eitaa logo
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
317 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
21 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۹ دی ۱۴۰۲
🌺یا مَن اِسمُهُ‌, دَواءِ وَ ذِکرُهُ شَفاءِ🌺 📣📣 قابل توجه اعضاي محترم گروه سلامتکده گل‌گندم، و همشهریان گرامي ساکنِ کهریزسنگ و حومه ☑️ ساعات برگزاري جلسات سخنراني و ویزیت درمانگر مجرّب و برجسته کشوري《استاد سید حسین اَفشار نجفی》در شهر "کهریزسنگ" به شرح زیر اعلام مي‌گردد: 💠 روز شنبه مورخه ۱۴۰۲/۱۰/۰۹ ■ جلسه سخنراني و آموزش مزاج‌شناسي(ویژه بانوان) در دارالقرآن الکریم حضرت مَهدي (عج) شهر کهریزسنگ از ساعت 14:30 الی 16:30 ■ جلسه سخنراني و آموزش مزاج‌شناسي (ویژه آقایان و بانوان) در مسجدالحجّت شهر کهریزسنگ بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء 💠 روز يکشنبه مورخه ۱۴۰۲/۱۰/۱۰ ■ جلسه معاینه و ویزیت رایگان بیماران در دارالقرآن الکریم حضرت مَهدي(عج) شهر کهریزسنگ از ساعت 13 الی 17 🔹آدرس: کهریزسنگ؛ میدان ولایت؛ خیابان ولّی‌عصر؛ کوچه ششم؛ نرسیده به ساختمان شهرداري《مسجدالحجّت و دارالقرآن الکریم حضرت مَهدي (عج) شهر کهریزسنگ》 ▫️لطفا اطلاع‌ رساني کنید...
۹ دی ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۹ دی ۱۴۰۲
💬پرسش: اگر نماز احتیاط واجب بشود و به دلیل ندانستن مسئله رو از قبله برگردانیم و بعد نماز احتیاط بخوانیم اشکال دارد؟ https://eitaa.com/Noorkariz
۹ دی ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۹ دی ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تعمیر سیم شارژر اندرویدی به همین سادگی کمتر از ۳۰ ثانیه سیم شارژرتو درست کن https://eitaa.com/Noorkariz
۹ دی ۱۴۰۲
11.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💅از لاک جیغ ... 💅 ❤️تا خــــــدا ... 💔 💌یه دعوتنامه خاص خاص واسه شما دختر نوجوانم از اول تا آخر اونو ببین 💠ویژه ۱۲ تا ۱۸ ساله ها این دور همی یه امتیاز ویژه برات داره تو دورهمی بعدی که جشنواره بازی‌های زمستانه از حالا دعوتی ➕ثبت‌نام مشهد ویژه شرکت کنندگان 🔹 با حضور: 🎤 سرکار خانم خرمی (از تهران) 🗓️ دوشنبه ۱۱ دی‌ماه ۱۴۰۲ 🕝 ساعت حرکت:۱۴:۳۰ 📍 سالن اجتماعات شهرداری گلدشت 💌 برای دریافت دعوتنامه به پایگاه نور ۴ راه مسجد جامع روز دوشنبه ساعت ۲ونیم مراجعه بفرمائید. یادت باشه جایی بدون دعوتنامه نروی😍 ❌ظرفیت محدود ❌ و ❌فرصت محدود❌ فقط ۲۰ نفر (رایگان) برای ثبت‌نام به آیدی @Aaaaaa75018 نام و نام خانوادگی و تاریخ تولدت را ارسال کن https://eitaa.com/Noorkariz
۹ دی ۱۴۰۲
پیام مخاطبین. خداروشکر. ممنون از شما
۹ دی ۱۴۰۲
پیام مخاطبین. لطف دارید. چشم ان شاالله.
