۲۶ تیرماه ۶۱ -- سالروز شهادت عبدالکریم دزفولی // عملیات رمضان
▫️🚩▫️🚩▫️🚩▫️🚩▫️
#بخوانید 👇
⚪️ پاهای استوار عبدالکریم
▫️ صدها شهید آورده بودند تهران. بردوش مردم خداجوی تشییع شده و در سالن معراج شهدا جای گرفته بودند.
سالن پر بود از تابوتهای پیچیده در پرچم سهرنگ جمهوری اسلامی. میان آنها میگشتم بلکه آشنایان را پیدا کنم. رفتم به آنسمت که شهدای استان خوزستان را چیده بودند. رفتم تا ببینم از "علی کریمزاده" خبری هست یا نه.
ناگهان چشمم افتاد به اسمی آشنا که اصلا در فکرش نبودم. شهید "عبدالکریم دزفولی" ، اندیمشک. جاخوردم. نام پدرش را که از بچههای معراج پرسیدم، درست بود. برادرِ رحمان بود که در عملیات رمضان، تابستان سال 61 در شلمچه مفقودالاثر شده بود.
اصرار لازم نبود. تا از بچههای معراج درخواست کردم، اجازه دادند تابوت را بازکنم. تابوت را که بالای همه بود، آوردیم پایین. هیچ احساس خاصی نداشتم، ولی در درونم کسی میگفت اتفاق جالبی خواهد افتاد.
درِ تابوت باز شد. خودم بندهای کفن را بازکردم، مات ماندم. سری در بدن نبود ولی صحنهای دیدم که جای تعجب داشت. هر دو پای شهید از زانو به پایین داخل جوراب کلفت و ساق بلندی مانده بودند. پای چپ داخل جوراب اسکلت شده بود. پای راست را که برداشتم، یکی از بچهها گفت: - احتمالا گلولای منطقه داخل جورابش رفته که اینطور سنگین شده ... سنگینتر از پای استخوانی بود. از پای چپ هم سنگینتر.
جوراب را که از زانو پایین کشیدم، متوجه شدم پا سالم است. همه به دورم جمع شدند. جوراب آبی رنگ را که کاملا به پا چسبیده بود، بهکمک قیچی پاره کردیم. پا از زیر زانو بهپایین سالم مانده بود. پوست و موها بود ولی کمی خشک شده بودند. پاشنهی پا، همچنان محکم بود. انگشتها و ناخنها کاملا سالم بودند.
از همه جالبتر، این بود محلی که انگشت کوچک پای راست قرار داشت، جوراب کمی پاره شده بود و بهواسطهی همین سوراخ، انگشت کوچک اسکلت شده بود ولی بقیهی انگشتها هیچ آسیبی ندیده بودند.
همه متعجب بودند که چه شده. پس از چهارده سال، از تمام بدن عبدالکریم، تعدادی استخوان با دوپا بازآمدند که از آن میان پای راست کاملا سالم مانده بود.
همان قدمی که آن را "بسمالله" گویان در مسیر حق جلو گذاشته بود.
— عکاس: حمید داودآبادی
🌷 شهید "عبدالکریم دزفولی" متولد: 8 آذر 1345 شهادت 26 تیر 1361 عملیات رمضان در شرق بصره. رجعت پیکر: 2/8/1375 مزار: گلزار شهدای اندیمشک
📚 نقل از کتاب: تفحص
✍️ نوشته: حمید داودآبادی
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
#بخوانید 👇👇👇
🌴 این روزها ایام سالگرد عملیات کربلای ۴ است و کربلای چهار یعنی چه؟! 👈 از رزمنده ها و بسیجی های شرکت کننده در کربلای ۴ که بپرسید یک جمله شنیدنی دارند که خیلی عجیب است... میگویند:ستارگانِ آسمان بالای سر اروند رود و نهر خَیّن وعرایض،وجزیره بُوارین وام الرَصاص صحنه هایی را دیدند که خورشید تا قیام قیامت از دیدن آن محروم است!
🥀خدایا اینان چه دارند می گویند؟ مگر آنجا کجا بوده؟ مگر چه اتفاقی افتاده؟!
میخواهید بدانید کربلای چهار چه خبر بوده ؟
🌹پس با چشم دل با من همراه شوید، دل بدید👇
... انواع موانع بود وسیم های خاردارِ پروانه ای و خورشیدی های بدقِلقِ نوک تیز وبشکه های فوگاز و تیر بارها ودولول وچهارلول های مرگبار و تنی که باید به آب میزد واز همه اینها عبور میکرد وخط دشمن را می شکست!
بازهم میخواهید بدانید؟؟👇
.. بدن های خراشیده شده از نوازش بی رحمانه ی موانع وتن های مجروحِ غواصان درسیاهی شب در اوج غربت با پیکرهای مطهر شهدا کنار هم جمع شده بودند، بعضی لابه لای موانع میان انبوه سیم های خاردارحلقوی مچاله شده بودند، بعضی روی مین رفته بودند،وآرام روی سیم خاردارها وموانع خوابیده بودند،ونگاه هایشان آتش به جان همرزمانشان میزد!، در تاریکی اروندو نهر خَیّن ونهر عرایض وجزیره بوارین ولابه لای خورشیدی ها وسیم خاردارهای به هم تنیده ، صفی از پیکرهای پاره پاره ی شهداء در آب روان بود، آن شب اروند و نهر خیّن وجزیره بوارین و ام الرصاص شاهد صحنه هایی از منتهی الیه مظلومیت و شجاعت وشهامت و ایثار بود، آن شب کبوتران عاشق و پرستو های مهاجر پرهایشان در لابه لای موانع شکسته بودزخمی و خسته، اما پرواز را از یاد نبرده بودند! آن شب زمزمه ی یا زهرا(س) ویا حسین(ع) تاریخِ مرثیه را شرمنده کرد!
🌴وامروز ما در کجای تاریخ ایستاده ایم ؟
خدایا: میان این همه انسان که در شهرها ودر خانه های امن وگرم و نرم خود درکنارخانواده اند،چند نفر چنین صحنه هایی به مخیله شان خطور می کند؟...
🌴 چند نفر باور میکنند که درسرمای استخوان سوز، این جوانان در زیر حجم سنگین آتش به آب زدند وازموانع عبور کردند برای شکست دشمنِ تا بن دندان مسلح ، برای امنیت و آسایش آنها،برای سربلندی وعزت اسلام وایران عزیزاینچنین از همه چیز خود گذشتند؟...
چند نفر مظلومیت این بچه ها را شناختند؟چند نفر قدردان شجاعت، ایثار،ازخودگذشتگی،جوانمردی،مردانگیِ مردانِ مرد این مرز وبوم هستند؟!
🌴من کاری به تحلیلگران جنگ ندارم ...
کربلای چهارعملیات ِفریب بود یا نبود!👈لو رفته بود یا نرفته بود، اینها برای دانشکده های جنگ است، اینها برای تحلیلگران و استادان دانشکده های افسری است! آنجا که می گویند اگر انواع و اقسام تجهیزات را دارید. اگر پشتوانه ی ماهواره ای دارید و اگر از ضعف دشمن مطمئن هستید و.. هزاران اگر واما ... اینها در چهار دیواری کلاس های درس ولابه لای کتب درسی است
🌴 داستان کربلای چهار داستان تکنیک و تاکتیک وکالک ونقشه و استرا تژی نیست، داستان جوانمردی است!
داستان اخلاص و ایثار است.
داستان ایمان و باور است!
داستان عمل به تکلیف است!
داستان مردانگی است!
داستان عشق بازی است
داستان پرواز از خاک به افلاک است!
🍀میخواهید بدانید کربلای چهار چه خبر بود؟
🌴 شب توی سرما در دل تاریکی بزن به آب، توی سرمای استخوان سوز، در زیربارانی از گلوله های سهمگین به مرگ لبخند بزن😰
🌴چه میدانم شاید آن لحظه ی خلقتِ انسان، که ملائک به خدا گفتند چرا او را خلق می کنی؟ در حالی که در زمین خونریزی میکند و خدا گفت: من چیزی میدانم که شما نمیدانید، لحظه به آب زدن غواص ها،در سیاهی شب، لحظه گیر کردن میان انواع موانع، لحظه دست بسته زنده به گورشدن غواص ها، لحظه ی خاک لودر روی صورت ریخته شدنِ غواص ها،هنگامی که ذکر یاربِّ یاربّ بر زبان داشتند. خدا آنها را نشان ملائکش داد و گفت 👈 نگاه کنید او بنده من است.
