38.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سیدعلی حسینی خامنهای کیست ؟
🔘 فیلمی بینظیری که همه ملت ایران با هر گرایش و سلیقهٔ ای باید آنرا ببینند
🔘 حجتالاسلام راجی
https://eitaa.com/Noorkariz
❌نزدیکترین حالت انسان به کفر ❌
✅عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ أَوْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ أَقْرَبُ مَا يَكُونُ الْعَبْدُ إِلَى الْكُفْرِ أَنْ يُوَاخِيَ الرَّجُلَ عَلَى الدِّينِ فَيُحْصِيَ عَلَيْهِ عَثَرَاتِهِ وَ زَلَّاتِهِ لِيَعِيبَهُ بِهَا يَوْماً مَا.
⭕️زراره از امام باقر یا امام صادق علیهماالسلام روایت کرد که فرمود:🔻
نزدیکترین حالات بنده به کفر این است که در راه دین، با کسی دوست شود و در همان حال اشتباهات و لغزشهای دوست خود را جمع آوری و ثبت کند تا روزی آنها را به روی او بیاورد و آبرویش را ببرد.
📚 امالی شیخ مفید، ص۲۳
https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کوتاه بیاییم...
⭕️ وقتی ازدواجِ به موقع میشود کودک همسری
🔰 #حاج_آقای_قرائتی
https://eitaa.com/Noorkariz
..🌱..
#وصیتنامهشهید
به تو حسادت میکنند، تو مکن. تو را تکذیب میکنند، آرام باش. تو را میستایند، فریب مخور. تو را نکوهش میکنند، شکوه مکن. مردم از تو بد میگویند، اندوهگین مشو. همه مردم تو را نیک میخوانند، مسرور مباش... آنگاه از ما خواهی بود. حدیثی بود که همیشه در قلب من وجود داشت از (امام پنجم) خدایا همیشه خواستم به چیزهایی که از آنها آگاه هستم، عمل کنم ولی در این دنیای فانی به قدری غرق گناه و آلودگی بودم که نمیدانم لیاقت قرب به خداوند را دارم یا نه؟ خدایا گناههای من را ببخش، اشتباهاتم را در رحمت و مغفرت خودت ببخش و تا وقتیکه مرا نبخشیدی از این دنیا مبر...
#شهیدبابکنوری🕊
#کپیباذکرصلواتبرایظهورآقاامامزمان
https://eitaa.com/Noorkariz
خدا بہ هر ڪسے
همہ چیزے نمیدهد
بہ یڪی زیبایے مےدهد
بہ یڪی قلب مهربان
بہ یڪی اخلاق خوش
بہ یڪی صوت خوش
اما به یڪی
خیلے دوسش دارد
" محبت حسین " میده🥺
#کپیباذکرصلواتبرایظهورآقاامامزمان
https://eitaa.com/Noorkariz
9.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕯پیشاپیش شهادت مظلومانه
🖤دهمين اختر
🕯آسمان امامت و ولايت
🖤مشعل فروزان هدايت ،
🕯يارو راهنماي امت ،
🖤کتاب علم و زهد و حکمت ،
امام هادی ع بر شيعيان تسليت باد🏴
https://eitaa.com/Noorkariz
😈دام شیطانی😈
#قسمت ۲۰ 🎬
ازهمون اول واقعه که اتیش توچشمهای سلمانی دیدم تا اخرش, بیرون امدن جن از بدنم و...موبه مو نوشتم ودادم به اقای موسوی.
اقای موسوی برگه راگرفت وشروع به خواندن کرد,گاهی لبخندی رولبش مینشست وگاهی سرش راتکان میداد.درهمین هنگام دست سیاه وپشمالوی اون شیطان ,پرده راکنارمیزد اما من بدترازاین دیده بودم دیگه نمیترسیدم.
بالاخره مطالعه ی اقای موسوی تمام شد,سرش رابلند کردوگفت :باخواندن ونحوه ی اشناییت باسلمانی میتونم بگم ,این اشنایی اتفاقی نبوده واونها با برنامه ریزی پیش میرفتند ویکی ازمسترهای قدرتمندشون رافرستادندجلو تا توراجذب وآلوده کنند ,حتما چیزی درون شما هست که برای اونا باارزشه,اما چون روح شما پاک بوده درجلسه ی اول شیطانی بودن سلمانی راحس میکنی ,اما فی الواقع دست خودت نبوده ولی میتونستی ارتباط نگیری,تو اتصال دوم روح جن توسط دوتا مسترشون وارد بدن تومیشه .
مطمین باش اونا به ذهنشون خطور هم.نمیتونه بکنه که شمابتونی روح جن راازبدنت خارج کنی,تجربه نشون داده کسی که توسط اجنه تسخیرمیشه,عاقبتش جنون هست,اما روح شما بسیارقوی وحتما پاک ومعصوم بوده وصدالبته امدادغیبی به شما رسیده که توانستید جن راازکالبدخودتان بیرون کنید.
