eitaa logo
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
329 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
21 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📣 📣📣قابل توجه همشهریان عزیز ❤️میز خدمت سامانه گام❤️ 💡در کنار بیمه اجتماعی بیمه عمر بهترین مکمل میباشد💡 ✅پرداخت وام بدون ضامن و ۴درصد سود ✅پرداخت مستمری ✅انتخاب زمان بازنشستگی ✅بیمه تکمیلی رایگان ✅پوشش درمانی بیماریهای صعب العلاج ♥️فرصت طلایی سرمایه گذاری برای اعضای ۱ روزه تا ۷۰ سال خانواده را جدی بگیرید.. ✅ دغدغه ما آینده شماست . 🏚مکان : پایگاه نور ⏰ساعت ۸:۱۵ روز ۵شنبه ۲ آذر ماه https://eitaa.com/Noorkariz
😆 در زمان متوکل شخصی ادعای پیغمبری کرد . ✌️ متوکل از او پرسید نامت چیست؟ گفت نصرالله . گفت دلیل تو بر چیست؟⁉️ گفت در سوره نصر میفرماید: اذا جاء نصر الله... 🌷🌹 منظورش من هستم‼️😂 🌷🌹🌷🌹🌷 🌷🌹🌷🌹🌷 افرادى که اسمشان «عبدالله» و «نصر الله» و … است، اگر بدون آن را بنویسند و مس کنند، چه حکمى دارد❓ ✅ تماس اسم «الله» با پوست بدن ،بدون جایز نیست؛ هر چند جزئى از اسم شخصی باشد. 🕋 🕋 👇👇 رفتن به با كه نام الله يا آيه دارد چه حكمي دارد؟🤔 :👇👇 اگر هتک حرمت به آن نشود اشکالی ندارد❌ اما زمانی که طهارت ندارید نباید با بدن تماس یابد .👌 :🔰🔰🔰 استفاده از این گونه گردنبندها، مانعی ندارد؛❌ ولى بدون طهارت، نباید آن را کنید و صرف دستشویی رفتن اگر عرفا بی احترامی محسوب نشود👌 اشکال ندارد❌ ولی در هر حال باید مواظب باشید بدون وضو آیه شریفه با دست یا بدنش تماس پیدا نکند❌ و در معرض افتادن هم نباشد.❌ 📚آیت الله خامنه اى، اجوبه الاستفتاءات، س 152 و 153؛ توضیح المسائل مراجع، م 319. 👌🌺 سؤال :🔰 آیا میتونیم نام الله یا هر اسم مقدسی را روی بدنمون کنیم؟❓ جواب :✅ اگر ماده اى که با آن خالکوبى شده زیر پوست باشد، آن بدون طهارت اشکال ندارد . ولی اگر روی پوست باشد تماس با آن، بی وضو حرامست❌ https://eitaa.com/Noorkariz
📣📣📣📣📣📣📣📣 توجه توجه❌❌❌ امروز راس ساعت ۱۰ در حسینیه اعظم کارگاه تربیت رسانه محور با مدیریت استاد دانشگاه آقای امیری ویژه والدین برگزار می‌شود. از تمام شهروندان محترم دعوت بعمل می آید. 🍁🍂🌾🍁🍂🌾🍁🍂 https://eitaa.com/Noorkariz
داســتــان مـعـنــوی یکی از ﺣﺎکمان ﮐﺮﻣﺎﻥ وقتی به حکومت رسید، یکی از بزرگان شهر را دستگیر ﻭ به همراه ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﺮﺩﺳﺎﻟﺶ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ بعد از مدتی ﻓﺮﺯﻧﺪش ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﻣﺮﺽ ﺩﯾﻔﺘﺮﯼ ﺩﭼﺎﺭ ﺷﺪ زندانی به وزیر حاکم ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ حاکم ﺑﮕﻮ ۵۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ می‌دهم بجای آن فقط ﭘﺴﺮ خردسالم ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺁﺯﺍﺩ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺷﻮﺩ و نمیرد حاکم وقتی پیشنهاد مرد را شنید ﮔﻔﺖ: من که حاکم ﮐﺮﻣﺎﻥ هستم نظم و ﺍﻧﺘﻈﺎﻡ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ۵۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﻧﻤﯽﻓﺮﻭشم ﻓﺮﺯﻧﺪ آن شخص ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ جلوی چشم پدر جان داد اتفاقاً سال بعد ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺩ حاکم ﺑﻪ ﻣﺮﺽ ﺩﯾﻔﺘﺮﯼ ﺩﭼﺎﺭ ﺷﺪ حاکم ﺑﺮﺍﯼ شفای پسرش ۵۰۰ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻧﺬﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻓﻘﺮﺍ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ فرزندش ﺷﻔﺎ ﯾﺎﺑﺪ ﻭﻟﯽ سودی نبخشید ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ وی ﻫﻢ جلوی چشمان پدر جان داد ﺭﻭﺯﯼ حاکم وزیرش ﺭﺍ ﺩﯾﺪ و ﮔﻔﺖ: ﻋﺠﺐ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﻻﺍﻗﻞ ﺑﻪ ﺩﻋﺎی ﺧﺎﻧﻮﺍﺩه‌ﻫﺎﯼ ﻓﻘﯿﺮ و گرسنه‌ای ﮐﻪ ﺁنها ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﻥ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﻫﺎ ﺍﻃﻌﺎﻡ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﭽﻪ‌ﺍﻡ ﺧﻮﺏ میﺷﺪ ﻭ زنده ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ وزیر ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﺭﺍ ﻧﺰﻧﯿﺪ ﻗﺮﺑﺎﻥ حاکم ﮐﻞ ﻋﺎﻟﻢ، ﺍﻧﺘﻈﺎﻡ و نظم ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ۵۰۰ گوﺳﻔﻨﺪ حاکم ﮐﺮﻣﺎﻥ ﻧﻤﯽﻓﺮﻭﺷﺪ ▫️نشو در حساب جهان سخت‌گیر ▫️که هر سخت‌گیری بود سخت‌میر ▫️تو با خلق آسان بگیر نیک‌بخت ▫️که فردا نگیرد خدا بر تو سخت https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨پروردگارااا 🍁در این شب ✨دفتر دل دوستانم را 🍁به تو میسپارم ✨با دستان مهربانت 🍁قلمی بردار ✨خط بزن غمهایشان 🍁و دلی رسم کن ✨برایشان به بزرگی دریا 🍁شاد و پر خروش شبتون خوش و سراسر ارامش 🍁🍂 https://eitaa.com/Noorkariz
الهی با توکل به اسم اعظمت روزمان را آغاز می‌کنیم به نام تو که زیباترین تکرار روزگار منی شکر برای نگاه نوازشگرت که هر صبح بدرقه آغازم بسوی توست 🍃بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ🍃     🌸 الهـی بـه امیـد تــو 🌸 https://eitaa.com/Noorkariz
✨ امامـ علـے عليه‌السلامـ كمترين وظيفه شما در برابر خداوند اين است كه از نعمت‌هاى او در راه نافرمانی‌اش استفاده نكنيد. 🌷 📚 نهج البلاغه، حکمت ٣٣٠ روز https://eitaa.com/Noorkariz
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 از لحظه‌ای که در یکی از اتاق‌های بیمارستان بستری شده بودم زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه بی پایانی را ادامه می‌دادند زن می‌خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می‌خواست او همان جا بماند از حرف‌های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می‌خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک شش گوسفند و یک گاو است در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه‌شان زنگ می‌زد صدای مرد خیلی بلند بود و با آنکه در اتاق بیماران بسته بود اما صدایش به وضوح شنیده می‌شد موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی‌کرد: گاو و گوسفندها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می‌روید یادتان نرود در خانه را ببندید درس‌ها چطور است؟ نگران ما نباشید حال مادر دارد بهتر می‌شود به زودی برمی‌گردیم چند روز بعد پزشک‌ها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و در حالیکه گریه می‌کرد گفت: اگر برنگشتم مواظب خودت و بچه‌ها باش مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: این قدر پرچانگی نکن اما من احساس کردم که چهره‌اش کمی درهم رفت، بعد از گذشت ده ساعت پرستاران زن بی‌حس و حرکت را به اتاق رساندند عمل جراحی با مؤفقیت انجام شده بود مرد از خوشحالی سر از پا نمی‌شناخت و وقتی همه چیز رو به راه شد بیرون رفت و شب دیر وقت به بیمارستان برگشت مرد آن شب مثل شب‌های گذشته به خانه زنگ نزد، فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بیهوش بود صبح روز بعد زن به هوش آمد با آنکه هنوز نمی‌توانست حرف بزند اما وضعیتش خوب بود از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد زن می‌خواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد می‌خواست او همان جا بماند همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد هر شب مرد به خانه زنگ می‌زد همان صدای بلند و همان حرف‌هایی که تکرار می‌شد روزی در راهرو قدم می‌زدم وقتی از کنار مرد می‌گذشتم داشت می‌گفت: گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید حال مادر به زودی خوب می‌شود و ما برمی‌گردیم نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلاً کارتی در داخل تلفن همگانی نیست! همچنان با تعجب به مرد روستایی نگاه می‌کردم که متوجه من شد، مرد در حالیکه اشاره می‌کرد ساکت بمانم حرفش را ادامه داد تا اینکه مکالمه تمام شد بعد آهسته به من گفت: خواهش می‌کنم به همسرم چیزی نگو گاو و گوسفندها را قبلاً برای هزینه عمل جراحیش فروخته‌ام برای اینکه نگران آینده‌مان نشود وانمود می‌کنم که دارم با تلفن حرف می‌زنم در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن‌های با صدای بلند برای خانه نبود! بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بینشان بود تکان خوردم عشقی حقیقی که نیازی به بازی‌های رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد نداشت اما قلب دو نفر را گرم می‌کرد https://eitaa.com/Noorkariz
گزارش تصویری اردوی سینما ویژه دانش آموزان شهید یوسف توسط پایگاه نور https://eitaa.com/Noorkariz
گزارش تصویری اردوی علمی رویداد آزمایشگاه https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح است و هوای سرد پائیز سرماست ولی خوش و دل انگیز گرم است دل از محبت و مهر وز شور و نشاط و عشق لبریز سـ🍁ـلام صبح پائیزی‌تون زیبا روزتون پر از عشق و امید الهی امروزتان آغازی باشد برای شکر بیکران از نعمت‌های الهی دلهایتان جایگاه محبت زندگیتان سرشار از شادی روحتان غرق در آرامش و جسم و جانتان در سلامت و عافیت کامل باشد https://eitaa.com/Noorkariz
🍃 امامـ عـلــے عليه‌السلامـ زمانه، دو روز است: روزى با توست و ديگر روز بر تو؛ اگر با تو بود، سرمست مشو و اگر بر تو بود، دلگير نشو. 🌷 📚 مطالب السؤول، ص۵٧ روز https://eitaa.com/Noorkariz