🌴"عملیات کربلای چهار نقطه ی اوج پرواز به سوی دوست بود! درکدام جنگ؟در کدام نبرد تاریخی؟ کدام یگان رزمی همچون این غواص ها، هرازچندگاهی از لا به لای تاریخ سر بر میآورند؟ ودوباره به خطِ دشمن میزنند و استخوان های تفحص شده شان خاک دنیازدگی و پوچ اندیشی که آینه ی دل ما را فرا گرفته را در سیاهی دنیاکنار میزنند و دوباره وچند باره با دستان بسته گره های قلوب زنگار گرفته ما را در چله زمستان باز میکنند؟
و باز میگویم که کربلای چهار یعنی چه؟!😰
🌹کربلای ۴ یعنی پرواز با دست های بسته، پرواز با بال های شکسته،پرواز در زیر باران تیرِ دشمن، پروازِ دسته جمعی در اوج مظلومیت تا بی نهایت!
🌹آی ی شهداء...
دخیل دست های بسته تان هستیم
مارادر این دریای طوفانی دنیا تنها مگذارید، که سخت محتاجیم 🙏
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
هدایت شده از دفاع مقدس
#بخوانید
🏴🏴 به مناسبت فرا رسیدن شب رحلت امام خمینی(ره)
عطر نیمه شب
💠 سعید رفعتی یکی از اعضای گروه پرستاری حضرت امام خمینی(ره) به بیان بخشی از خاطرات ناب خود از سالها و روز های پایانی عمر امام و اتفاقات مربوط به پرستاری از ایشان به ویژه در نیمه های شب پرداخته که به مناسبت سالروز ارتحال ایشان منتشر می شود:
✍ بهار سال ۶۸ بود. چند روزی بود که حال امام رو به راه نبود. آن زمان دکتر ایشان آقای دکتر زالی بود؛ فوق تخصص گوارش.
تشخیص ایشان التهاب غده پانکراس بود. باید در بیمارستان تحت درمان قرار می گرفتند و آنتی بیوتیک مصرف می کردند تا حالشان کمی رو به راه شود.
آن زمان که حضرت امام در بیمارستان جماران بستری شدند، من و آقای سید میر طالبی شیفت مانیتورینگمان بود. همگی ما نگران حال امام بودیم؛ اما از جهتی وقتی ضربان قلب ایشان را می دیدیم که تغییر نکرده، کمی خیالمان راحت می شد.
شب اولی که برای مانیتورینگ رفتم، نزدیک وقت نماز شب امام بود که دیدم بوی عطر همیشگی امام نمی آید. وقتی درخانه بودیم، از بوی عطر ایشان که به طبقه دوم می آمد و تغییر ریتم قبلی شان، متوجه می شدیم که برای نماز شب بیدار شده اند.
در طول این سالها، زندگی امام یک نظم خاصی داشت. ایشان هشت تا یازده صبح در دفترشان بودند، دفتر دقیقا پشت حسینیه جماران بود. هیئت دولت هم همان جا برای تشکیل جلساتشان می آمدند. یازده صبح می آمدند منزل، یازده و خرده ای یک خواب قیلوله داشتند؛ نیم ساعت، چهل دقیقه قبل از نماز ظهر.
بعد از آن برای نماز آماده می شدند و بعد هم به منزل حاج خانم می رفتند برای صرف ناهار. ساعت دو بر می گشتند. دو تا چهار استراحتشان بود. چهار به بعد هم خواندن روزنامه های روز و گزارش ها و بولتن های داخلی که معمولا تا ساعت شش طول می کشید.
ساعت شش به بعد هم رادیوهای بیگانه را گوش می کردند؛ رادیو اسرائیل و آمریکا. بعد از ظهر یک ورزش سبک مثل پیاده روی داشتند. بعدش هم که نماز بود و یک شام مختصر. ساعت هشت و نیم به بعد هم خانواده و نوه ها می آمدند. ده و نیم به بعد تا قبل از نماز شبشان هم یکی دو ساعت می خوابیدند.
نماز شبشان به نماز صبح وصل بود. تا قبل از نماز صبحشان هم ریتم قبلی شان کمی دچار افت می شد؛ ولی به محض اینکه از خواب بیدار می شدند، ریتم قلبی به حالت عادی برمی گشت.