۹ دی ۱۴۰۲
رنگین❣ داستان از زمانی شروع شد که با شکیلا دوست شدم,کاش حرف مامان راگوش میدادم وبا کسی که ازنظر فرهنگی بامن تفاوت داشت دوست نمیشدم... اه همه چی از اون کلاس نقاشی لعنتی شروع شد وگرنه من دختر سربه راه باباومامانم بودم. اسمم سمیه است دختربزرگ وفرزند ارشد خانواده,داداش مهدی ازمن کوچکتره وکلاس دوم دبستانه,منم سال سوم دبیرستان,مامانم خانه دارو بابام یه دکه ی روزنامه فروشی داره,زندگیمون خوبه ومیگذره اما خیلی راحت نه,بعضی چیزایی راکه هم سن وسالام دارند برای من شده آرزو... خانواده ی مذهبی ومعتقدی دارم وهمین دیانتمون باعث شده,همیشه شکرگذار خدا باشیم. تو مدرسه شاگرد ممتازم وهمیشه باباحسین بهم افتخارمیکند,گاه گاهی توخونه تفننی برای خودم نقاشی میکشیدم ,اما از حق نگذریم ,خیلی قشنگ از اب درمیامد,مامان نرگس میگه:سمیه جان ,دخترم تو شاهکاری . یک روز که از راه مدرسه برمیگشتم,چشمم به آگهی روی دیوار خورد,اگهی برای پذیرش هنرجو برای کلاس نقاشی بود,خیلی دوست داشتم بروم,اگهی رااز روی دیوار دراوردم وگذاشتم توکیفم,تا به مامان نشون بدهم ویه جورایی دلش رابدست بیارم تا رضایت بدهد وباباهم راضی کند تا توکلاس شرکت کنم. اخه دو تا امتحان دیگه بدهم,کارتموم ودور درس ومدرسه را تا سال تحصیلی دیگه خط میکشم وراحت میتونم به عشقم یعنی نقاشی برسم... درحالی که توفکر این بودم که چه طوری بگم تا مامان ,نه نیاره ,وارد خونه شدم... دارد.... 💦⛈💦⛈💦⛈
۹ دی ۱۴۰۲
رنگین❣ سلام برمامان گلم... مامان:سلام عزیزم,امتحانت چطور بود؟ من:عالی....مگه میشه دخترباهوش شما امتحان بده وناراضی باشه. مامان گونه ام رابوسید وگفت:سمیه خانم گل منه دیگه . گفتم:ما ما ن مامان:بگو ,وقتی اینجورصدامیزنی حتما یک خواسته ای داری هااا,بدون مقدمه بگو چی میخوای؟ من:الهی قربون مامان زرنگم بشم من,مامان دو روز دیگه امتحانها تمومه ,من توخونه,حوصله ام سرمیره خوووب... مامان:واه...خوب اولا استراحت میکنی درثانی سال دیگه امتحان کنکوردرپیش داری,بایدازحالا خودت را آماده کنی. من:مامان توبزارمن برم کلاس نقاشی,قول میدم با رتبه ای عالی,بهترین رشته,قبول بشم مامان:پس بگو ,,,میخوای کلاس نقاشی بری. من:خخخخ خودم را لو دادم مامان.....😊 حالا توامتحاناتت را تموم کن ومنم با بابات یه صحبتی بکنم ,ببینم چی میشه.پریدم یه بوسه از لپای مامان گرفتم ,صدای اذان همه جاپیچیده بودوپاشدم آماده بشم برای نماز. بعداز نماز ونهار اومدم تواتاقم تا استراحت کنم,اما اصلا خواب به چشمم نمیامد,کتابی راکه فرداش امتحان داشتم,برداشتم تا یه نگاهی بیاندازم,اما چشمم روکتاب بود وتمام حواسم به هال,گوش تیز کرده بودم, ببینم مامان چیزی ازکلاس میگه؟ بالاخره طلسم شکسته شد ومامان انگاری,آگهی راکه بهش داده بودم ,نشان بابا میداد وازش نظرش رامیخواست. بابا:خانم جان این آدرسش,اون سرشهره,از فاصله اش که بگذریم,معلوم نیست هزینه اش چقد میشه,اخه کلاسی که شمال شهربرگزار بشه مال بچه اعیونهاست.. مامان:واااا چی میگه واسه خودت ,خوب کلاس راگذاشتن برای همه,مگه بچه ها ما دل ندارن؟ سمیه استعداد عجیبی تونقاشی داره,اگه میشه بزار یکی دوماه بره ,اگردیدیدم از پسش برنمیام یامشکل ساز میشه ,ادامه نمیده.... بابا:خیل خوب,حالا بزار امتحاناتش را که داد,عصرش باهم میریم ببینیم چه خبره.. از خوشحالی در پوست خودم نمیگنجیدم. مامان در رابازکردوگفت:میدونم که همه چی راشنیدی,پس شرطش هم شنیدی,اگر زمانی مشکل ساز شد دیگه ادامه نمیدی... پریدم بغلش وگفتم ,قبوله,قبوله آی قبوله.... و ای کاش که هیچ وقت پام به اونجا نمیرسید.. دارد... 💦⛈💦⛈💦⛈
۹ دی ۱۴۰۲