eitaa logo
گلچین نکته های ناب
1.7هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
17.3هزار ویدیو
76 فایل
خوش آمدید بزرگواران نشر صدقه جاریه🌴💎🌹💎🌴 #آقا_تنهاست کانال شعرمون @Yas8488 خادم @Yasamanha @YaAbootorab8488
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نصب تصویر رهبر معظم انقلاب و پرچم ایران‌مقابل کنگره آمریکا ✍یک قدم تا تبدیل کاخ سفید به حسینیه باقی مانده 😁 🌹فطرت ها و وجدان های بیدار در هرکجای عالم...مخاطبان خاص آخرالزمانی حضرت مهدی ارواحنا له الفداست! 🌴💎🌼💎🌴 @Noktehhayehnab گلچین نکته های ناب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جالب باش ، خوب باش زیبا باش ، باهوش باش ، قوی باش با حال و مشتی باش ولی مهمتر از همه خودت باش 🌴💎🌹💎🌴 @Noktehhayehnab گلچین نکته های ناب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃صادق ترین بنده خدا یک روز همۀ نقّاشی‌های انتظارم را در میان آه‌های حسرتم قاب می‌کنم و نصبشان می‌کنم روی سینۀ آسمان. من می‌دانم این نقّاشی‌ها می‌توانند بار یک دنیا حرف را به دوش بکشند. امشب دوست دارم عاشقی را بکشم که کنار باغچۀ حیاط خانه‌اش نشسته و چشم به در دوخته نمی‌دانم در را چه طور بکشم تا هم بفهمند این در مدّت‌هاست باز نشده عاشق با خودش عهد کرده این در را به روی کسی جز معشوق سفر کرده‌اش باز نکند. و نمی‌دانم چطور باد را بکشم که وقتی تند می‌وزد و در را به صدا در می‌آورد چگونه دل عاشق را طوفانی می‌کند. اگر بتوانم در را طوری بکشم که معلوم شود مدّت‌هاست باز نشده همه می‌فهمند که عاشق با خودش عهد کرده تا معشوق نیاید دلش را با بیرون رفتن خوش نکند. طرز نگاه عاشق را وقتی که چشم به در دوخته چگونه باید کشید تا کسی که نگاهش می‌کند خوب بفهمد این چشم‌ها مدّت‌هاست که به جایی جز این در دوخته نشده. من نقّاشی‌ام را در یک روز برفی می‌کشم و عاشق را زیر بارش برف نشان می‌دهم روی تنش، روی سرش، روی صورتش دانه‌های برف نشسته و سفیدش کرده امّا او هنوز چشم به در دوخته و داخل نرفته. آقا! من منتظرت نیستم چون چشمم به همه جا خیره است،‌ جز مسیر آمدن تو گوشم را تیز کرده‌ام برای همه چیز، جز صدای پای تو. ولی می‌خواهم منتظرت باشم پس باید شبیه تو شوم می‌خواهم زبانم مثل زبان تو، زبان خدا شود پس باید از هر چه آلودگی است، پاک شود. روی زبان تو حتّی گرد دروغ هم ننشسته من وقتی می‌خواهم بگویم تو تا به حال دروغ نگفته‌ای خجالت می‌کشم. دروغ کجا و زبان تو؟! می‌شود بگویی کسی که از تعفّن‌های دروغش فرشتگان خدا به خدا گلایه می‌کنند تا ابتدای وادی انتظار تو چه قدر فاصله دارد؟ ما از شما آموخته‌ایم کسی که دروغ می‌گوید ایمان ندارد. بدون سرمایۀ ایمان چگونه می‌شود منتظر تو شد؟ و شنیده‌ایم دروغ، دروغ است؛ کوچک و بزرگ ندارد پس وای به حال کسی که دهانش خزانۀ انواع دروغ‌هاست و با وجود این خزانۀ گندآلود باز هم مدّعی انتظار توست! به گمانم بزرگ‌ترین دروغی که چنین دروغ‌گویی می‌گوید همین ادّعای انتظار توست. ما با این ادّعاهای دروغ، راه آمدنت را سد کرده‌ایم ولی خودت هم خوب می‌دانی که وقتی به حال و روز خرابمان فکر می‌کنیم چه قدر مضطرب و مشوّش می‌شویم مثل همین حالا که وحشت در خونمان دویده و به همۀ وجودمان سرایت کرده. می‌خواهم زبانم را از همۀ دروغ‌ها پاک کنم من مقام انتظار تو را به هیچ منفعتی نمی‌فروشم. شبت بخیر صادق‌ترین بندۀ خدا! 🌴💎🌼💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گلچین نکته های ناب
▪️بعضی تاکربلا آمدند؛ و در فرصتِ تاریکی فانوس ها تاریکیِ ابدی را برگزیدند و رفتند! و بعضی درآخرین ل
امام زمان 061.mp3
9.28M
این شبـ🌙ـها، هم دعا کن؛ هم برای عضوگیریِ لشکر خدا، تلاش کن! نذار از ما، بدزدَن...سرمایه هامونو❗️ دست بقیه رو بگیر و بیار... ما باهم انتقام حسین رو می گیریم 🌴💎🕯💎🌴 @Noktehhayehnab گلچین نکته های ناب