خیلی کنجکاو بودم بدانم عطری که امام می زنند، چه مارکی است؟ وقتی نیمه های شب برای نماز شب بیدار میشدن و عطر میزدند، ما از بوی عطری که به طبقه دوم می آمد، می فهمیدیم بیدار شدند و دارن آماده میشن برای خوندن نماز شب.
چند روز امام در بیمارستان بودند و کمی حالشان رو به راه شد و مرخص شدند؛ اما بدنشان ضعیف شده بود و مراقیت ماهم چندین برابر.
یک شب نزدیک نماز صبح، ریتم قلبی امام تغییر کرد. بلند داد زدم: ضربان قلب امام داره افت می کنه! دکتر کشیک! خودت رو برسون.
دکتر صدر عاملی بلافاصله آمد نگاهی به مانیتورینگ کرد و بدون معطلی رفت. گفت: دستگاه کنترل ریتم رو بردارید و بیاید پایین.
من سیم های دستگاه را جدا کردم و برداشتم و با سرعت خودم را به اتاق امام رساندم. امام خوابیده بودند و آقای دکتر هم بهشان سرم وصل کرده و برای درد قلبشان به ایشان دارو داده بود.
مانیتورینگ را وصل کردم و نشستم پایش. همه نگران بودیم و زیر لب ذکر می گفتیم؛ اما امام آرام خوابیده بود؛ گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است. پای مانیتورینگ می ترسیدم حتی پلک بزنم! حال امام هیچ تغییری نکرده بود.
صدای الله اکبر اذان صبح در حیاط خانه و اتاق پیچید. دکتر و پرستار و یکی دو نفر از بیت بودند، آستین بالا زدند تا وضو بگیرند و نمازشان را بخوانند. امام تا صدا را شنیدند، چشمانشان را باز کردند و به زحمت از جایشان بلند شدند؛ می خواستند برای گرفتن وضو به حیاط بروند؛ اما دکتر نگذاشت که تنها بروند.
آقای رنجبر که پرستار هم شیفت من بود و یکی از بچه های بیت، دستان امام را گرفتند و کمکش کردند تا از جایشان بلند شوند.ایشان را آرام آرام به بیرون بردند
چند دقیقه طول کشید تا امام با کمک آن دو نفر به اتاق برگشتند. می خواستند به نماز بایستند که دکتر جلو آمد و با احترام گفت: آقا! میشه ایستاده نماز نخونید؟ حالتون خوب نیست! خواهش می کنم بنشینید و نماز بخونید! امام نگاه معناداری به دکتر کرد: نمیشه بایستم و بخونم؟
دکتر نمی خواست روی حرف امام حرفی بزند،اما نگرانی در چشمان و صدایش موج می زد.گفت: قلبتون درد می کنه، ریتم هنوز درست نشده، اگه بشینید،برای خودتون بهتره
امام با دست اشاره به حیاط کردند و گفتند: اندازه همین قدر که رفتم وضو گرفتم و برگشتم، نمازم رو طول میدم. دکتر با این حرف قانع شد.خندید وگفت: اگه به همون میزانه که ایستاده بخونید
نمازشان را خواندند و مجدد خوابیدند تا سرم را وصل کنیم.تا یکی دو ساعت بعد هم ریتم قلبشان نامنظم بود و بعدش حالشان روبهراه شد
کانال دفاع مقدس
ادامه👇👇
هدایت شده از دفاع مقدس
ماجرای_جالبی_که_در_پایگاه_صلواتی.pdf
حجم:
565.6K
⏳ #دوران_جنگ
☘️🌸 نسخه PDF | ماجرای جالبی که در پایگاه صلواتی مسجد ترکها کرمانشاه (باختران) اتفاق افتاد !!
#بخوانید 👆👆👌
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
✅ مرجع نشر آثار شـهدا و دفاعمقدس
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
✍پ.ن:
هر کدام از رزمندگان قدیمی، میتوانند خاطرات جالب خود را از جبهه با استفاده از دستورالعمل زیر به رشته تحریر درآورده ...
تا برای جوانها و نسلهای آینده به یادگار باقی بماند.
این عمل خیر را جزء وظایف حتمی خود تلقی نموده .... و حتم بدانید بعد انتقال از این دنیا ﴿بعد از ۱۲۰ سال🤲﴾ در برزخ و قیامت مورد سؤال قرار نگرفته ... و بلکه نزد خداوند متعال مأجور نیز خواهید بود🌿 .... زیرا که رد امانت نمودهاید