eitaa logo
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
338 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کاغذی که خیلی وقت نیست داخل کیفم مچاله شده را بیرون می کشم. ناراحت نیستم. فقط نمی دانم این یکی را کجای دلم بگذارم! --------------------- " امیر حسین" - آقا.. گوشیتون داره زنگ می زنه گوشی را از عباس می گیرم. - کجا بود؟ لب روی هم می فشارد. انگار خنده اش را قورت می دهد. - بغل ظرف ناپلئونی آقا ممنونی حواله اش می کنم. - سلام مادر. خیر باشه این وقت روز! گوشم از صدای مادر پُر می شود. در سکوت به حرفش گوش می کنم. - مثلاً تا کِی حاج خانم؟ - حالا چه فرقی می کنه پسرم. یه دختر جوون رو که نمی شه به امون خدا ول کرد.. می شه؟ - آقا لطفاً اینو حساب کنید، عجله دارم اشاره به عباس می زنم. - الان شما زنگ زدی صلاح و مشورت کنی یا نه.. بریدی و دوختی می خوای تنمون کنی حاج خانم؟ - شما فکر کن هر دو. عیبش چیه مادر؟ - عیبش اینه که دهن مردم رو نمی شه بست. از اون گذشته وظیفه ی حاجیه که عروس بیوه اش و حمایت کنه نه من و شما با عتاب صدایم می زند. ندیده می دانم اخم کرده و کم کم دلخور می شود. - امر، امر شماس مادرِ من. ولی بدون من یکی راضی نیستم. حالا شما هر کار دلت خواست همون و انجام بده صدایش آهسته تر از قبل در گوشی می پیچد. - شرط اول رضایت بنده نیست مادر. نگاه کن ببین بزرگتر از تو چی می گه نام رمان :به توعاشقانه باختم 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz