فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین پنجشنبه آذر ماه و ياد درگذشتگان😔🖤
🖤درآخرین پنجشنبه آذر ماه
و در آستانه شب یلدا یادی کنیم
از همه عزیزانی که پارسال در
کنار ما سر سفره یلدا بودند
و امسال اسیر خاک هستند😔🖤
🖤برای آمرزششان 🤎❤️
فاتحه و صلواتی ختم میکنیم 🙏 😔
🦋 https://eitaa.com/Noorkariz
⊱⊰ྀུ──❥✿❊ ⃟🌸❊✿❥──⊰ྀུ⊰
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ اُمِها و بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ
سلام و درود به پیشگاه مقدس مادر که ذکر نام باشکوهش آرام لحظات بیقراری و مهربانی بیانتهایش معین هر فراز و فرود است.
💞🍃🌸🍃💞💞🍃🌸🍃💞
•|🦋•| همایش تکریم روز زن و مقام مادر
(همزمان با سالروز ولادت حضرت زهرا«س») 💚
🌱 مولودی خوان: خانم مهرابی از ساعت 14:30
🌱 سخنران: خانم ابراهیمی از ساعت15:30
⏰ زمان: دوشنبه 3 دی ماه 1403
🏠 مکان: چهار راه مسجد جامع_جنب نانوایی_پایگاه نور
🦋 https://eitaa.com/Noorkariz
⊱⊰ྀུ──❥✿❊ ⃟🌸❊✿❥──⊰ྀུ⊰
شب امتحاناتت را با خیال آسوده سپری کن
بیا اینجا👇کلاس رفع اشکال
🔰 کلاس تقویتی ریاضی پایه شـشـم
و ریاضی پایه هفــــتم
ویژه دختـ🧕ــــران
⭕ علاقمندان به کلاس ریاضی میتوانند فردا در کلاس حضور یابند.
🔹 مربی: خـــانم یـــزدانی
📍 آیدی ثبت نام:
@F_qorbanii
🦋 https://eitaa.com/Noorkariz
⊱⊰ྀུ──❥✿❊ ⃟🌸❊✿❥──⊰ྀུ⊰
یک_داستان_یک_پند
در شهر خوی حدود 200 سال پیش دختر ماهرخ و وجیهه و مومنهای زندگی میکرد که عشاق فراوانی واله و شیدای او بودند. عاقبت امر با مرد مومنی ازدواج کرد. این مرد به حد استطاعت رسید و خواست عازم حج شود، اما از عشاق سابق میترسید که در نبود او در شهر همسر او را آزار دهند. به خانه مرد مومنی (به ظاهر) رفت و از او خواست یک سال همسر او را در خانه اش نگه دارد تا این مرد عازم سفر شود. اما نه تنها او ،بلکه کسی نپذیرفت.
عاقبت به فردی به نام علیباباخان متوسل شد، که لات بود و همه لات ها از او میترسیدند. علی باباخان گفت : برو وسایل زندگی و همسرت را به خانه من بیاور.
این مرد چنین کرد، و بار سفر حج بست و وسایل خانه را به خانه علی بابا آورد. همسرش را علی بابا تحویل گرفت و زن و دخترش را صدا کرد و گفت مهمان ما را تحویل بگیرید.
مرد عازم حج شد، و بعد یک سال برگشت، سراغ خانه علی بابا رفت تا همسرش را بگیرد.
خانه رسید در زد، زن علی بابا بیرون آمده گفت: من بدون اجازه علی بابا حق ندارم این بانو را تحویل کسی دهم . برو در تبریز است، اجازه بگیر برگرد.
مرد عازم تبریز شد، در خانه ای علی بابا خان را یافت، علی باباخان گفت، بگذار خانه را اجاره کردم تحویل دهیم با هم برگردیم، مرد پرسید، تو در تبریز چه میکنی؟
علی باباخان گفت: از روزی که همسرت را در خانه جا دادم از ترس این که مبادا چشمم بلغزد و در امانتی که به من سپرده بودی خیانت کنم، از خانه خارج شدم و من هم یک سال است اهل بیتم را ندیدهام و اینجا خانهای اجاره کردهام تا تو برگردی. پس حال با هم بر می گردیم شهرمان خوی.
❖زهد با نیت پاک است نه با جامه پاک✨
❖ای بس آلوده که پاکیزه ردایی دارد✨
❀اللهم اهدنا الصراط المستقیم❀
🦋 https://eitaa.com/Noorkariz
⊱⊰ྀུ──❥✿❊ ⃟🌸❊✿❥──⊰ྀུ⊰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋 https://eitaa.com/Noorkariz
⊱⊰ྀུ──❥✿❊ ⃟🌸❊✿❥──⊰ྀུ⊰