واقعا دنیای عجیبیه. آدم از فردای خودش خبر نداره! تا دیروز میخواستی مرتکب قتل بشی، امروز میگی برید پایین میام، بخدا میام..
هدایت شده از هیچولاریسم
ما را بقیه پس زده بودند هزار بار
ما را حسین(ع) بود که آدم حساب کرد..
ما همان بچههایی هستیم که قد کشیدنمان زیر پر چادر مادرمان بود. کدام چادر؟ همانی که گوشهاش را میگرفتیم و تا تکیه سر خیابان میآمدیم. همانی که آن وقت ها که خیلی کوچکتر از اینها بودیم روی صورتمان میانداختیم و ادای گریه کردن در میآوردیم. شاید باورتان نشود که حتی بعدتر ها که خودمان چادر دار شدیم ، کیفش به آن روزها که گوشۀ چادر مادر را قرض میگرفتیم نمیرسید.
گذشت ، قد کشیدیم. با ذوق و اشتیاق توی صف ایستگاههای صلواتی ایستادیم و چایی لبسوز خوردیم ، موقع حرکت دستهها یک گوشۀ خیلی دور از جمعیت، نگاه مردهایی کردیم که زنجیر میزدند و ته دلمان آرزو میکردیم که کاش پسر بودیم و میتوانستیم دنبال دسته راه بیوفتیم. ماجرای خریدن لباس مشکی ، هرسال برایمان تازگی و ذوق زیادتری داشت. مثل خریدن لباس فرم برای مدرسه ، برایمان ضروری بود. حتی وقتی بچه بودیم.
رسیدیم به اینجا، به این سن. حالا میتوانیم بگوییم تمام عمر کممان با تو سر شده. با اشتیاق به تو ، با میل به تو و محرم هایت. با عشق و شور کربلا و سفرهای اربعین.
نسل مارا همه، به نسل آدمهای بیعقیده میشناسنند. غافل از اینکه تو پشت همه عقیدههای مایی. مگر میشود ما با تو بزرگ شویم و عقیدههایت گوشۀ قلبمان رشد نکند؟ مگر میشود بویی نبریم از راه تو؟ دستمان را بگیر تا این محرم هم راه انسانتر شدن را در پیش بگیریم.
#شرحیات
یکی از دوستان مادرم تقریبا یک ماه و خوردهای توی بیمارستان بستری بودن و این آخریا حالشون بهتر شده بود، اما دقیقا دیشب فوت کردن. بچه ها امشب شب اول قبرشونه و تقریبا نزدیک اربعین چهلمشون :))
این بنده خدا پارسال برای اولین بار رفتن کربلا و توفیق حدودا ۲۰ روزی توفیق خادمی توی صحن حضرت زهرای حرم امیرالمومنین رو داشتن.. میتونید برای این نوکر اهلبیت که دوتا بچه کوچیک دارن نماز اول قبر بخونید و برای صبر خانوادشون دعا کنید؟
[مریم فرزند اسماعیل]