرا
🌴خوشحالی همیشه بگو:الحمدلله حمدا کثیرا
🌴در کارهایت سختی میبینی بگو:اللهم یسرلی اموری واشرح لی صدری
🌴دوست داری آرزویت برآورده شود همیشه بگو:استغفرالله واتوب الیه
🌴تو دلت از دست کسی ناراحتی بگو: اللهم اجعلنی من کاظمین الغیظ والعافین عن الناس
🌴میخواهی دایم قرآن بخوانی بگو: اللهم اجعل القران ربیع قلبی
🌴خونهای در بهشت میخواهی بگو: قل هوالله احد الله صمدلم یلدولم یولد ولم یکن له کفوا احد
🌴💎🌹💎🌴
@Noktehhayehnab
#گلچین_نکته_های_ناب
به قولِ شهید آوینی🌱:
جان امانتی است که
باید به جانان برسد ..
اگر خود ندهی، میستانند !
فاصلهی هلاکت تا شهادت،
همین خیانت در امانت است !
#شهیدآوینی
🌴🌾🌹🌾🌴
@Noktehhayehnab
#گلچین_نکته_های_ناب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴💎🌹💎🌴جوری زندگی کن که خدا لایکت
کنه نه بنده ی خدا.
🌴💎🌹💎🌴
@Noktehhayehnab
#گلچین_نکته_های_ناب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ًپنج شنبه است و ياد درگذشتگان
🌴🕯🌴 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
التماس دعا
🌴🥀🌴پنجشنبه هست شاخه گلي بفرستيم براي تموم آنهايي كه در بين ما نيستند ولي دعاهاشون هنوز كارگشاست،
🌴🕯🌴يادشون هميشه با ماست و جاشون بين ما خاليه،
دلمون خيلي وقتها هواشونو مي كنه,
امادیدارشون میفته به قیامت, شاخه گلي به زيبايي یک صلوات وفاتحه
🌴🕯🥀🕯🌴
گلچین نکته های ناب
ًپنج شنبه است و ياد درگذشتگان 🌴🕯🌴 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ ا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گلچین نکته های ناب
ًپنج شنبه است و ياد درگذشتگان 🌴🕯🌴 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ ا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مادر
یه دنیا دلتنگتم🥺🥺
مادر دارها هوای مادراتون داشته باشید خدایی🥀
🌴💎🌹💎🌴
خدایا
به مریض ها و آنهایی
که قرض دار آبرومند هستند و
ناامید ها و درمانده ها،
نوری از بخشش و رحمتت،
عطا كن.
الهی بین شما، هیچکس مریض و مریض دار نباشه اگرم هست به زودی خبر سلامتیشو بشنوه.
تنتون سلامت. ذهنتون بی دغدغه باشه .آمین❤️
🌴💎🌹💎🌴
@Noktehhayehnab
#گلچین_نکته_های_ناب
🌴❄️🌴ﺩﺭﺧﺖِ ﻧﺨﻞ؛ ﺩﺭﺧﺖ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺍﺳﺖ؛
وقتی نخلی رامی خواهند قطع کنند میگویند "بکُشش"
ﺟﻨﻮﺑﯽ ﻫﺎ بیشتر میدانند ﮐﻪ ﭼﻪ میگویم.
انگار این درخت ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﺍﺳﺖ.
ﻧﺨﻞ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﮐﻨﯽ میمیرد، ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ میزنی ﺑﺎﺭ ﻭ ﺑﺮﮒ ﺷﺎﻥ ﺑﯿﺶ ﺗﺮ ﻫﻢ میشود.
ﺍﻣﺎ ﻧﺨﻞ، ﻧﻪ! ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩﯼ میمیرد...
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺭﯾﺸﻪﺍﺵ ﺩﺭ ﺧﺎﮎ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﺪ، ﻧﺨﻞِ ﺑﯽ ﺳﺮ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ!
ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﺠﺘﻬﺪﯼ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ!
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻣﺜﻞ ﺩﺭﺧﺖ ﻧﺨﻞ ﺍﺳﺖ!
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺭﯾﺸﻪ ﺍﺕ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﺧﺎﮎ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﺳﺖ، ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﺮﺕ ﻫﻢ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﺪ! ﯾﻌﻨﯽ ﻧﻤﻮﺩ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﺕ ﻫﻢ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﺪ.
ﺍﮔﺮ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ، ﺁﻥ ﻓﺮﻫﻨﮓ میمیرد، ﻭﻟﻮ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺳﺎﻝ ﺭﯾﺸﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ!
پس ما به چه می نازیم!
🌴💎🌹💎🌴
@Noktehhayehnab
#گلچین_نکته_های_ناب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞 تـــوی حـدیــث نـوشــتـــــه...
فرا رسیدن روز دختـر رو به همــــه
دختران امـــروز و مــادرانـــــــی که
دختران دیروزند و همـه دختردارها
تبـــریـــک عرض میکنم🎊🎊🎊
🔴
@Noktehhayehnab
گلچین ناب
گلچین نکته های ناب
#مدافع_عشق #قسمت30 کف دست هایم را اطراف فنجان چای می گذارم، به سمت جلو خم می شوم و بغضم را فرو می خ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گلچین نکته های ناب
#مدافع_عشق #قسمت30 کف دست هایم را اطراف فنجان چای می گذارم، به سمت جلو خم می شوم و بغضم را فرو می خ
#مدافع_عشق
#قسمت31
دستی به شال سرخابی ام می کشم و زنگ را فشار می دهم. صدای علی اصغر در حیاط می پیچد.
