eitaa logo
🇵🇸ღاستورے نوراღ
322 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
823 ویدیو
7 فایل
• بِســمِ‌اَلله‌الـرَحــمن‌الرَحــیم • یا رب تو چنان کن کـہ پریشان نشوم🌱 منبع #استوری هاے #شما 😇 کپی از مطالب کانال حلالت رفیق :) 🔹️ارتباط با ادمین : @admin_noura
مشاهده در ایتا
دانلود
گرچه تنهاست عمو جان و سراپا خشمم عمه جان، هرچه بگویی تو به روی چشمم به شهیدان حرم، دلهره دارم نرسم دست من را تو گرفتی که به یارم نرسم؟! ای که عزت همه‌اش در نظر رحمت توست آن چه خیر است برایم به خدا حکمت توست خودت ای عمه‌ی سادات بگو تا چه کنم؟! بغض پنهان شده در بین گلو را چه کنم؟! عمویم روی تراب است، به خود می‌پیچد جگرش تشنه‌ی آب است، به خود می‌پیچد بنشینم ز تنش پیرهنش را بدرند؟! رمقِ آخر مانده به تنش را ببرند؟! گرگ‌ها دور تن محتضرش ریخته‌اند چند تایی ته گودال، سرش ریخته‌اند آه... عمامه‌ی جدش ز سرش افتاده شمر با خنجر کندش شده است آماده به پرستوی زمین‌گیر و اسیر اذن بده دست خود را کمی آرام بگیر، اذن بده من نمردم که کسی سنگ به سویش بزند نانجیبی برسد، دست به مویش بزند منم عبدالله و مجنون اباعبدالله قتلگه پر شده از خون اباعبدالله حرمله، شمر، سنان، خولی و اخنس، همه را دور سازم، برهانم پسر فاطمه را دست خود را جلوی تیغ سپر می‌سازم سر خود را به فدای سر او می‌بازم عمه جان، تاب ندارم که بمانم دیگر می زنم مثل ابالفضل به قلب لشگر جد من، شیر اُحد، حیدر خیبر شکن است ذکر طوفانی من ذکر أنا ابن الحسن است رفتم و در دل گودال دلیری کردم بین روبه صفتان یک تنه شیری کردم تا که خنجر نخورد بر بدن ثارالله قطع شد دست من و ناله زدم وا اُماه ایستادم به روی پنجه، روی پاهایم حرمله دوخت تنم را به تن مولایم نام بابا حسنم بین گلو... جان دادم چه یتیمانه روی پای عمو جان دادم آه عمه بنگر، روضه چه مبسوط شده خون من با پسر فاطمه مخلوط شده (محمدجواد شیرازی ) @Noura_story
عمو سپاه حسن می‌رسد به یاری تو من آمدم که حسن را نشانشان بدهم @Noura_story
بعد از شهادت عبداللّٰه بن حسن(؏) امام حسین(؏) خیلى منقلب شد، کارى هم از او برنمى‌آید در مقابل چشم او این عزیز دلش را این یتیم برادرش را این بچه‌ى یازده ساله را دارند مى‌کشند این بود که این‌جا دست به دعا برداشت و از ته دل این مردم را نفرین کرد و صدا زد: "اللّٰهم أمسك عنهم قطر السماء خدایا باران رحمتت را بر این مردم حرام کن" (طبری، تاریخ الامم و الملوک ج ۵، ص ۴۵۱) @Noura_story
عمـو رسيدم و ديدم؛ چقدر بلوا بود! سَرِ تَصاحـُبِ عَمـامه‌ی تـو دعــوا بود بلنـد شو؛که همه سوی خيمه‌ها رفتـند مـن آمدم سـوی گـودال،عمـه تنها بود @Noura_story