گلچین نکته های ناب
این شبـ🌙ـها، هم دعا کن؛ هم برای عضوگیریِ لشکر خدا، تلاش کن! نذار از ما، بدزدَن...سرمایه هامونو❗️ د
امام زمان 062.mp3
8.93M
ما این همــه ایم❗️ چرا او هنـــوز هم تنهاست؟؟؟ ▪️من و تو اگر عزاداریم؛ باید به پا خیزیم... دستمان به او نخواهد رسید، مگرآنکه باهم برای آمدنش بپاخیزیم 🌴💎🌹💎🌴 @Noktehhayehnab گلچین نکته های ناب
گلچین نکته های ناب
ما این همــه ایم❗️ چرا او هنـــوز هم تنهاست؟؟؟ ▪️من و تو اگر عزاداریم؛ باید به پا خیزیم... د
امام زمان 063.mp3
2.47M
زود، دیــــر می شود❗️ صدایی هر روز، تو را می خواند! صدایِ کسی که راهِ آسمان را میشناسد! بدون او در هیاهوی زمین، گُم شده ای! دیر میشود... او منتظر برگشتن توست 🌴💎🌼💎🌴 @Noktehhayehnab گلچین نکته های ناب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گلچین نکته های ناب
#مدافع_عشق #قسمت16 ✍ مــیــم ســادات هــاشـمــے 🌹قـسـمـت شـــانــزدهــم (بــخــش دوم) فاطمه ه
✍ مــیــم ســادات هــاشـمــے 🌹قـسـمـت هــفــدهــم خم میشوم و به تصویرخودم در شیشه ی دودی ماشین پارک شده مقابل درب حوزه تان نگاه می ڪنم. دستـےبه روسری ام می ڪشم ودورش رابادقت صاف می ڪنم. دسته گلـےڪه برایت خریده ام را باژست دردست می گیرم و منتظر به کاپوت همان ماشین تکیه میدهم. امده ام دنبالت مثل بچه مدرسه ایا می دانم نمی خواهی دوستانت از این عقد باخبر شوند!ولی من دوست داشتم شیرینی بدهی آن هم حسابـے درباز می شود و طلاب یکےیکے بیرون می آیند. می بینمت درست بین سه،چهارتاازدوستانت درحالیکه یک دستت راروی شانه پسری گذاشته ای و باخنده بیرون می آیـے. یک قدم جلو می آیم و سعی میکنم هرطور شده مرا ببینی روی پنجه پا می ایستم و دست راستم را کمی بالا می آورم. نگاهت بمن می خورد و رنگت به یکباره می پرد!یک لحظه مکث می کنی و بعد سرت را می گردانی سمت راستت وچیزی به دوستانت می گویـے. یکدفعه مسیرتان عوض می شود. ازبین جمعیت رد می شوم و صدایت می زنم: _ آقا؟آقا سید؟ اعتنا نمیکنی ومن سمج ترمیشوم _ اقا سید!علی جان؟ یکدفعه یکی ازدوستانت باتعجب به پشت سرش نگاه میکند.درست خیره به چشمان من! به شانه ات می زند و باطعنه می گوید: _ آسیدجون!؟یه خانومی کارتون داره ها! خجالت زده بله می گویـے ،ازشان جدا می شوی و سمتم می آیـے. دسته گل راطرفت می گیرم _ به به!خسته نباشیدآقا!می دیدم که مسیر بادیدن خانوم کج می کنید! _ این چه کاریه دختر!؟ _ دختر؟منظورت همس... بین حرفم می پری _ ارع همسر!اما یادت نره سوری! اومدی آبرومو ببری؟ _ چه آبرویـے؟؟.خب چرا معرفیم نمی کنے؟ _ چرا جار بزنم زن گرفتم درحالی که می دونم موندنی نیستم!؟ بغض به گلویم می دود.نفس عمیق می کشم _ حالا که فعلا نرفتی! ازچی می ترسی!از زن سوریت! _ نه نمی ترسم!به خدا نمی ترسم!فقط زشته!زشته این وسط باگل اومدی !اصلا اینجا چیکار می کنی؟ _ خب اومدم دنبالت! _ مگه بچه دبستانی ام!؟..اگر بد بود مامانم سرویس می گرفت برام زودتراز زن گرفتن! ارحرفت خنده ام میگیرد!چقدربااخم دوست داشتنی تر می شوی.حسابی حرصت گرفته! _ حالا گلو نمی گیری؟ _ برای چی بگیرم؟ _ چون نمی تونی بخوریش!باید بگیریش (وپشت بندش می خندم) _ الله اکبرا...قراربود مانع نشی یادته؟ _ مگه جلوتو گرفتم!؟ _ مستقیم نه!اما.. همان دوستت چندقدم بما نزدیک میشود و کمی اهسته میگوید: _ داداش چیزی شده؟...خانوم کارشون چیه؟ دستت را باکلافگی درموهایت می بری. _ نه رضا،برید!الان میام و دوباره باعصبانیت نگاهم می کنی. _ هوف...برو خونه...تایچیز نشده. پشتت را می کنی تابروی که بازوات را می گیرم... 🌴📚🌼📚🌴 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید.😊🌹