چون همچی کاری کردید مطمینا از اذیت اجنه وشیاطین درامان نخواهید ماند که نمونه اش همین نشان دادن جسد وسرخونین هست,شما باید با نمازودعا وقران روحتان راتطهیر وقوی ترنمایید اینجوری کم کم ان شاالله ,تکلم خودتان رابدست میاورید وازشر شیطانها هم درامان میمانید...
اشاره کردم به پنجره..
گفت:میدونم ,بهت خیره میشه سعی میکنه بترسونتت,اما تازمانی که ایات قران دراین اتاق باشه ,جرأت ورود ندارند...واینم گوشزد میکنم ,اجنه به هیچ وجه قادربه ضرر زدن به بدن مانیستند,فقط گاهی ممکنه باعث ترس ما بشوند که ان هم اگر روح قویی داشته باشیم نمیتوانند انجام دهند...
اقای موسوی اذکار مختلفی گفت که انجام دهم....
منم کلی روحیه گرفتم و برای مبارزه بااجنه وشیاطین مصمم ترشدم..
یک نکته ی دیگری که گوشزد کردند این بود که:اجنه هم مانند ما کافرومسلمان دارند,اجنه ی خبیث کافرند اما اجنه ی مسلمان یک فرقه ومذهب بیشتر نیستند,وآن هم شیعه ی اثنی عشریست ,زیرا سن اجنه گاهی قرنها وقرنها میباشد واکثر اجنه واقعه ی غدیر رادیدند وبا پیغمبر برای ولایت بلافصل امیرالمومنین علی ع بیعت کردند وهیچ زمان بیعتشان را زیرپانگذاشتندو مانند انسانهای فراموشکار,نشدند
موسوی گفت:از امام علی ع روایت داریم هروقت نیازمند کمک ماورایی شدید بگویید(یاصالح اغثنی) چون (صالح)نام جنی شیعه هست که به کمک ادمیان شیعه میاید
...خلاصه خیلی توصیه وسفارش نمود.
واما فرداوفرداهای من جالب تربود.
چندروز بعد بابا رفت دانشگاه وبرام یک ترم مرخصی گرفت ,اخه من قدرت تکلم نداشتم ونمیخواستم بقیه ی دانشجوها از وضعیتم اگاه بشوند.
سرکارمحمدی چندبار خواسته بود من راببینه اما من بااین وضعیت نمیخواستم باکسی روبه رو شوم.
نزدیک چهل روزفقط,عبادت خدا کردم واز خانه خارج نشدم,قران میخوندم به معنایش دقت میکردم,باکمک صوتهایی ازقاریان مطرح که پدرم تهیه میکرد,تونستم دراین مدت دو جز قران راحفظ کنم,تصمیم گرفته بودم تا حافظ کل قران بشوم ومطمین بودم باحافظه ای که دارم ازپسش برمیام
#ادامه_دارد ..
💦⛈💦⛈💦⛈
#دام شیطانی
#قسمت ۲۱ 🎬
نزدیک اربعین بود,درونم ولوله ای برپااست. یک نیرویی به من میگفت به زیارت بروم ومطمین بودم این نیرو,ازسمت شیاطین واجنه نیست چون,یکی ازاعتقادات عرفانهای کاذب این است که زیارت رفتن یک امرناپسندومطرودمی باشد.
برای بابا نوشتم,دلم هوای حرم کرده..بابا صورتم رابوسید اشک درچشماش حلقه زدوگفت:اگر آقا سعادت حضور بدهند من چکاره ام...وازخانه بیرون رفت.
بابا دیرکرده بود ,من ومامان نگران شده بودیم,حتی گوشیش هم نبرده بود.i
مدام ذکرمیگفتم که طوریش نشده باشه,ازپنجره بیرون رانگاه کردم اون شیطان خبیث هنوز همونجا خیره به من بود اما چیزجالبی که شاهدش بودم اینه که هر روز کوچک وکوچک تر میشد ,وانگارمیفهمید من ازش نمیترسم,برخی اوقات که نماز میخوندم صداش رامیشنیدم که فحشهای رکیکی میده.
شب شد وبالاخره بابا خسته وکوفته از راه رسید وگفت:بیایین اینجا کارتون دارم,ازصبح تاحالا صدتا دفترکاروان زیارتی راسرزدم,بالاخره اسممون را جز یکی از کاروانها نوشتم.
برین اماده بشین دوروز دیگه به سمت نجف پرواز داریم😭
بابا گفت,ازهمون روز عاشورا که این اتفاق افتاد نیت کردم برای شفای هما بریم کربلا وپیگیر کارها بودم تااینکه امروز با چیزی که هما برام نوشت ,فهمیدم الان وقتشه..
باورم نمیشد,من......حرم ارباب....اربعین.....
در آغوش مادرم بی صدا گریه کردم وبه اینهمه مهربانی ارباب افتخار....😭
#ادامه_دارد ..
💦⛈💦⛈💦⛈
#دام شیطانی
قسمت۲۲ 🎬
روز سفر فرا رسید ازخوشحالی درپوست خودنمیگنجیدم...
راهی فرودگاه شدیم,هرچه اطرافم رانگاه کردم,ازاون ابلیس خبیث خبری نبود,گمان کردم دیگر نبینمش,اما اشتباه فکرمیکردم ,دریافته بود ماانسانها باخواست خودمون این ابلیسها رابه زندگیمان راه میدهیم وتا انسان ابلیس صفت باشد ,رد پای این شیاطین هم هست.
رسیدیم به شهرنجف,
شهرگوهروصدف,
شهراعتباروشرف,
شهرعشاق وهدف,
شهرملایک صف به صف...
نه تنها حال من بلکه حال پدرومادرم هم قابل گفتن نبود لحظه شماری میکردیم برای رسیدن به حرم .....
نزدیک اذان ظهر حرکت کردیم به سمت حرم برای زیارت ونماز...
گنبدی طلایی چشمم رامینواخت,پابه صحن حرم که گذاشتیم,درون غلغله ی جمعیت این چشم بود که شیرین زبانیها میکرد واین اشک بود که اظهاروجود مینمود,مهری عجیب بردلم حس میکردم,مهری ازپدری مهربان برفرزندگنهکارش,احساسم قابل گفتن نبود....گریه کردم برغربت مولایم علی ع ,برظلم هایی که به آل طه شد,برغربت مذهبم شیعه ,برظلمهایی که توسط خناثان درلباس دین به مذهب سراسرنورم وارد میشود,گریه کردم برای گناهانم.وبرای رهایی از دست ناپاکیها....
زیارت ونماز باحالی معنوی به اتمام رسید چون نیت کرده بودیم ازنجف تاکربلا پیاده برویم ,باید به همین زیارت کوتاه ودل انگیز بسنده میکردیم....
قادربه خداحافظی نبودم,روکردم به گنبد طلایی مولا وبازبان بی زبانی گفتم:حال بچه ای دارم که به زور از پدرش جدایش میکنند
مولای عزیزم به جان مادرم زهراس قسمت میدهم, مرا بار دیگر به این مکان فراخوان......
اشک درچشم سفرعشق راشروع کردیم....
به به چه سفری بود وچه حلاوتی بروجودمان مستولی شده بود...
اینجا فقط عشق بود وعشق بود وعشق...
اینجا مردمانش همه ی داروندارشان را فدایی خون خدامیکردند,یکی بالیوانی آب,یکی با ماهیهایی که ازشط صید کرده بود,یکی با گوشت گوسفندان گله اش,یکی با حلوایی که ازتنها درخت نخل خانه اش درست کرده بودو....پیرمردی رادیدم که از مال دنیا بهره ای نداشت اما سوزن به دست باکوک برکفشهای زایران حسین ع توشه ی آخرت جمع میکرد...
پیرزنی تنها اتاق زندگیش رامیهمانخانه ی زوار کرده بود تا دمی درآن بیاسایند وازاین میهمانخانه ,آسایش عقبا رابرای خود میخرید...
هرچه میدیدی عشق بود وعشق بود....ازهرطرف نوای لبیک یاحسین بر آسمان بلند میشد...
پدرم هرازگاهی برمن نگاهی میافکند تا ببیند از هرم عشق این عشاق ,زبان الکن من بازشده یانه...پدرم بااعتقادی محکم میگفت:هما من تورااز حسین ع دارم ومطمینم شفایت هم ازارباب میگیرم😭
سفرعشق به اخرین قدمهایش میرسید,نزدیکیهای کربلا بودم که صدای خنده ی کریه ان ابلیس درگوشم پیچید ,به اطراف نگاه کردم,وااای خدای من درنقطه ای دورتر جمع ابلیسان جمع بود...میخواستم ببینم انجا چه خبراست؟
دست مادر رارها کردم وباسرعت به ان طرف حرکت نمودم..
پدرومادرم دوان دوان پشت سرم میامدند...
رسیدم به اون هاله ی سیاه رنگ ,دوتا زن محجبه بودند دستشان کاغذی بود برای تبلیغ چیزی,اطرافشان مملواز شیاطین کریه المنظر ,روی کاغذ راخواندم
واااای خدای من تبلیغ برای کلاسهای عرفان حلقه.....توپیاده روی اربعین؟!!😳
چقدددد اینها شیاطین انسان نمای کثیفی هستند ....ازاعتقادات پاک ومذهبی مردم سواستفاده میکنند....
#ادامه_دارد ..
💦⛈💦⛈💦⛈
نویسنده #طاهره_سادات_حسینی