– کیه؟
چقدر دلم برای لحن کودکانه اش تنگ شده بود! تقریباً بلند جواب می دهم: منم قربونت برم!
صدای جیغش و قدم های تندش که تبدیل به دویدن می شود را از پشت در می شنوم.
– آخ جون خاله لیحانه.
به من خاله می گوید، کوچولوی دوست داشتنی. در را که باز می کند سریع می چسبد به من. چقدر با محبت! حتماً او هم دلش برای علی تنگ شده و می خواهد هر طور شده خودش را خالی کند.
فشارش می دهم و دستش را می گیرم تا با هم وارد خانه بشویم.
– خوبی؟…چی کار می کردی؟ مامان هست؟
سرش را چند باری تکان می دهد.
– اوهوم اوهوم….داشتم با موتور داداش علی بازی می کردم.
و اشاره می کند به گوشه ی حیاط. نگاهم می چرخد روی موتورت که با آب بازی علی اصغر خیس شده. هر چیزی که بوی تو را بدهد نفسم را می گیرد.
علی اصغر دستم را رها می کند و سمت در ساختمان می دود.
– مامان مامان…بیا خاله اومده…
پشت سرش قدم برمی دارم در حالی که هنوز نگاهم سمت موتورت با اشک می لرزد، خم می شوم و کفشم را در می آورم که زهرا خانوم در را باز می کند و با دیدنم لبخندی عمیق و از ته دل می زند.
– ریحانه! از این ورا دختر!
سرم را با شرمندگی پایین می اندازم.
– بی معرفتی عروست رو ببخش مامان!
دست هایش را باز می کند و مرا در آغوشش می گیرد.
– این چه حرفیه! تو امانت علی اکبر منی.
این را می گوید و فشارم می دهد. گرم… و دلتنگ! جمله اش دلم را می لرزاند.”امانت علی”.
مرا چنان در آغوش می گیرد که کاملاً می توانم حس کنم می خواهد علی را در من جست و جو کند. دلم می سوزد و سرم را روی شانه اش می گذارم. می دانم اگر چند دقیقه دیگر ادامه پیدا کند هر دو گریه مان می گیرد. برای همین خودم را کمی عقب می کشم و او خودش می فهمد و ادامه نمی دهد. به راهرو می رود.
– بیا عزیزم تو! حتماً تشنته. می رم یه لیوان شربت بیارم.
– نه مادر جون زحمت میشه.
همان طور که به آشپزخانه می رود جواب می دهد: زحمت چیه!…می خوای می تونی بری بالا. فاطمه کلاس نداره امروز.
چادرم را در می آورم و سمت راه پله می روم. بلند صدا می زنم: فاطمه! فاطمه!
صدای باز شدن در و این بار جیغ بنفش یه خرس گنده می آید. یک دفعه بالای پله ها ظاهر می شود.
– واااای ریحاااانه؛ ناااامرد.
پله ها را دو تا یکی می کند و پایین می آید و یک دفعه به آغوشم می پرد.
دل همه مان برای هم تنگ شده بود، چون تقریباً تا قبل از رفتن علی اکبر هر روز همدیگر را می دیدیم.
محکم فشارم می دهد و صدای قرچ و قُروچ استخوان های کمرم بلند می شود. می خندم و من هم فشارش می دهم. “چقدر خوبه خواهر شوهر این جوری!”
نگاهم می کند و می گوید: چقد بی……شعوری!
می خندم و جواب می دهم: ممنون ممنون لطف داری.
بازوانم را نیشگون می گیرد.
– بله. الآن لطف کردم که بیشتر از این بهت نگفتم. وقتی هم زنگ می زدیم همه اش خواب بودی.
دلخور نگاهم می کند. گونه اش را می بوسم.
– ببخشید!
لبخند می زند و مرا یاد علی اکبر می اندازد.
– عیب نداره فقط دیگه تکرار نشه!
سر کج می کنم و می گویم: چشم!
– خب بریم بالا لباس هاتو عوض کن.
همان لحظه صدای زهرا خانوم از پشت سرم می آید: وایسید این شربت ها رو هم ببرید!
سینی را که در داخلش دو لیوان بزرگ شربت آلبالو است به دست فاطمه می دهد. علی اصغر از حال بیرون می دود.
– منم می خوام. منم می خواااام.
زهرا خانوم لبخندی می زند و دوباره به آشپزخانه می رود.
– باشه خب چرا جیغ می زنی پسرم!
از پله ها بالا و داخل اتاق فاطمه می رویم. درِ اتاقت بسته است. دلم می گیرد و سعی می کنم خیلی نگاه نکنم.
– ببینم!…سجاد کجاست؟
– داداش!؟…وا خواهر مگه نمی دونی اگر این بشر مسجد نره، نماز جماعت تشکیل نمیشه؟
خنده ام می گیرد. راست می گوید. سجاد همیشه مسجد بود. شالم را در می آورم و روی تخت پرت می کنم. فاطمه اخم می کند و دست به کمرش می زند.
– اووو…توی خونه ی خودتونم پرت می کنی؟
لبخند دندون نمایی می زنم.
– اولش آره.
گوشه چشمی نازک می کند و لیوان شربتم را دستم می دهد.
– بیا بخور. نمردی تو این گرما اومدی؟
لیوان را می گیرم و درحالی که با قاشق داخلش همش می زنم، جواب می دهم: خب عشق به خانواده است دیگه.
🌴📚🌹📚🌴
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
بامــــاهمـــراه باشــی